معرفی و دانلود کتاب شهر و دیوارهای بی‌ثباتش

معرفی کتاب شهر و دیوارهای بی‌ثباتش

«کنارت که نشستم حال عجیبی داشتم، انگار هزاران رشته‌ی نامرئی تنت را با ظرافت به قلبم پیوند می‌زد.» کتاب شهر و دیوارهای بی‌ثباتش، رویایی است که هاروکی موراکامی شما را در آن فرو می‌برد. اثری تخیلی و فلسفی درباره‌ی دو نوجوان که عاشق همدیگرند اما در دو دنیای مختلف زندگی می‌کنند و پسر نوجوان برای رسیدن به دختر باید پا به شهری رازآلود بگذارد که پشت دیوارهایی بلند پنهان شده است.

درباره‌ی کتاب شهر و دیوارهای بی‌ثباتش

کناره‌ی رودخانه‌ای در غروب تابستان، دو نوجوان هفده و شانزده ساله‌، شانه‌به‌شانه راه می‌روند. ماهی‌های نقره‌ای و سبزه‌های باران خورده را نگاه می‌کنند. یکی از آن‌ها هنوز در واقعیت زندگی می‌کند اما دیگری سایه‌ی سرگردانی است که هر لحظه ممکن است به دنیای پررمز و رازش یعنی شهر محصور برود.

شهری در احاطه‌ی دیوارهای بلند، با پل‌های سنگی، کتابخانه‌ای پر از رویاهای قدیمی و برج‌های ساعت‌هایی بدون عقربه، آرام آرام جان می‌گیرد. رمان شهر و دیوارهای بی‌ثباتش (The City and Its Uncertain Walls) اثری سوررئال و تخیلی از نویسنده‌ی مشهور ژاپنی، هاروکی موراکامی (Haruki Murakami) است که در آن مرز میان رویا و واقعیت بسیار کمرنگ می‌شود. او در این رمان خواننده را از دیوارهای واقعیت به سایه‌های خیال می‌برد. به شهری که فقط می‌توان با آرزو کردن واردش شد. شهری که عشق، خیال و زندگی را در هم آمیخته و مرز واقعیت به آرامی در سایه‌های آن محو می‌شود.

رمان فلسفی شهر و دیوارهای بی‌ثباتش (Machi to sono futashika na kabe) ما را هم‌قدم با قهرمان‌های داستان به شهری مرموز اما زنده می‌برد. در هر صفحه می‌توان هاله‌ای از حسرت و امید توامان یافت. داستان مانند رودخانه‌ای آرام اما پرپیچ و خم خواننده را با خود می‌برد؛ از خاطرات نوجوانی تا شهری مرموز که در آن هر رویا جایگاهی دارد و هر حقیقت، سایه‌ای از زندگی واقعی است.

هاروکی موراکامی در این رمان رئالیسم جادویی، عشق‌های شدید دوران نوجوانی را در هاله‌ای وهم‌گونه فرو برده و فضایی رویایی خلق کرده که می‌توان تا ابد در آن زندگی کرد. این رمان با ترجمه‌ی روان امیرمهدی حقیقت توسط انتشارات چشمه به چاپ رسیده است.

جوایز و افتخارات کتاب شهر و دیوارهای بی‌ثباتش

• کتاب برگزیده‌ی سایت آمازون
• در فهرست پرفروش‌ترین کتاب‌های ساندی تایمز
• کتاب پرفروش نیویورک تایمز
• در فهرست بلند جایزه‌ی «خروس» تورمنت برای کتاب‌های «اخبار صبح»، سال 2025
• و...

نکوداشت‌های کتاب شهر و دیوارهای بی‌ثباتش

• شگفت‌انگیز، وهم‌آلود و رویایی؛ درست همان‌طورکه فقط موراکامی می‌تواند بنویسد. داستان شهر و دیوارهای بی‌ثباتش از رضایت‌بخش‌ترین آثار اوست. (نقد ستاره‌دار نقدهای کِرکس)
• نبوغ روایت موراکامی در پژواک‌هایی که میان دو جهان برقرار می‌کند، متجلی می‌شود... این رمان دستاوردی شگفت‌انگیز است. (نقد ستاره‌دار هفته‌نامه‌ی ناشران)
• ممکن است برخی روند داستان را کمی کند بدانند، اما من همیشه مشتاق بودم صفحه‌ی بعدی‌اش را بخوانم. کتاب عناصری از یک رمان معمایی را در خود دارد؛ معلوم نیست هر چیز چه معنایی دارد یا قرار است بعداً چه اتفاقی بیفتد. تصویرهای عشق جوانی تأثیرگذارند و کاملا واقعی به‌نظر می‌رسند. با این حال فضای داستانی بسیار خاص و پررنگ است و همین برای من بار احساسی زیادی ایجاد کرد. من کتاب‌های هاروکی موراکامی را دوست دارم و شهر و دیوارهای بی‌ثباتش را بیشتر از خیلی از آثار او می‌پسندم. (نظر کاربر آمازون)
• این رمان فراواقع‌گرا تأملی درباره‌ی عشق، مرز بین واقعیت و خیال، ارواح و قدرت کلمات است. در عین حال ارزش زمان و محدودیت‌ها را به چالش می‌کشد و عشق بی‌قید و شرط، محدودیت‌های خودساخته و مرگ جسم و جان را عمیقا کاوش می‌کند. (نقد ستاره‌دار لایبرری ژورنال)

کتاب شهر و دیوارهای بی‌ثباتش برای شما مناسب است اگر

• می‌خواهید رمانی با حال و هوایی شبیه به انیمه‌ی شهر اشباح (Spirited Away)، شاهکار هایائو میازاکی بخوانید.
• به دنبال اثری می‌گردید که حال و هوای سوررئال و تصاویر رویاگونه‌اش شما را به خلسه فرو ببرد.
• از طرفداران پر و پا قرص ادبیات ژاپن، به‌ویژه آثار هاروکی موراکامی هستید.
• رمان‌هایی تخیلی با مایه‌هایی فلسفی را می‌پسندید.

در بخشی از کتاب شهر و دیوارهای بی‌ثباتش می‌خوانیم

پاییز سال پیشش با تو آشنا شده بودم و هشت ماه بود با هم می‌گشتیم. هر وقت هم را می‌دیدیم، جایی دنج پیدا می‌کردیم که همدیگر را بغل کنیم و ببوسیم. ولی هیچ‌وقت فراتر از آن نرفتیم. وقت‌مان که کم بود، جای خصوصی‌ای هم نبود که رابطه‌مان را از آن جلوتر ببریم. ولی مهم‌ترین دلیلش این بود که آن‌قدر غرق صحبت می‌شدیم که نمی‌خواستیم یک لحظه را هم از دست بدهیم. هیچ‌کداممان قبلاً کسی را ندیده بودیم که بتوانیم این‌قدر راحت از احساسات و افکارمان با او حرف بزنیم. پیدا کردن چنین کسی کم‌وبیش به معجزه می‌مانست. پس ماهی یکی دو‌بار با هم حرف می‌زدیم و زمان را فراموش می‌کردیم. هیچ‌وقت حرف کم نمی‌آوردیم، و وقتی توی ایستگاه خداحافظی می‌کردیم، همیشه حس می‌کردم یک موضوع دیگر، یک چیز حیاتی، هست که انگار یادمان رفته درباره‌اش حرف بزنیم.

نمی‌گویم هیچ تمایلی به تو نداشتم. پسر سالم هفده‌ساله‌ای را مجسم کن که با دختر شانزده‌ساله‌ی زیبایی وقت می‌گذرانَد و دست‌ها را دور تن جوان و ظریفش حلقه می‌کند - چه‌طور ممکن است که میل بخشی از ماجرا نباشد؟ اما در دل می‌دانستم بهتر است این احساسات را عجالتاً کنار بگذارم. نیازم این بود که ماهی یکی دو‌بار ببینمت، پیاده‌روی‌های طولانی کنیم و از درودیوار حرف بزنیم. صمیمانه گفتن و شنیدن، و شناختن عمیق‌ترِ هم. بعد، در سایه‌ی درختی، بوس‌و‌کنار - آن‌قدر فوق‌العاده بود که نمی‌خواستم با عجله پا فراتر بگذارم. وگرنه ممکن بود چیز مهمی در رابطه‌مان برای همیشه از دست برود، چیزی که شاید دیگر هیچ‌وقت دوباره به دست‌مان نمی‌آمد. جنبه‌های جسمی می‌شد بعدها اتفاق بیفتد. این‌طوری فکر می‌کردم، شاید هم شهودم این‌طور بهم می‌گفت.

خب، یادم نمی‌آید وقتی کنار هم نشسته بودیم از چه چیزهایی حرف می‌زدیم. آن‌قدر موضوع‌ها زیاد بود که حالا هیچ‌کدام درست در ذهنم نمانده. فقط این را می‌دانم که از وقتی شروع کردی به حرف زدن درباره‌ی آن شهر عجیب، شهری که دیواری بلند دورتادورش را گرفته بود، همان شد حرف اصلی‌مان.