معرفی و دانلود کتاب کرانه‌های غریب: کاوشگری‌های کارآگاه ارلندور

معرفی کتاب کرانه‌های غریب: کاوشگری‌های کارآگاه ارلندور

آرنالدور ایندیرداسون در کتاب کرانه‌های غریب از ماجرای کاوشگری‌های کارآگاه ارلندور می‌گوید. در این ماجراجویی تازه، این پلیس ایسلندی پرونده‌ی مفقود شدن فردی را که چند دهه‌ی گذشته رخ داده است، مورد بررسی قرار می‌دهد، بی‌آنکه بداند لایه‌هایی از گذشته‌ی دردناک خودش در دل این پرونده پنهان شده است.

درباره‌ی کتاب کرانه‌های غریب

کارآگاه ارلندور در رمان کرانه‌های غریب (Strange Shores) به بلندی‌های اُردارکِلتور در نزدیکی آب‌دره‌های دورافتاده‌ی ایسلند می‌رود تا درمورد پرونده‌ی ماتیلدور تحقیق کند؛ زنی که دهه‌ها قبل ناپدید شده بود و از نظر کارآگاه احتمال می‌رود که به قتل رسیده باشد. در آن زمان ماجرای مفقودی زن به دلیل همزمانی با حوادثی که برای ملوانان بریتانیایی رخ داده بود، چندان مورد توجه قرار نگرفت و حالا آرنالدور ایندیرداسون (Arnaldur Indridason) در این داستان ارلندور را وارد ماجرایی می‌کند که برای مخاطب مشخص نیست یک پرونده‌ی رسمی است یا کارآگاه در حال پیگیری اهداف شخصی خودش است. به این ترتیب، خواننده در این رمان معمایی با کارآگاه همراه می‌شود و با یادآوری‌هایی هرازگاهی کودکی‌اش، به جزئیاتی از زندگی او در گذشته پی می‌برد.

کرانه‌های غریب؛ از حل معما تا آشتی با گذشته

ناپدید شدن برگور، برادر ارلندور در کودکی حادثه‌ای دردآور در گذشته‌ی اوست که همچنان بر زندگی‌اش سایه انداخته و او را آزار می‌دهد. از سوی دیگر در پرونده‌ی ماتیلدور، مردم روستا شکی ندارند که جیکوب، همسر ماتیلدور، او را به قتل رسانده است. عزرا، پیرمرد کشاورزی که ارتباط نزدیکی با این زن و شوهر داشته نیز بر این ادعا صحه می‌گذارد. به همین خاطر بود که وقتی جیکوب در طوفان غرق شد، هیچ‌کس بابت مرگ او ناراحت نشد.

عزرا که به ارلندور به چشم یک فرد قابل اطمینان نگاه می‌کند، کم‌کم پرده از رازها برمی‌دارد و حقایقی را درباره‌ی جیکوب آشکار می‌کند. این حقایق به‌مرور گره‌های دیگری را از هم می‌گشاید و از طریق این مسیر، آشتی ارلندور با گذشته‌ی دردناکش ممکن می‌شود. آرنالدور ایندیرداسون در این رمان جنایی و معمایی با رسوخ به زیرلایه‌های روانی شخصیت‌ها، تریلری روانشناختی خلق می‌کند که می‌تواند مخاطب را به وجد بیاورد و در عین حال به تأمل وادارد.

کتاب کرانه‌های غریب، این رمان پلیسی جذاب و رازآلود ویکی از جلدهای مجموعه‌ی کاوشگری‌های کارآگاه ارلندور (Inspector Erlendur) با ترجمه‌ی زهرا زارعی و به همت نشر قطره روانه‌ی بازار کتاب شده است.

نکوداشت‌های کتاب کرانه‌های غریب

• مثل همیشه، رمان ایندیرداسون ترکیبی دقیق از جستجویی پرهیجان و عمیق در روان انسان است. (رادیو تایمز)
• رمانی تراژیک و تأثیرگذار. آرنالدور ایندیرداسون از بزرگان ادبیات جنایی معاصر است. (ساندی تایمز)
• داستانی جذاب با سرانجامی واقعی و باورپذیر درمورد ناپدید شدن ماتیلدور. خوانندگانی که در رمان‌های جنایی در پی انتقام‌اند، ممکن است به‌راحتی با رویکرد متعادل و عاری از قضاوت کارآگاه ارلندور کنار نیایند اما از نظر من این یکی از جذاب‌ترین ویژگی‌های این رمان بود. نمی‌توانم شیوه‌ی بهتری برای پایان‌بندی این مجموعه و خداحافظی با یکی از شخصیت‌های داستانی محبوبم پیدا کنم. (Reading Matters)

کتاب کرانه‌های غریب برای شما مناسب است اگر

• برای خواندن یک رمان جنایی و معمایی خارجی جذاب اشتیاق دارید.
• می‌خواهید یک رمان کارآگاهی و پلیسی بخوانید که از جنبه‌های روانشناختی نیز برخوردار است.
• از طرفداران ماجراهای کارآگاه ارلندور هستید.

در بخشی از کتاب کرانه‌های غریب: کاوشگری‌های کارآگاه ارلندور می‌خوانیم

ظهر روز بعد، ارلندور پس از طی مسافتی طولانی از طریق آب‌دره‌ی ریدارفیوردور در دامنه‌ی کوه ریدارفیال به دهکده‌ی کوچکی در فاسکرودسفیوردور رسید. او می‌توانست از تونل جاده‌ی جدید استفاده کند که همان تابستان افتتاح شده بود و دو آب‌دره را به هم متصل می‌کرد؛ اما جاده‌ی قدیمی را ترجیح داد. در شب، دمای هوا به‌شدت افت کرده و زمین تا ساحل سفیدپوش بود. اولین برف پاییزی همراه با سکوتی غریب، خانه‌ها و مناظر را با لحاف نرم و سفیدی از برف پوشانده بود. بادی نمی‌وزید و دانه‌های برف تمام صبح می‌باریدند، طوری که جاده‌ها را مسدود شده و رانندگی با خطر همراه بود.

می‌دانست که اگر باد بوزد، دمای هوا پایین بیاید و دانه‌های برف‌ روی هم انباشته شوند، دیگر نمی‌تواند در آن مزرعه‌ی متروکه بماند. خانه‌ی قدیمی به‌زودی پر از برف می‌شد. به ذهنش رسید که شاید بهتر باشد همه‌چیز را رها کند و به خانه‌اش در ریکیاویک برگردد. به‌هرحال زمستان داشت فرامی‌رسید اما حس آزارنده‌ای از کار ناتمام همراهش بود، انگار کاری بود که باید به پایان می‌رساند، اگرچه مطمئن نبود چه ‌کاری است.

به پمپ‌بنزین رفت و باک ماشین را پر کرد و از کارگر پشت دخل پرسید که آیا گرتا پتورسدوتر را می‌شناسد. سه دختر پشت پیشخوان بودند، باوجوداین به‌زحمت می‌توانستند از پس تقاضاهای مشتریان برآیند. مغازه و کافه پر از رانندگان کامیون و کارگرها بود. دو مرد کت‌وشلوارپوش روی لپ‌تاپ‌هایشان خم شده بودند. ارلندور حجم ترافیک را از فاسکرودسفیوردور به‌سمت کارخانه‌ی ذوب‌آهن پیگیری کرده بود، حتی از انتظارات خوش‌بینانه‌ هم فراتر رفته بود. او نمی‌خواست در این ترافیک بماند.

دختر گفت: «نه، متأسفانه. اما یه دقیقه صبر کن تا از بقیه بپرسم.»