معرفی و دانلود کتاب دوستان من

معرفی کتاب دوستان من

کتاب دوستان من، داستانی خواندنی درباره‌ی دوستی، فقدان، هنر و آثار ماندگار خاطره‌های کودکی را در خود گنجانده است. فردریک بکمن، نویسنده‌ی سوئدیِ محبوب در ایران، در این داستان به قدرت جاودانه‌ی دوستی ادای احترام کرده است. ماجرای این رمان دلنشین، درباره‌ی پیوند ناگسستنی دوستانی است که به رغم فراز و فرودهای زندگی، همواره دوستی خود را حفظ کرده‌اند.

درباره‌ی کتاب دوستان من

کتاب دوستان من (My Friends: A Novel) اثری دلنشین و خواندنی درباره‌ی اهمیت رفاقت است. فردریک بکمن (Fredrik Backman)، نویسنده‌ی کتاب، داستانی سرشار از احساسات ناب انسانی را در این اثر گنجانده است. مطالعه‌ی این داستان از یک طرف اشک خواننده را در می‌آورد و از طرف دیگر وی را به خندیدن وادار می‌کند.

داستان اجتماعی دوستان من با ماجراهای لوییزا آغاز می‌شود. لوییزا، دختری است سرکش و هفده ساله که از خانه‌‌ی سرپرستانش فرار کرده و با کوله‌پشتی پر از رنگ‌های اسپری، راهی حراجی هنری مجللی شده است. لوییزا، همیشه این رفتار را نداشته و غم از دست دادن بهترین دوستش، فیش، این رفتار ناشایست را در وی ایجاد کرده است. این دختر جسور و تنها، قصد تماشای نقاشی مشهوری را در این حراجی هنری دارد. لوییزا روی دیوار، کنار تابلو تصویری از ماهی را به عنوان یادبودی از دوستش، فیش، می‌کشد. این کار باعث می‌شود لوییزا را از گالری اخراج کنند. در ادامه‌ی داستان روانشناسی دوستان من، لوییزا، نقاشِ تابلوی نقاشی را پیدا می‌کند. از بخت بد، این نقاش هنرمند، بیمار است و رو به مرگ.

دوستانی که زخم خوردند، اما پای هم ماندند

فردریک بکمن، در ادامه‌ی رمان دوستان من، خط زمانی روایت را به 25 سال پیش تغییر می‌دهد. در آن زمان، نقاشِ محبوبی که صحبتش شد، جوان است و سرزنده. این نقاش با چند تن از دیگر دوستانش، رفاقتی جدایی ناپذیر را تشکیل داده‌اند. تمامی رفقای این داستان، با فقر دست و پنجه نرم می‌کنند. در کنار تنگدستی، هر کدام از آن‌ها مشکلات خاص خودشان را دارند. پدر یکی از این دوستان سرطان دارد و پدر دیگری معتاد است. این وجوه مشترکِ ناخوشایند، رفاقت میان شخصیت‌های داستان را تقویت کرده است. فردریک بکمن، داستان احساسی دوستان من را با سرانجامی دلنشین و خاطره‌ساز به پایان رسانده است.

کتاب دوستان من را انتشارات خیزران با ترجمه‌ی امیربهروز قاسمی کرمانی، چاپ و روانه‌ی بازار کرده است.

جوایز و افتخارات کتاب دوستان من

• یکی از موردانتظارترین کتاب‌های 2025 از دیدگاه: گودریدز، یواس‌ای تودی، ماری کلر، بوک‌پِیج، بوک رایِت و مجله‌ی سان‌سِت
• کتاب پرفروش نیویورک تایمز
• کتاب پرفروش آمازون

نکوداشت‌های کتاب دوستان من

• یک حماسه درباره‌ی جوانان، هنر و شیوه‌ای که خلاقیتْ دوستان و غریبه‌ها را در طول نسل‌ها به هم پیوند می‌دهد... اگر کتاب مردی به نام اوه را خوانده باشید، می‌دانید که می‌توان روی بکمن حساب کرد تا نشان دهد دنیا چقدر کوچک و شکننده است. او این کار را بار دیگر در اینجا انجام می‌دهد، اما این بار با فضایی شبیه به فیلم کنار من بمان. (نیویورک تایمز)
• تعادلی بی‌نقص میان دلنشین و دلخراش بودن... فردریک بکمن شیوه‌ای ساده اما ظریف برای توصیف روابط دارد. همه‌ی ما می‌توانیم احمق باشیم، اما همچنان انسان‌هایی هستیم که شایستگی عشق و ارتباط را داریم. (رادیوی عمومی ملی)

کتاب دوستان من برای شما مناسب است اگر

• از طرفداران فردریک بکمن هستید و می‌خواهید رمانی تاثیرگذار درباره‌ی دوستی از این نویسنده‌ی محبوب بخوانید.
• از مطالعه‌ی آثار ادبی سوئد لذت می‌برید.
• قصد خواندن داستانی احساسی با مضمون‌های رفاقت، فقدان و هم‌بستگی را دارید.
• رمان‌هایی با ژانر روانشناسی، اجتماعی و طنز را می‌پسندید.

در بخشی از کتاب دوستان من می‌خوانیم

«ما هرگز کسی مثل او را ندیده بودیم.»

تد این‌طور آغاز می‌کند، در حالی که نگاهش به شیشه‌ی پنجره دوخته شده است. با خود می‌اندیشد که عجب چیز عجیبی‌ست این‌که چطور تصمیم می‌گیریم یک داستان را تعریف کنیم. ما تقریباً هیچ‌وقت از آغاز شروع نمی‌کنیم. چون آن تابستان، چهار دوست صمیمی روی اسکله بودند، همان وقتی که نقاش آن تابلو را کشید، و علی آخرین نفری بود که به جمعشان پیوست. اما اگر تصور می‌کنی این یعنی او کم‌اهمیت‌ترین‌شان بود، پس هیچ چیزی از ماجرا نمی‌دانی. یعنی هرگز به کسی اعتیاد پیدا نکرده‌ای.

تد جوآر و نقاش را از دوازده‌سالگی می‌شناخت. جوآر و نقاش تقریباً تمام زندگی‌شان را با هم گذرانده بودند، اما هیچ‌کدام‌شان نمی‌توانستند کودکی‌ای را به یاد آورند که در آن علی حضور نداشته باشد. آن پاییز که علی مثل طوفانی به زندگی‌شان کوبید، تازه چهارده‌ساله شده بودند، اما تصور این‌که زمانی وجود داشته باشد پیش از آن خنده‌های ابلهانه و بی‌وقفه‌ی او؟ محال بود.

تد گفت: «خنده‌اش مثل وزوز یک دسته حشره بود.»

و واقعاً هم همین‌طور بود: زمزمه‌ای پرهیاهو که از شکمش می‌جوشید و از لب‌هایش بیرون می‌زد. آن دختر سراسر آشوب بود؛ از موهای آشفته‌اش تا قلبِ بی‌مهار و بی‌پروا. او روی دیگرِ زندگی بود.

تد ادامه داد: «وقتی حالش خوب بود، به فرانسه آواز می‌خوند؛ که هم فوق‌العاده بود و هم غیرقابل‌تحمل. چون در زبان فرانسه عالی بود، اما در آواز خوندن افتضاح. جوآر همیشه می‌گفت که صداش مثل اینه که تسمه‌ی دینام ماشین نیاز به تعویض داره. که شایدم درست می‌گفت؛ چون جوآر چیزی از آواز سر درنمی‌آورد، ولی درباره‌ی تسمه‌ی دینام اطلاعات زیادی داشت...»