معرفی و دانلود کتاب دوستان من
برای دانلود قانونی کتاب دوستان من و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب دوستان من
خانم ناشناس جیغ میکشد و پدال ترمز را فشار میدهد. او از حضور یک غریبه در صندلی عقب ترسیده؛ درصورتیکه لوئیزا ماشین او را برای خوابیدن انتخاب کرده و او باید از این توجه و اعتماد ممنون هم باشد! کتاب دوستان من نوشتهی فردریک بکمن، دربارهی لوئیزا، تد، سی. جت و فیش است که هر کدام حسرتها و شکستهایی دارند و با این وجود، زندگی رفیقان خود را دگرگون میکنند. لوئیزا عضو جدید این حلقهی دوستیِ فروپاشیده است. در این داستان وقایع تراژدیک در عین اندوهناک بودن، طنزآمیزند. رمان دوستان من از پرفروشترین آثار ساندیتایمز است.
دربارهی کتاب دوستان من
قطعاً تد مقصر این اتفاق است. او نباید بیسروصدا و بدون سلام و هشدار به لوئیزا نزدیک میشد. بدیهی است هنگامی که دختری تنها، آن هم عصبانی و سوگوار، صدای قدمهای آرام و مشکوکی را پشت سرش بشنود، تصور میکند آن فرد یا مزاحم است یا قاتل. لوئیزا نیز همین فکر به ذهنش خطور کرد و با سرعت افشانهی اسپری را به صورت تد زد. واکنش لوئیزا منطقی و عاقلانه بود و تد باید از نحوهی آشناییاش با این دختر شرمنده باشد. البته فعلاً وقت این حرفها نیست. هنرمند مُرده است. قبل از هنرمند هم فیش، دوست صمیمی لوئیزا، مُرده بود. کلاً اینطور که مشخص است هر فردی که لوئیزا دوستش دارد و سعی میکند با او زندگیاش را دگرگون کند، میمیرد؛ البته کسانی که لوئیزا آنها را دوست ندارد هم میمیرند که در حال حاضر آن افراد مورد بحث ما نیستند؛ بههمین دلیل بهتر است ماجرا را از روز نخستی که فردریک بکمن (Fredrik Backman) آغاز کرده است، روایت کنیم، از همان لحظهای که کتاب دوستان من (My Friends) با یک تراژدی کمی تا قسمتی مضحک شروع میشود.
یک قدم تا بیخانمان شدن
ثروتمندان عاشق غذاهایی هستند که بین دو بند انگشت جا شوند و طول و عرضشان نیز بیشتر از پنج سانتیمتر نباشد. اگر مجبور باشند غذا را در کاسه یا بشقاب سرو کنند، احساس «غیر پولدار بودن» بهسراغشان میآید و ممکن است نقاشیهای نمایشگاه را به قیمتی خیلی غیرمنطقی و گزاف نخرند. لوئیزا برخلاف این جماعت، نهتنها ثروتمند نیست بلکه فقیر و یتیم است. خانهاش تا دیروز، پرورشگاه بود اما در حال حاضر فراری و بیخانمان است. چند روز دیگر هم هجده ساله میشود و دیگر پرورشگاه برای او جایی ندارد.
داستان دوستان من پیش از اینکه لوئیزا به هیجده سالگی برسد و بتوانیم او را در زمرهی بزرگسالان بهشمار آوریم، ما را با این دختر شورشی و تسلیمناپذیر آشنا میکند. فردریک بکمن پس از معرفی لوئیزا به خوانندگان خود، ما را به خیابانهای شهر میبرد تا تصویر نادرستی که احتمالاً از هنر و هنرمند در ذهن داریم را دگرگون کند. بههرحال، فعلاً لوئیزا تصمیم خود را گرفته است. میخواهد یک اثر هنری را در کنار باقی تابلوهای این نمایشگاه - کلیسا، به ثبت برساند. متأسفانه او را بهراحتی و از در ورودی به داخل کلیسا راه نمیدهند. این نمایشگاه مختص ثروتمندان 18 سال به بالاست. به همین دلیل او ناچار است با یک کولهپشتی پر از اسپری رنگ، از پنجرهی دستشویی کلیسا، وارد نمایشگاه شود. مهم نیست که افراد پولدار چگونه به او نگاه میکنند، تا زمانی که نقاشی موردعلاقهی خودش و فیش را که بهتازگی مُرده پیدا نکند، از اینجا نمیرود.
این تابلو دریا نیست
خوشبختانه نقاشی جای خیلی دوری نرفته و صفحهی آبی و راز و رمزش روی دیوار مشخص است. مردی که قیافهاش شبیه به همهچیز هست جز کسی که از نقاشی چیزی میفهمد، نزدیک تابلو ایستاده و به زن لوس و پولداری که میخواهد «دریا» را به خانه ببرد، قول میدهد که تابلو را برایش میخرد. آنها حتی نمیتوانند نام نقاش این تصویر را درست تلفظ کنند و متوجه نمیشوند که این تابلو اصلاً تصویری از دریا نیست؛ لوئیزا به تابلو بیش از حد نزدیک میشود و روی دیوار کنار نقاشی، به یاد دوستش فیش، یک ماهی قرمز را نقاشی میکند. این آخرین لحظهای است که همهچیز به خوبی و خوشی پیش میرود.
پیرزنی که شاهد نقاشی کشیدن لوئیزاست، جیغ میکشد. مأموران امنیتی را خبر میکند. همه دستپاچه و وحشتزده به کیف لوئیزا که اسپریهای رنگ از درون آن مشخص هستند، زل زدهاند و منتظر شنیدن پاسخی قانع کننده از طرف لوئیزا ماندهاند؛ پاسخی که تعیین میکند او میتواند آزادانه به زندگیاش ادامه دهد یا اینکه زندانی میشود. رمان دوستان من هنوز با لوئیزا کار دارد و قرار نیست همین اول راه او را به حبس طویلالمدت بفرستد. فردریک بکمن به آن ثروتمندان کمک میکند تا لوئیزا را از کلیسا بیرون اندازند؛ زیرا در خیابان پشتی کلیسا، هنرمندی بیمار و فقیر بهنام «سی. جت» با اسپری و قلمو در انتظار او و تقدیر خود نشسته است؛ او همان کسی است که درون کلیسا بر سر تصاحب نقاشی آبی رنگش جنگ جهانی سوم در حال وقوع است!
هنرمندان فقیر میمیرند
درست است که سی. جت آدم معروف داستان روانشناختی دوستان من است، اما او بهزودی میمیرد. با وجود اینکه سن و سالی ندارد، اما سبک زندگیاش افتضاح است و هنگامی که خبر فوت کردنش از رادیو پخش میشود، حتی لوئیزا که مدتی است او را میشناسد و با او رفیق شده، چندان متعجب نمیشود. کسی که قرار است او را بشناسیم، از خاطرات کودکیاش بشنویم، ضعف و قوتش را ببینیم و از طریق گفتههای او با زندگی سی. جت و عالم هنر آشنا شویم، تد است. او با سی. جت دوستی دور و دراز داشته و از زمانی که این هنرمند هنوز اثر خاصی خلق نکرده بود، او را همراهی کرده. تد شخصیت جالبی دارد و بهسرعت به دوست لوئیزا تبدیل میشود. فردریک بکمن از طریق گفتوگوهایی که بین لوئیزا و تد شکل میگیرد ما را با گذشتهی این دو نفر، دلیل مرگ فیش، سرگذشت سی. جت و موضوعات مبهم دیگری که در طول کتاب دوستان من مطرح میشوند، آشنا میکند.
داستان دوستان من با ترجمهی هادی سالارزهی در نشر نون به چاپ رسیده است.
جوایز و افتخارات کتاب دوستان من
- از پرفروشترین آثار نیویورکتایمز سال 2025
- از آثار پرفروش کتابهای ساندیتایمز در سال 2025
- کتاب برگزیدهی گودریدز در سال 2025
- کتاب برگزیدهی باشگاه بارنز و نوبل
نکوداشتهای کتاب دوستان من
- فردریک بکمن نویسندهای چیرهدست است؛ شخصیتهایش آشنا، منحصربهفرد، قهرمانانه و دارای نقص و کاستی هستند. (Kirkus Reviews)
- بکمن همچون چارلز دیکنز در دوران ماست. با وجود اینکه شما را به گریه میاندازد اما میتوانید احساسات خود را به او بسپارید. (Green Valley News)
- کتاب دوستان من جوهرهی آشفتهی انسان بودن را به تصویر میکشد. فردریک بکمن باهوش و تأثیرگذار است و همانقدر که احتمال دارد شما را به گریه بیندازد، به همان میزان ممکن است خنده را نیز به شما هدیه دهد. (واشنگتن پست)
کتاب دوستان من برای شما مناسب است اگر
- به داستانهایی با روایت غیرخطی که مدام وقایع را به عقب و جلو میبرند، علاقه دارید.
- دوست دارید برای کشف نسبت شخصیتها و ارتباط حوادث با یکدیگر، به تکاپو و تلاش ناچار شوید.
- از خواندن داستانهای روانشناسی و اجتماعی لذت میبرید.
در بخشی از کتاب دوستان من میخوانیم
آن شب، روی تختخوابش در زیرزمین، دراز کشید و صدای پای برادر مستش را شنید که در اتاقهای بالا میچرخید، پشت در هریک از اتاقها میایستاد و آرام به ارواح شب بهخیر میگفت.
هوا گرم بود، تد پنجرۀ زیرزمین را باز گذاشته بود. وقتی مادرشان به خانه آمد، بوی سیگارش به مشام تد خورد. مادرشان از ماشین دوستش پیاده شد، روی پلهها نشست و چند پُک عمیق به سیگارش زد، انگار داشت قدرت جمع میکرد تا دوباره به زندگی برگردد. انگار هیچوقت یاد نگرفته نبود چطور به پسرهایش بگوید که آنها را دوست دارد و آنها هم بلد نبودند چطور همین جمله را به مادرشان بگویند، چون چه کسی قرار بود یادشان بدهد؟ اما وقتی مادرشان وارد خانه شد، عمداً روی تمام تختههایی که صدا میدادند قدم گذاشت، تا پسرهایش بدانند که او برگشته است. وقتی وارد آشپزخانه شد، ظرف نشستهای را دید که تد روی سینک گذاشته بود تا مادرش بداند که او سیر شده و اینکه هنوز هم مادر خوبی است. پس ظرف را شست و فقط برای یکلحظه، خودش را کافی حس کرد.
وقتی آن شب مادرشان روی تختش دراز کشیده بود، صدای خشخش آرامی از پشت در شنید، بعد ضربۀ کوچکی به در؛ برادر بزرگ تد بود، او روی زمین، جلوی در اتاقخواب مادرش خوابیده بود تا کابوسها نتوانند وارد اتاقش بشوند.
تد هم در زیرزمین، روی تخت خودش دراز کشیده بود. داشت کمکم خوابش میبرد که صدای دیگری از پنجره به گوشش خورد. به کوبیدن نمیمانست، بیشتر شبیه خراش بود. وقتی بالا را نگاه کرد، رد انگشتهایی خونی را روی شیشه دید. یوار بیرون نشسته بود و دستهایش آغشته به خون بودند.
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب دوستان من |
نویسنده | فردریک بکمن |
مترجم | هادی سالارزهی |
ناشر چاپی | نشر نون |
سال انتشار | ۱۴۰۴ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 400 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-622-8172-79-8 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان روانشناسی خارجی، کتابهای داستان و رمان طنز خارجی، کتابهای داستان و رمان اجتماعی خارجی |