معرفی و دانلود کتاب زندگی و سرنوشت یک آدم فروش: رمانی براساس رویدادهای واقعی
برای دانلود قانونی کتاب زندگی و سرنوشت یک آدم فروش و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب زندگی و سرنوشت یک آدم فروش: رمانی براساس رویدادهای واقعی
جروم کریگان معتقد است پسرانش بیگناهاند و چون «سفیدپوست» هستند، به جرم قتل بازجویی میشوند. او به هیچکس جز خود اعتماد ندارد و در این میان تنها کسی که حقیقت را میداند، ویولت است. کتاب زندگی و سرنوشت یک آدم فروش داستانی معمایی و اجتماعی است که به ما نشان میدهد نژادپرستی حتی اگر از قانون هم حذف شود، در میان عامهی مردم رایج است و قتل یک سیاهپوست چندان پیگیری نمیشود. جویس کارول اوتس ما را با ویولت که شاهد جنایت و درگیر یک چالش اخلاقی است همراه میکند؛ او باید بین «عدالت و حقیقت» و «خانواده» یکی را انتخاب کند.
دربارهی کتاب زندگی و سرنوشت یک آدم فروش
لیزا دیور از مدرسه تعلیق شده است. او از نظر ذهنی ناتوان و کند ذهن است. لیزا هیچگاه نمیتواند به دادگاه و دیگران ثابت کند که در این ماجرا تقصیری نداشته و صرفاً فریب خورده و همراه آن پسران نوجوان به دستشویی مردانه رفته است. اگر مادر لیزا در آن حوالی نبود و لیزا نمیتوانست با گریه و فریاد به آغوش مادرش پناه ببرد، معلوم نبود چه بلایی بر سر او میآمد! برادران ویولت به لیزای نوجوان تعرض جنسی کرده بودند و حالا که در دردسر افتادهاند، با دروغ و فریب و مقصر جلوه دادن آن دختر، رأی دادگاه و حتی مدیر مدرسه را به نفع خود تغییر دادهاند و مادر و پدر آنها نیز در این گناه و دروغ با پسرانشان همداستانند.
این نخستین دروغ خانوادهی کتاب زندگی و سرنوشت یک آدم فروش (My Life as a Rat) است؛ دروغی که اگر فاش شود، فرد افشا کننده به خیانت به خانواده متهم خواهد شد و باید خود را جدا افتاده از دیگران بداند؛ سرنوشتی که بهزودی برای ویولت رقم خواهد خورد. رمان اجتماعی زندگی و سرنوشت یک آدم فروش نوشتهی جویس کارول اوتس (Joyce Carol Oates) مخاطبان خود را به خانوادهای سلطهگر و سنتی میبرد و نشان میدهد افراد چگونه حاضرند برای حفظ منافع خود، تمام اصول اخلاقی و انسانی را زیر پا بگذارند.

یک آدم فروش و مواجهه با حقیقت
تخیلات ویولت دود شد و به هوا رفت. او که تصور میکرد آبهای بنفشرنگ، اژدهای واقعی هستند و درون رودخانه به یکدیگر میپیچند، اکنون با واقعیتی تلخ روبهرو شده بود؛ این اژدهایان بنفش و زیبا، نتیجهی رها شدن لجن و رسوبات صنعتی در جریان عملیات رسوبزدایی هستند و برخلاف آنچه روزنامهها و اخبار میگویند، بسیار خطرناک و آسیبزا هستند. این جملات از زبان پدر ویولت بازگو شد و او را برای همیشه از دنیای کودکی بیرون آورد.
داستان زندگی و سرنوشت یک آدم فروش، زمان را کمی به جلو میبرد؛ به دههی نود و شبی که آن فاجعه رخ داد. اما پیش از رفتن به صحنهی جنایت، باید کمی با پدر و مادر ویولت آشنا شویم. پدر این خانواده برای همهی افراد و تمام جزئیات خانه تصمیم میگیرد. او تعیین میکند چه کسی به چه چیزی فکر کند، چه بخورد و چه بپوشد. با این حال، نتوانسته است در تربیت پسرانش چندان موفق باشد. از طرف دیگر، مادر خانواده ظاهراً زنی ضعیف و آسیبپذیر است. او نمیتواند قاطعانه تصمیم بگیرد و همیشه ترسان و افسرده است؛ اما این رفتارها دلایلی دارند. مادر ویولت از گذشتهی دردناک و خانوادهی آزاردهندهاش برای دخترش میگوید، از سختیهایی که پس از ازدواج بسیار زودهنگامش متحمل شده و بارداریهایی که پدر خانواده، تنها مادر را مقصر آنها میدانست. این زن که گویا استقلال رأی و فکر چندانی ندارد، اکنون کاملاً تحت سلطهی پدر است.
جویس کارول اوتس به ما نشان میدهد که در خانوادههای سلطهگر و مردسالار، چگونه همهچیز تحت فرمان یک فرد که دستوراتش نتیجهای جز ویرانی خانه و خانواده ندارد، پیش میرود.
چوب بیسبال خونی و ویولت شاهد جنایت است
هیچکس نباید از این فاجعه باخبر شود. «لس، جر و لیونل کریگان آن شب زود به خانه آمدهاند و تلویزیون تماشا کردهاند.» این دروغی است که پدر مدام آن را تکرار میکند و مادر و ویولت را نیز مجبور کرده تا دربارهی آن شب همین روایت کذب را به پلیس بگویند. دو برادر و دوستانشان تاکنون بارها و بارها بازجویی شدهاند، اما آنها حاضر نیستند حقیقت را اعتراف کنند. اگر واقعیت را بگویند، شاید در مجازاتشان تخفیفی لحاظ شود، اما پدر خانواده محافظ آبروی کریگانهاست و بر دروغگویی پافشاری میکند. مجرم اصلی همین پدر است که موجب شده فرزندانش آزارگر، قاتل و البته آدمفروش شوند. البته جویس کارول اوتس در رمان معمایی زندگی و سرنوشت یک آدم فروش اجازه نمیدهد همهچیز به نفع این خانوادهی ضداجتماعی سپری شود و برای رعایت عدالت، کسی را مأمور میکند: یک شاهد.
اگر آن مرد ناشناس آن شب در خیابان نبود تا شهادت دهد که پسران با اتومبیل خود، پسر دوچرخهسوار سیاهپوستی را تعقیب کرده و با ماشین به او زدهاند، شاید هیچوقت هیچ بخشی از حقیقت فاش نمیشد. اما قسمت مهم ماجرا که آیندهی پسران را رقم میزند، در دستان ویولت است. او شاهد است که برادرانش با ماشین و چوب بیسبال خونآلود به خانه آمدند و آثار جنایت را از روی خود و ماشین پاک کردند. حالا آیندهی برادران و آبروی خانواده در دستان ویولت است. او از فشار روانی و عذاب وجدان شبها کابوس میبیند و نمیتواند قتل آن پسر سیاهپوست به دست برادرانش را فراموش کند، اما اگر واقعیت را بگوید، زندگی خانوادهاش نابود میشود. اوست که باید تصمیم بگیرد: عدالت و حق انسانها برایش مهمتر است یا برادرانش.
کتاب زندگی و سرنوشت یک آدم فروش با ترجمهی آرتوش بوداقیان در انتشارات نگاه به چاپ رسیده است.
نکوداشتهای کتاب زندگی و سرنوشت یک آدم فروش
- جویس کارول اوتس در داستان خود به شیوهای ماهرانه و دقیق، به مسئلهی نژادپرستی، وفاداری، زنستیزی و نابرابری طبقاتی میپردازد و بهطور همزمان داستانی تأثیرگذار را روایت میکند. این کتاب برای این نویسنده خوانندگان تازهای را به ارمغان میآورد و هم طرفداران اوتس را راضی خواهد کرد. (پابلیشرز ویکلی)
- رمان زندگی و سرنوشت یک آدم فروش زیبا و هراسانگیز است. نویسنده در روایت داستان برای خود آزادیها و محدودیتهایی را قائل شده و خواننده را با اندوهی عمیق و امیدی محتاطانه نسبت به زنده بودن ویولت تنها میگذارد. (Bookreporter.com)
کتاب زندگی و سرنوشت یک آدم فروش برای شما مناسب است اگر
- به داستانهای اجتماعی که شما را نسبت به نژادپرستی و حقوق اقلیتها حساس و آگاه میکنند، علاقه دارید.
- از قرار گرفتن در یک ماجرای جنایی و معمایی و حضور در کنار یک شاهد قتل، لذت میبرید.
- میخواهید چالشهای سیاسی آمریکا که «تبعیض نژادی» یکی از بزرگترین آنها را به خوبی درک کنید.
در بخشی از کتاب زندگی و سرنوشت یک آدم فروش: رمانی براساس رویدادهای واقعی میخوانیم
پدر یک کمالگرای تمامعیار بود و نمیتوانست از کنار چیزی که بهنظرش نیمهکاره مانده بود یا احتیاج به تعمیر یا تعویض داشت بیتفاوت بگذرد. بهدقت خانههای همسایههایمان را زیرنظر داشت. اصلاً برایش مهم نبود اگر حیاط این خانهها پر از خاک و خاشاک و شاخههای خشک شده و نیمسوخته از گرمای تابستان بودند ولی اگر چمنهایشان را بهموقع کوتاه نمیکردند تا آنقدر بلند میشد که محله را بدمنظر میکرد و بدتر از آن اگر درختهایشان خشک میشد و شاخ و برگهای خشکشده میریخت وسط کوچه و خیابان آنوقت دیگر نمیتوانست بیتفاوت بماند. اگر خانههایی را در محلهمان خالی میگذاشتند یا تعمیرشان نمیکردند فوراً عکسالعمل نشان میداد خصوصاً اگر خانهای متروکه میشد بسیار ناراحت میشد چون خودش و برادرها و پسرعموهایش در نوجوانی با زندگی در محلههایی که خانهها در آن جا رها شده بود بهخوبی دیده بودند که چه چیزهای بدی میتوانست از این خانههای متروک و بیصاحب بیرون آید و چه جهنمدرهای بهپا کند.
پشت خانه ما حیاط بزرگ و پهنی بود که انتهایش به چند جریب زمین بایری که متعلق به شهرداری بود ختم میشد که از آن جا با شیبهای تندی تا کنارههای رودخانه نیاگارا امتداد مییافت. در این حیاط درختهایی بودند که پدر به وجودشان افتخار میکرد: افرای قرمز بلندبالایی که در ماه اکتبر رنگش به سرخی آتشین و باشکوهی تغییر مییافت، بلوطی حتی بلندتر از افرا و... ستونی از یک سرسبزی همیشه پایدار. ولی پدر بعد از آنکه طوفان شدیدی درخت بلوط را نیمشکسته کرد در قطعکردنش هیچ دستخوش احساسات نشد چون بیم داشت ناغافل روی خانهمان سقوط کند و بیهیچ تعللی خودش با یک اره زنجیری که اجارهاش کرده بود از بیخ قطعاش کرد.
فهرست مطالب کتاب
یادداشت مترجم
فصل اول: طالع شوم
فصل دوم: عاق والدین
فصل سوم: دوران شاد کودکی
فصل چهارم: شیرینترین بوسهها
فصل پنجم: آگهی ترحیم
فصل ششم: تعجبی ندارد پسراند دیگر...
فصل هفتم: وفاداری تا پای جان
فصل هشتم: تصادف
فصل نهم: چوب بیسبال لوئیزویل سلاگر
فصل دهم: خواهر کوچولو
فصل یازدهم: قول
فصل دوازدهم: محاصره
فصل سیزدهم: چون که...
فصل چهاردهم: نجات و رهایی
فصل پانزدهم: اولین راز
فصل شانزدهم: دومین راز
فصل هفدهم: آخرین اعتراف
فصل هجدهم: یا عیسی مسیح تو چکار کردی ویولت؟
فصل نوزدهم: افشا
فصل بیستم: چوب بیسبال
فصل بیستویکم: خانه امن
فصل بیستودوم: فرار
فصل بیستوسوم: دعا برای ویولت
فصل بیستوچهارم: تبعید
فصل بیستوپنجم: خوابگرد
فصل بیستوششم: کوه یخ
فصل بیستوهفتم: قیافه ابلهانه
فصل بیستوهشتم: خواهرها
فصل بیستونهم: رؤیایی برایم بیاور آقای سندمن
فصل سیام: دخترۀ هرزۀ کثافت
فصل سیویکم: تعقیب مرگبار 1997
فصل سیودوم: هیچکس تو را نمیخواهد ویولت
فصل سیوسوم: دخترۀ کثافت
فصل سیوچهارم: خداحافظ ویولت!
فصل سیوپنجم: جای زخم
فصل سیوششم: سوراخ موش
فصل سیوهفتم: والنتاین
فصل سیوهشتم: خودم را زنده نگه میدارم
فصل سیونهم: خارج از لیست حقوق
فصل چهلم: منتظر باش آدمفروش!
فصل چهلویکم: باکرۀ اندوهگین
فصل چهلودوم: سگ کوچولوی لعنتی!
فصل چهلوسوم: پیشآگاهی وهمآلود
فصل چهلوچهارم: جعبه کمکهای اولیه
فصل چهلوپنجم: تحمل حداکثر مجازات
فصل چهلوششم: سوءتعبیر
فصل چهلوهفتم: بازگشت
فصل چهلوهشتم: در باغچه مادرم
فصل چهلونهم: بخشش
فصل پنجاهم: خواهر گناهکار
فصل پنجاهویکم: خیابان هاوارد
فصل پنجاهودوم: خانه
سایر آثار همین نویسنده و مترجم
مشخصات کتاب الکترونیک
| نام کتاب | کتاب زندگی و سرنوشت یک آدم فروش: رمانی براساس رویدادهای واقعی |
| نویسنده | جویس کارول اوتس |
| مترجم | آرتوش بوداقیان |
| ناشر چاپی | انتشارات نگاه |
| سال انتشار | ۱۴۰۴ |
| فرمت کتاب | EPUB |
| تعداد صفحات | 446 |
| زبان | فارسی |
| شابک | 978-622-267-298-0 |
| موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان جنایی و معمایی خارجی، کتابهای داستان و رمان اجتماعی خارجی |






















