معرفی و دانلود کتاب چهار فصل در ژاپن

معرفی کتاب چهار فصل در ژاپن

کتاب چهار فصل در ژاپن نوشته‌ی نیک بردلی، داستان مترجمی آمریکایی به نام فلو است که در توکیو زندگی می‌کند و احساس می‌کند دیگر رویاهایش ارزش زندگی کردن ندارند. او در جست‌وجوی خویشتن است؛ میان زبانی که از آن آمده و زبانی که در آن زندگی می‌کند.

درباره‌ی کتاب چهار فصل در ژاپن

برای فلو دانتورپ آسان نیست که صفحه‌ی نقد کتابش را باز کند و با نظرهای صادقانه اما تند مخاطبان روبه‌رو شود. فلو که از آمریکا به ژاپن آمده و مترجم متن‌های ژاپنی به انگلیسی است، در زندگی‌اش به بن‌بست خورده. از یک‌سو حس می‌کند دیگر علاقه‌ای به مطالعه و ترجمه ندارد و از سوی دیگر، هم‌خانه‌اش یوکی در آستانه‌ی مهاجرت به نیویورک است. فلو اما در همین ناامیدی‌ها به یک کتاب ژاپنی به نام صدای آب از نویسنده‌ای به نام هیبیکی برخورد می‌کند و تصمیم می‌گیرد آن را ترجمه کند؛ و این کار مسیر زندگی‌اش را تغییر می‌دهد.

کتاب چهار فصل در ژاپن (Four Seasons in Japan) از نیک بردلی (Nick Bradley)، مثل نوایی آرام در ذهن خواننده طنین می‌اندازد؛ داستان پست‌مدرنی که در آن زندگی مترجم با داستانی که در حال ترجمه‌اش است، پیوند خورده و در این میان ما را با احساساتی مانند سرگردانی، اندوه از دست دادن و نیاز به هویت داشتن مواجه می‌کند.

وقتی ترجمه راهی برای نجات روح می‌شود

فلو که خودش را میان زبان مادری‌اش و زبان ژاپنی گم کرده، با ترجمه‌ی هر فصل از کتاب صدای آب، مرزهای زندگی‌اش را منحل با آن می‌بیند. انگار که کلمات دریچه‌ای به سوی درونیات خودش هستند. در فصل‌های دیگر، نیک بردلی داستان پیرزنی به نام آیاکو و نوه‌اش کیو روایت می‌کند که در یک شهر کوچک زندگی می‌کنند. آیاکو، با به یاد آوردن اشک‌ها و تنهایی‌هایش، گویی در سوگی آرام برای روزهای ازدست‌رفته نشسته است؛ درست مثل فلو که رفتن یوکی و شکستش در ترجمه، به او حس گم‌گشگتی داده است.

نیک بردلی نثری آرام، مینیمال و اندیشمندانه دارد. در این رمان روانشناسانه، زبان نه فقط ابزار روایت، که خودِ موضوع رمان است. ریتم داستان چهار فصل در ژاپن، کند و مراقبه‌گونه است؛ پر از تصویرهای شاعرانه از زندگی روزمره، فصل‌های سال و نشانه‌های فرهنگی ژاپن. روایت، چندلایه و درون متنی است، اما احساسی و ملموس نیز هست. این اثر را می‌توانید با ترجمه‌ی ثمین سلاجقه در انتشارات دانش‌آفرین بخوانید.

نکوداشت‌های کتاب چهار فصل در ژاپن

• رمان چهار فصل در ژاپن شبیه موج‌های دریای داخلی ستو (Seto Naikai) است؛ موج‌هایی که به آرامی می‌آیند و می‌روند، در دل و ذهن خواننده نفوذ می‌کنند و پیش از آنکه متوجه شوند، جزر و مدی پُرمایه و ژرف در وجودشان شکل گرفته است. (کیوکو ناکاجیما، نویسنده‌ی کتاب خاطرات ماندگار و چیزهای فراموش‌شده)
• شگفت‌انگیز و تأثیرگذار... این رمان در چندین جهان و چندین بُعد حرکت می‌کند؛ هم معمایی پست‌مدرن است و هم داستانی عاطفی و درگیر کننده... در داستان چهار فصل در ژاپن چیزی هست که برای هر خواننده‌ای جذاب خواهد بود. (تایم)
• نیک بردلی رمانی آرام، اندوهناک و پراحساس خلق کرده است. داستانی سرشار از عشق و در عین حال مملو از غم و فقدان. (The Observer)
• داستانی روح‌نواز درباره‌ی فرهنگ، سنت و استقامت مردم ژاپن. (هفته‌نامه‌ی زنان)
• نیک بردلی با دقتی اصیل فضای ژاپن را بازآفرینی کرده است. او صمیمیت‌های محلی و ریتم زندگی روزمره در یک شهر کوچک ژاپنی را به زیبایی به تصویر می‌کشد. (Literary Review)

کتاب چهار فصل در ژاپن برای شما مناسب است اگر

• فرهنگ مردم ژاپن را دوست دارید و می‌خواهید داستانی بخوانید که به‌خوبی آن را منعکس کند.
• طرفدار رمان‌هایی با ساختاری پست‌مدرن و روایتی احساسی و تأمل‌برانگیز هستید.
• دوست دارید داستانی بخوانید که نقش یک مراقبه‌ی آرامش‌بخش را برایتان بازی کند.
• خواننده‌ی داستان و رمان‌های روان‌شناختی با محوریت بحران هویت هستید.

در بخشی از کتاب چهار فصل در ژاپن می‌خوانیم

تا وقتی کتاب ها هستند، چرا دنبال دوست بگردیم؟

این اولین بار در زندگی فلو دانتورپ نبود که ذهنش را مشغول فکر کردن به این سؤال می کرد. و حالا که درِ آپارتمان نقلی اش در توکیو را باز کرده بود، فکری آشنا بار دیگر به ذهنش خطور کرد. از برخی جهات، توانسته بود به کمک این اصل برای خودش زندگی ای دست وپا کند. خانه اش پر از کتاب هایی به زبان انگلیسی و ژاپنی و قفسه هایش کاملاً پر بود. حتی انبوهی از کتاب ها روی زمین و کنار تختش، قرار داشت.

اما دوباره، با نگاه کردن به قفسه ها، جای خالی کتاب های جدید را حس می کرد. کتاب های قبلی از قفسه ها برداشته شده ولی جایگزین نشده بودند. فلو به فضای خالی نگاه کرد و هنوز می توانست عطف کتاب هایی را که قبلاً آن جا بود، واضح به خاطر بیاورد. حالا که قفسه ها خالی بود، باید به زودی کتاب هایی را که روی زمین بودند مرتب می کرد و آن جا می گذاشت. این هم از کاری جدید که به لیست کارهای قبلی اش اضافه شده بود. همچنین باید تصمیم بزرگتری می گرفت. آیا باید مثل یوکی کتاب هایش را در جعبه می گذاشت و آن ها را با کشتی به نیویورک می فرستاد؟ یا فقط همه چیز را همانطور که بود رها می کرد؟

فلو در ورودی گنکان ایستاد. فقط چند روز از زمانی که یوکی کتاب ها و کل وسایل دیگرش را جمع کرده بود، می گذشت. فلو قول داده بود تمام کتاب ها را یکجا و در یک کارتن بفرستند. وقتی زیر قولش زد، آن ها با هم جروبحث کردند.

یوکی آه بلندی کشید و گفت: «همه یکجا و توی یه کارتن. من واقعاً نمی فهمم، فلو. اگه می‌خوای باهام بیای، چرا الان اینا رو با خودم نبرم؟ ارزون‌تر درمیاد.»