معرفی و دانلود کتاب در به سمت بیرون باز میشود
برای دانلود قانونی کتاب در به سمت بیرون باز میشود و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب در به سمت بیرون باز میشود
کتاب در به سمت بیرون باز میشود، مجموعهای از داستانهای کوتاه از زهرا مهاجری است. قصههایی از آدمهایی که گیر کردهاند؛ در فقر، در رابطهای بیفرجام و پشت در سفارتی که به سختی به ایرانیها ویزا میدهد و دری که فقط به سمت بیرون باز میشود.
دربارهی کتاب در به سمت بیرون باز میشود
بچهای در اواخر زمستان بدون لباس گرم جلوی در خانهی آنا پیدایش میشود. کودکی که به ظاهر مادرش مرده و هیچ کدام از اطرافیانش یادشان نبوده که او را با خودشان ببرند، آنا که با گذشتهی ظاهرا پرفراز و نشیبش از بچهها خوشش نمیآید، مجبور میشود که این بچه را همراه خودش ببرد. بچهای که انگار حضور تقریبا بیصدایش دارد چیزی را در درون آنا بیدار میکند؛ حس فقدان، ملال، گمگشتگی و کودکی درونش که مدتهاست دیگر کسی سراغش را نمیگیرد.
کتاب در به سمت بیرون باز میشود، مجموعه داستان کوتاهی به قلم زهرا مهاجری است که در هر کدام از داستانهایش خواننده را با موقعیتی بغرنج و در عین حال واقعی مواجه میکند. روابطی که به سرانجام نمیرسند، زبانهایی که توان اعتراف واقعیت را ندارند و درهایی که هیچگاه گشوده نمیشوند. هرکدام از این داستانها، قاب کوچکی است که بخشی از پیچیدگیهای زندگی ایرانیها را به نمایش میگذارد. این مجموعه داستان، به همت انتشارات گویا به چاپ رسیده است.
کتاب در به سمت بیرون باز میشود برای شما مناسب است اگر
- به دنبال یک مجموعه داستان کوتاه ایرانی میگردید.
- به داستانهایی با دغدغههای اجتماعی و دیالوگهای رئالیستی علاقهمندید.
در بخشی از کتاب در به سمت بیرون باز میشود میخوانیم
دختر همینطور آنا را نگاه میکرد. آنا سرچرخاند. پیتزافروشی هنوز شلوغ نشده بود و تک و توک مشتری پخش شده بود روی صندلیها. چند دقیقه ساکت ماند و با گوشیاش ور رفت. خبری نبود. گوشی را انداخت توی کیف و آرنجهایش را گذاشت روی میز:
«من که قد تو بودم، رسم بود آدم بزرگا تا به بچهها برسن، سوال کنن مامانتو بیشتر دوست داری یا باباتو. چقدرم مزخرف بود این سوال. تا قبل این سوال، آدم براش بیشتر و کمتری معنی نداشت. ولی وقتی میپرسیدن، میفهمیدی میشه یکی رو بیشتر دوست داشت، یکی رو کمتر.»
دختر یک دستمال کاغذی از توی جعبه کشید بیرون و شروع کرد به ریش ریش کردنش.
«اصلاً فکر کنم از بعد از اون سواله که آدم تصمیم میگیره یه آدمایی رو بیشتر دوست داشته باشه، یه آدمایی رو کمتر. حتی بابا ننهشو.»
دختر به آنا نگاه نمیکرد و تکههای دستمال کاغذی را میچید روی میز.
«یا مثلاً وقتی کوچیک بودیم ازمون میپرسیدن میخوای وقتی بزرگ شدی چیکاره بشی. الان از تو بپرسن بلدی؟ اصلاً میفهمی بزرگ شدن یعنی چی که بخوای جواب بدی دوست داری چیکاره بشی؟»
دختر به آنا نگاه کرد و لبهایش را جمع کرد.
«همه میگفتن دوست دارن دکتر مهندس بشن. بعضیا هم معلم. پسرا هم همه خلبان! من هیچکدومشو دوست نداشتم. دلم میخواست وقتی بزرگ شدم رژ سیاه بزنم!»
دختر ابروهایش را بالا برد و چشمهایش را گرد کرد.
«چیه؟ اینو دوست داشتم خب. مامانم همیشه میزد. میدونم شغل نیست ولی فقط واسه همین دوست داشتم بزرگ شم.»
و به یک جای دور خیره شد و زیر لب گفت: «نمیدونم شایدم هست؛» و نفس عمیقی کشید.
فهرست مطالب کتاب
رژ بنفش
عکس چهارنفره
قرار
در به سمت بیرون باز میشود
سوئل
نجاتِ آبادی
گوشهی دفترم مینویسم: ردیف بود!
زندان هارونالرشید
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب در به سمت بیرون باز میشود |
نویسنده | زهرا مهاجری |
ناشر چاپی | نشر گویا |
سال انتشار | ۱۴۰۴ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 167 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-622-312-212-5 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان کوتاه ایرانی |