معرفی و دانلود کتاب شبحی از جهانی بی‌نقص

معرفی کتاب شبحی از جهانی بی‌نقص

«موقعی که من مردم رو تهدید می‌کردم و می‌ترسوندم، تو هنوز به دنیا نیومده بودی!». این جمله‌ی تراویس فلود است؛ گنگستر بدنام کتاب شبحی از جهانی بی‌نقص به قلم فیلیپ ریدلی. دانا تنها سیزده سال داشت که بر اثر سوءاستفاده‌ی این گنگستر بدنام جان باخت؛ از او دختری زیبا به یادگار ماند. این دختر سال‌ها بعد، گذشته‌ی تاریک مرد گنگستر را پیش چشم‌هایش زنده می‌کند!

درباره‌ی کتاب شبحی از جهانی بی‌نقص

زنی سالخورده به نام ترچی اسپارکز در انتظار تراویس فلود، گنگستر بدنام است. گنگستر به او گفته که اکنون مردی موفق است و در هالیوود زندگی می‌کند؛ با استخر شخصی، سفرهای دریایی و قایق‌های کوسه‌گیری. اما آیا این تصویر پر زرق و برق حقیقت دارد یا تنها فانتزی‌ای است که تراویس برای فرار از گذشته ساخته است؟ فیلیپ ریدلی (Philip Ridley) استاد خلق این سبک از درام‌های روانشناختی است. او در نمایشنامه‌ی شبحی از جهانی بی‌نقص (Ghost From A Perfect Place)، اوج تقابل میان حقیقت و فانتزی سیاه را به تصویر کشیده و با شخصیت‌پردازی قوی، دیالوگ‌های جان‌دار و و صحنه‌پردازی بی‌پرده، جهانی را خلق می‌کند که در آن هیچ‌کس نمی‌تواند از گذشته‌ی خود فرار کند.

جهان بی‌نقص گنگستر، خاکستر می‌شود

ترچی اسپارکز با یادآوری گذشته‌ی دخترش دانا، تراویس فلود را وادار می‌کند تا با زخم‌های قدیمی روبه‌رو شود؛ گذشته‌ای کثیف که او سال‌ها تلاش کرده با روایت‌های دروغین و بزک‌شده، آن را رمانتیک جلوه دهد. گنگستر در همین جهت کتابی به نام «مردی با سوسن سفید» را نوشته است تا کم‌کم به شبحی از جهانی بی‌نقص تبدیل شود. سوسن سفید، نمادی تکرارشونده، همان هدیه‌ای است که تراویس به دختران بسیاری داده بود؛ از جمله به دانا، زمانی که تنها سیزده سال داشت و قربانی سوءاستفاده‌ی او شد. فیلیپ ریدلی خشونت را بی‌پرده و تمام‌عیار پیش چشم خوانندگان و تماشاگران می‌گذارد. به همین دلیل، نمایشنامه‌اش یک تجربه‌ی تکان‌دهنده است و تحت عنوان تئاتر بی‌پرده (In-Yer-Face Theatre) معرفی می‌شود.

دانا هنگام زایمان از دنیا می‌رود و دختری زیبا به نام ریو از او به یادگار می‌ماند. ریو وارد ماجرای شبحی از جهان بی‌نقص شده و از دروغ‌های تراویس خشمگین است. رویارویی ریو و گنگستر، اوج روایت فیلیپ ریدلی است. ریو در گروهی دخترانه که خود را «چیرلیدرها» می‌نامند، قدرت تازه‌ای یافته است. گروهی که از دار و دسته‌ی قدیمی تراویس، بی‌رحم‌تر و هولناک‌تر عمل می‌کند. او با همراهی دخترهای گروه، گذشته‌ی تراویس را به چالش می‌کشد و نشان می‌دهد که خشونت و ترس دیگر در انحصار گنگستر بدنام لندنی نیست.

درام روانشناختی شبحی از جهانی بی‌نقص را می‌توانید با ترجمه‌ی روان حمید دشتی بخوانید که به همت نشر کتاب دیدآور چاپ و منتشر شده است.

نکوداشت‌های کتاب شبحی از جهانی بی‌نقص

• نمایشنامه‌ی سوم فیلیپ ریدلی، همچون یک نوشیدنی مرگبار و مسموم است که پادزهر خودش را نیز در دل دارد. اثری نوستالژیک، طعنه‌آمیز و بی‌رحم. شعر آن همچون پنجه بوکسی از جنس کلمات است. (ساندی تایمز)
• به‌طرزی شگفت‌انگیز تأثیرگذار... تکان‌دهنده! (ایونینگ استاندارد)
• سرشار از طنز تلخ... تخیل خاص نویسنده در بهترین حالت خود. (دیلی تلگراف)
• فیلیپ ریدلی موهبت پیش‌بینی دارد. (تایم اوت لندن)

کتاب شبحی از جهانی بی‌نقص برای شما مناسب است اگر

• به نمایشنامه‌های روانشناختی و اجتماعی علاقه‌مند هستید.
• از مخاطبان جدی ادبیات انگلستان هستید و به ویژه آثار ادبیات نمایشی انگلستان را دنبال می‌کنید.
• از تئاتر بی‌پرده (In-Yer-Face Theatre) لذت می‌برید؛ سبکی که خشونت و واقعیت را بی‌هیچ سانسوری نشان می‌دهد.
• سایر آثار فیلیپ ریدلی را خوانده‌اید و درام‌های این نویسنده را می‌پسندید.

در بخشی از کتاب شبحی از جهانی بی‌نقص می‌خوانیم

تُرچی: دعاکردن آقای اِسپارکز رو می‌شنوم همه‌ش. از وقتی دانا رو خاک کردیم، یه‌بند دعا می‌خونه. سعی می‌کنم کمکش کنم، اما... خب، چه کاری ازم ساخته‌ست؟ الان یه نوه دارم که باید مواظبش باشم. برای سوگواری وقت ندارم. اما تنها دارایی آقای اِسپارکز اندوهه. قبلاً عبارت «جنون اندوه‌ورزی» به گوشم خورده، اما تا حالا به چشم ندیدم. شغلش رو از دست داده. حموم نمی‌ره. اوه، اگه تو این حال ببینی‌ش، دلت می‌شکنه. این کار رو نکن.

تراویس: کجاست؟

تُرچی: کنار پنجره. می‌بینی‌ش؟ به آسمون شب زل بزنین. می‌بینی‌ش؟

تراویس: ... آره.

تُرچی: داره دعا می‌کنه، آقای فلود. دائم مناجات می‌کنه. «باید خودت رو جمع و جور کنی. ریو کوچولو بهمون نیاز داره اون چیه؟... شهاب‌سنگه؟... کجاست؟»

پای پنجره می‌رود و به بیرون نگاه می‌کند.

(ادامه) «نه، من شهاب‌سنگی نمی‌بینم!» ولی اون می‌تونه ببینه، آقای فلود. می‌تونه ببینه که رو آسمون بثنال گرین شعله‌وره. حرفش هم اینه که «روز قضاوت فرا رسیده!» بعد هم تاختی می‌ره رو پشت بوم. می‌خوام من هم برم دنبالش، اما ریو کوچولو داره گریه می‌کنه، جیغ می‌کشه. چی کار باید بکنم، آقای فلود؟ برم دنبال آقای اِسپارکز یا ریو کوچولو رو آروم کنم؟ ریو کوچولو ممکنه از گریه خفه شه! چی کار باید بکنم، آقای فلود؟ بهم بگو، بهم بگو!