معرفی و دانلود کتاب غربت: کتاب اول مجموعه سرزمین دیگران

معرفی کتاب غربت: کتاب اول مجموعه سرزمین دیگران

کتاب غربت نوشته‌ی لیلا سلیمانی داستانی پرشور از عشق میان‌نژادی و چالش‌های هویتی در مراکش دهه‌ی چهل و پنجاه میلادی است. روایت جذاب ماتیلد و امین، کشمکش‌های فرهنگی، بستر اجتماعی و مبارزه‌ای زنانه این کتاب را به اثری خواندنی و الهام‌بخش تبدیل کرده است. این اثر که برای دوست‌داران تاریخ، عشق و قدرت زنان در جامعه‌ای مردسالار جذاب است، توانسته نامزدی مدال اندرو کارنگی را نیز به دست آورد.

درباره‌ی کتاب غربت

کتاب غربت (In the Country of Others) اثر لیلا سلیمانی (Leïla Slimani) نویسنده‌ی فرانسوی‌‌مراکشی است که جوایز متعددی به دست آورده است. این کتاب داستانی پرشور از عشق دو فرد با ملیت‌های متفاوت است؛ عشق میان یک سرباز مراکشی که در جنگ جهانی دوم برای فرانسه جنگید و زنی فرانسوی که میل شدیدش به استقلال، هم‌پای مبارزه‌ی مراکش برای رهایی از استعمار است. این رمان تاریخی در دهه‌های 1940 و 1950 در فرانسه و مراکش روایت می‌شود و نخستین جلد از یک سه‌گانه است که لیلا سلیمانی با الهام از تاریخچه‌ی خانوادگی خود آن را خلق کرده.

روایتی از عشقی میان مرزها

داستان با عشق ماتیلد، دختر جوان و سرزنده‌ی فرانسوی به امین سرباز خوش‌چهره‌ی مراکشی در ارتش فرانسه آغاز می‌شود. پس از پایان جنگ آن‌ها به مکنس در مراکش می‌روند، جایی که امین زمین‌های خانوادگی خود را به ارث برده است. زندگی در این مزرعه‌ی دورافتاده با مشکلات فراوان همراه است: انزوا، شرایط سخت آب‌وهوایی، کمبود منابع مالی و نگاه تحقیرآمیز جامعه‌ی فرانسوی و مراکشی نسبت به این ازدواج میان‌نژادی.

ماتیلد روزبه‌روز تنهاتر می‌شود و باید فرزندانش را در جامعه‌ای بزرگ کند که قوانینش را نمی‌شناسد. این شرایط ماتیلد را از یک زن وابسته به زنی مقاوم تبدیل می‌کند. در همین بین امین نیز میان همدلی با کارگران مراکشی و تعهدات خود به خانواده‌اش گرفتار می‌شود؛ او نزد فرانسوی‌ها منفور است؛ او شوهر یک زن فرانسوی و مفتخر به استقلال‌طلبی همسرش و درعین‌حال شرمگین از سرپیچی‌های اوست؛ امین در میان تضادها گرفتار شده.

سبک نوشتار این رمان اجتماعی سیاسی نسبتا بی‌احساس و مستندگونه است که با حال و هوای تلخ و تاریک داستان هم‌خوانی دارد. کتاب غربت نوشته‌ی لیلا سلیمانی توسط محمدعلی محمدصادقی به فارسی ترجمه شده و نشر برج آن را منتشر کرده است.

جوایز و افتخارات کتاب غربت

• منتخب سردبیران نقد کتاب نیویورک تایمز
• یکی از بهترین کتاب‌های سال از نگاه NPR
• انتخاب شده به عنوان بهترین کتاب تابستانی توسط اینترتینمنت ویکلی، واشنگتن پست، بازفید و...
• برنده‌ی جایزه مادام فیگارو
• نامزد جایزه‌ی مدال اندرو کارنگی
• و...

نکوداشت‌های کتاب غربت

• لیلا سلیمانی حرفه‌ی خود را مبنی بر غافلگیر کردن خوانندگان با نثری بی‌رحم جلو می‌برد… غربت شخصی‌ترین کتاب او تا به امروز است. (نیویورک تایمز)
• پرتره‌ای زیبا از یک کشور و خانواده‌ای که در میان آشوب عظیم در تلاش برای تثبیت هویت خود هستند. (NPR)
• داستانی همه‌جانبه و جاه‌طلبانه… جهشی بزرگ از سوی نویسنده‌ای که پیش‌تر هم خودش را ثابت کرده بود. هر کسی که این کتاب را بخواند، با آرامش و هیجان در انتظار می‌ماند تا ببیند نویسنده در ادامه چه خواهد کرد. (تایمز)
• وحشی و سرسبز مانند یک دشت گل‌های خودرو… دیدن آنچه جلد بعدی خواهد آورد، بسیار جذاب خواهد بود. (The Observer)
• پر از انرژی عصبی و هیجان… لیلا سلیمانی در به تصویر کشیدن زمان و مکان این داستان استاد است. خوانندگان پس از پایان جلد اول سه‌گانه، با امید زیادی منتظر جلد بعدی خواهند بود. (اکونومیست)

کتاب غربت برای شما مناسب است اگر

• به رمان‌های تاریخی، اجتماعی و سیاسی علاقه دارید.
• به داستان‌های عاشقانه و پیچیدگی‌های فرهنگی آن علاقه‌مند هستید.
• به بررسی تضادهای فرهنگی، اجتماعی و جنسیتی در جوامع مردسالار علاقه دارید.

در بخشی از کتاب غربت: کتاب اول مجموعه سرزمین دیگران می‌خوانیم

سلما روی تخت بلند شد و با دو دستش، گردن زنِ برادرش را گرفت و صورتش را بوسه‌باران کرد. ماتیلد از همان اول سلما را راهنما، مترجم و بهترین دوستش می‌دانست. سلما آداب‌ورسوم، سنت‌ها و تعارف‌ها را یادش داده بود.

- اگه نمی‌دونستی چی جواب بدی، بگو آمین، همین بسه.

سلما هنر تظاهر و بی‌خیالی را به او آموخت. وقتی تنها بودند، ماتیلد را سؤال‌پیچ می‌کرد. می‌خواست همه‌چیز را درباره‌ی فرانسه بداند، درباره‌ی سفرها، درباره‌ی پاریس و سربازهای آمریکایی که ماتیلد در جنبش آزادسازی فرانسه به آن‌ها برخورده بود. انگار زندانی داشت از هم‌بندی‌ای که یک بار موفق به فرار شده، درباره‌ی آن بیرون می‌پرسید.

سلما از ماتیلد پرسید: «اینجا چی‌کار می‌کنی؟»

ماتیلد زمزمه‌کنان گفت: «می‌خوام برم خریدِ نوئل. می‌آیی؟»

ماتیلد خواهرشوهرش را تا اتاقش همراهی کرد و در حال لباس عوض‌کردن تماشایش کرد. کوسنی روی زمین افتاده بود. رویش نشست و بدن ظریف سلما را نظاره کرد. سلما لباس سیاه قشنگی به تن کرد که یقه‌ی گِردش باریکی گردنش را برجسته می‌کرد. از داخل جعبه‌ای، یک جفت دستکش زردشده‌ای را که لکه‌های کوچک کپک‌زدگی بر آن‌ها مانده بود، درآورد و با حساسیتی خنده‌دار دستش کرد.

مویلالا نگران بود؛ به ماتیلد گفت: «دوست ندارم توی مدینه قدم بزنین. تو از حسادت مردم خبر نداری. اینا حاضرن یه چشمشونو از دست بدن تا شماها کور بشین. دو تا دختر خوشگل مثل شما؛ نه، اصلاً راه نداره. مردم مدینه چشمتون می‌زنن، بعدش یا تب می‌کنین یا اتفاق بدتری می‌افته. برای گردش برین شهر جدید، اونجا مشکلی نداره.»