معرفی و دانلود کتاب صوتی زندانی

معرفی کتاب صوتی زندانی

حقیقت تا همیشه پنهان نمی‌ماند... فریدا مک فادن در کتاب صوتی زندانی، داستان زن جوانی را روایت می‌کند که برای مراقبت از فرزندش، مجبور می‌شود تا کار به عنوان پرستار در بهداری یک زندان را بپذیرد و با پدر فرزندش که روزی در صدد قتل او بوده و حالا در همان مکان زندانی است، روبه‌رو شود...

درباره‌ی کتاب صوتی زندانی

کتاب صوتی زندانی (The Inmate) اثر فریدا مک فادن (Freida McFadden) که درست مانند دیگر آثار او از طرفداران بسیاری میان نسل جوان برخوردار است روایتی از یک داستان معمایی با تم جنایی است که میان اتفاقات زمان حال و گذشته، در نوسان است. شخصیت اصلی این رمان معمایی، زن جوانی به نام بروک است که یک پسر ده ساله به نام جاش دارد و با او زندگی می‌کند. در روایت اتفاقات زمان حال، متوجه می‌شویم که جاش همواره با مسئله‌ی جای خالی پدرش درگیر است؛ از طرفی مادر به سوالات بسیارش در مورد پدرش که حداقل می‌داند زنده است، پاسخی نمی‌دهد و از طرف دیگر، مبهم بودن سرنوشت پدرش باعث شده تا در مدرسه از این بابت مورد قلدری و آزار و اذیت قرار بگیرد. بچه‌ها او را «بی‌پدر» صدا می‌زنند و این آزار تا جایی بالا می‌گیرد که بروک مجبور می‌شود فرزندش را از آن مدرسه بیرون بیاورد و در مدرسه‌ی دیگری ثبت نام کند.

مدرسه‌ی جدید جاش، جایی در محله‌ی قدیمی بروک است که سال‌ها پیش در آنجا زندگی می‌کرده است. اینکه دست سرنوشت دوباره او را به این محله برگردانده برایش عجیب و ناملموس است، چرا که وقتی از اینجا می‌رفت یکی از بحرانی‌ترین مراحل زندگی‌اش را پشت سر می‌گذاشت. یادش هست؛ درست یازده سال پیش بود و او دختری 17 ساله. تمام شوق آن روزهایش قرار گذاشتن با شین، ستاره‌ی فوتبال مدرسه بود و شب‌هایش با دورهمی‌های دوستان دبیرستان به پایان می‌رسید. جاش نیز یادگار همان قرارهای عاشقانه با شین است، گرچه خودش از هویت پدرش خبر ندارد. علت این بی‌خبری، در اتفاقات خونین یازده سال پیش نهفته، زمانی که آخرین دورهمی دوستانه‌شان، به حمام خونی بدل شد که زندگی همه‌شان را دستخوش تغییر کرد...

زندانی؛ داستانی پرتعلیق از عشق، قتل و بازگشت به گذشته

در آخرین دورهمی دوستانه‌شان که تا نیمه‌های شب نیز برقرار بود، سه نفر از جمع شش نفره‌شان به طرز مشکوکی به قتل رسیدند. شین با ضربه‌ی چوب بیسبال به سرش بیهوش شد، تیم، دوست صمیمی کودکی‌اش با ضربات چاقو مجروح شد و خودش هم چیزی نمانده بود که به یکی از قربانیان این پرونده تبدیل شود. به نظر می‌رسید قاتل شین باشد و بروک و تیم او را با شهادت خود به حبس ابد محکوم کردند. حالا بعد از یازده سال، بروک دوباره به همان محله برگشته و بدتر اینکه چون شغل مناسبی پیدا نکرده، مجبور است به عنوان پرستار در بهداری زندانی کار کند که نامزد سابقش، پدر فرزندش و قاتل دوستان صمیمی‌اش، در آن زندانی است...

کتاب صوتی زندانی اثر فریدا مک فادن کاری از نشر صوتی موج کتاب و انتشارات سیام است. این تریلر روان‌شناختی را با ترجمه‌ی شبنم کاظمی و روایت فاطمه آل عباس، مهدی مجنونی کسمایی، فریبا بکلو، رامین سلیمی، مهدی ملکان، ندا جهاندیده، ناهید مظاهری و سپیده مستوفی پور در اختیار دارید.

افتخارات کتاب زندانی

• رمان جنایی پرطرفدار در اپلیکیشن تیک‌تاک

در نکوداشت‌ کتاب زندانی

• یک داستان روان‌شناختی مستقل و پرهیجان که با پیچش‌های غیرمنتظره‌اش، خواننده را واقعاً سرگرم می‌کند. فریدا مک فادن دقیقاً همان چیزی را ارائه می‌دهد که مخاطبانش می‌خواهند. (بوک لیست)

کتاب صوتی زندانی برای شما مناسب است اگر

• به داستان‌های جنایی پرتعلیق علاقه دارید.
• مایلید تا معمای قتل یک پرونده‌ی قدیمی را پابه‌پای نویسنده حل کنید.

در بخشی از کتاب صوتی زندانی می‌شنویم

وقتی با تویوتای آبی قدیمی‌ام به خیابانی می‌رسم که خانه‌ی پدر و مادرم در آن است، یک نشان شناسایی لمینت‌شده از زندان ریکر در کیف‌دستی‌ام دارم. دوروتی هشدار جدی داد که مراقب باشم این نشان به دست افراد سوءاستفاد‌ه‌گر نیفتد. اما با توجه به سطح دسترسی‌ام، مطمئنم که با آن فقط می‌شود چند تا چسب زخم دزدید و از توالت کارکنان استفاده کرد. بااین‌حال، قصد دارم از آن مثل زندگی‌ام محافظت کنم.

با وجود خاطره‌ی تلخی که حدود یک دهه‌ی پیش با آن از این شهر رفتم، عاشق زندگی کردن در ریکر بودم. ریکر شهر زیبایی است؛ با درختانی در هر گوشه‌ی خیابان و خانه‌های قدیمی و همسایه‌هایی که وقتی از کنار آدم رد می‌شوند، مثل مردمِ کوئینز بی‌اختیار چشم‌هایشان را پایین نمی‌اندازند. شب‌ها وقتی به آسمان نگاه می‌کنی، به‌جای دیدن چند نقطه‌ی نورانی اتفاقی که احتمالاً هواپیما هستند، می‌توانی صورت‌های فلکی را تشخیص بدهی.

ریکر دقیقاً جایی است که یک کودک باید در آن بزرگ شود. دقیقاً همان چیزی که خانواده‌ی کوچک من به آن نیاز داشت.

ماشین را بیرون از گاراژی پارک می‌کنم که برای دو ماشین جا دارد و یادگاری از روزهای قدیم است. آن روزها پدر و مادرم ماشین‌هایشان را در گاراژ می‌گذاشتند و من مجبور بودم جلوی گاراژ یا در خیابان پارک کنم. عادت‌های قدیمی سخت از بین می‌روند. هنوز هم این‌جا را خانه‌ی آن‌ها می‌دانم، حتی اگر دیگر مال آن‌ها نباشد؛ این خانه الان مال من است. فقط مال من. هر دوی آن‌ها حالا مرده‌اند.

درِ ورودی خانه را باز می‌کنم. صدای تلویزیون همراه بوی گوشت پخته در راهرو پیچیده است. چشم‌هایم را می‌بندم و برای لحظه‌ای خودم را در جهانی موازی تصور می‌کنم که در آن به خانه‌ی پدر و مادرم برمی‌گردم و شریک زندگی‌ام در آشپزخانه مشغول پختن شام است.

فهرست مطالب کتاب صوتی