معرفی و دانلود کتاب من مستانه خندیدم
برای دانلود قانونی کتاب من مستانه خندیدم و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب من مستانه خندیدم
کتاب من مستانه خندیدم، داستان دختری است که در میانهی ناملایمتهای روزگار، به زندگی ادامه میدهد. مریم نوری، نویسندهی کتاب، با قلمی صمیمی و لحنی خودمانی، شما را با عمق احساسات مستانه، شخصیت اول داستان، همراه میکند. داستان این کتاب دربارهی دختری جوان به نام مستانه است که پدرش را از دست داده و زندگی نابسامانی را با مادر و ناپدریاش میگذراند.
دربارهی کتاب من مستانه خندیدم
کتاب من مستانه خندیدم، شما را با داستان دختری جوان همراه میکند که در دل شبهای بیستاره، مشغول زندگی است. مریم نوری، نویسندهی کتاب، با استفاده از مفاهیم عمیق انسانی و تقابل میان رنج و احساسات جوانی، دنیایی سرشار از احساسات را در این اثر خلق کرده است.
این رمان اجتماعی با مونولوگی ذهنی از مستانه، شخصیت نخست قصه، آغاز میشود. مستانه، در حالی که مشغول تماشای تلویزیون است، غصهای به دلش مینشیند و آرام اشک میریزد. قهرمان داستان، در این ناراحتی به خودش متذکر میشود که اگر توانسته از پس مشکلاتِ گذشته بر بیاید، بدون شک از انجام کارهای دشوار آینده نیز سربلند بیرون میآید. شخصیت اول این داستان ایرانی، یادآور میشود که با کمک نیروی عشق، توانسته کمر مشکلات را بشکند و به مستانهای تبدیل شود که رقصکنان از مشکلات زندگی گذر میکند و پای عشقش ایستاده است.
در ادامهی رمان من مستانه خندیدم، بیشتر با سرگذشت این دختر جوان آشنا میشوید. پدر مستانه در جوانی فوت کرده و مدتی بعد، مادرش با مردی دیگر پیمان زناشویی بسته است. به گفتهی مادربزرگ مستانه، مادرش، زنی هوسباز است و پدرش را دقمرگ کرده. مریم نوری، در بخشهای بعدی داستان، اتفاقهای احساسیِ بیشتری را سر راه شخصیتهای قصه قرار داده تا این داستان با پایانی تاثیرگذار خاتمه پیدا کند.
این رمان ایرانی را انتشارات آراکو، چاپ و روانهی بازار کرده است.
کتاب من مستانه خندیدم برای شما مناسب است اگر
- به مطالعهی داستانهای ایرانی علاقه دارید.
- از خواندن داستانهایی با مضامین احساسی لذت میبرید.
- قصد مطالعهی داستانی را دارید که شخصیت اول آن دختر جوانِ گرفتاری در دل طوفان حوادث احساسی و اجتماعی باشد.
در بخشی از کتاب من مستانه خندیدم میخوانیم
ادامهی حرفمو نزدم و حس کردم کل بدنم تب کرده و گونههام گولهی آتیش شده که ارسلان آب معدنی رو ازم گرفت و یه مقدار روی صورتش ریخت و گفت: نه...
بعدم یه مشت آب توی دستش ریخت و به سمت صورتم پرت کرد که صورتم خیس شد و با خنده گفت: هنوز نمیدونم حرفی که شنیدم رو تو خواب شنیدم یا بیداری... ولی انقدر هیجان دارم که دلم میخواد اگر هم خوابه حالا حالاها تموم نشه...
تو دلم غوغایی به پا بود و دلم رو خواستنیتر میکرد چرا که خودمم الان حس خوبی نسبت به حرفی که زدم داشتم و بهش ایمان داشتم چون میدونستم حرف دلمو زدم نه حرف عقلمو... دفعهی قبل اگه به ارسلان گفتم داداش، فقط برای این بود که به گفتهی عقلم برم جلو و سعی کنم برای درس و پیشرفتم وقت بذارم تا عشق و عاشقی؛ ولی دلم بهم ثابت کرد که اگر عشق نباشه، درس و آینده هم بی معنی میشه و شور و شوقشو از دست میده. حالا نمیدونم تا چه حد این دیدگاه و این حرفم درست بود ولی خوب این چند روز تنهایی و نبود ارسلان منو به خودم آورد و متوجه شدم که باید کنار ارسلان و با بودنش برای همه چی تلاش کنم و نذارم قلبم تو تنهایی خودش مچاله بشه و ذره ذرهی فکر و ذهنمو درگیر خودش کنه.
ارسلان که دید تو فکرم گفت: به چی فکر میکنی؟ نکنه پشیمون شدی؟ جون من راست گفتی دوستم داری؟ مرگ من یه بار دیگه بگو.
تو چشماش زل زدم و لبخندی روی لبم نشست و با لحن آرومی که انگار صدام از ته دلم شنیده میشد گفتم: دوستت دارم...
ارسلان دور خودش چرخید و گفت: وای چی میشنوم... خیلی نوکرتم به خدا. الان دیگه مطمئن شدم خواب نیستم یا گوشهام اشتباهی نشنیده. قول میدم تا آخر عمر نوکریتو کنم مستانه، نمیدونی چقدر دوستت دارم. انقدر که فکر میکردم دیوونه شدم و باید به کوه و کمر بزنم تا شاید حالم خوب بشه. من وقتی دیدمت مست شدم ولی نمیدونستم مجنون میشم و آوارهی میخونهها...
مشخصات کتاب الکترونیک
| نام کتاب | کتاب من مستانه خندیدم |
| نویسنده | مریم نوری |
| ناشر چاپی | انتشارات آراکو |
| سال انتشار | ۱۴۰۴ |
| فرمت کتاب | EPUB |
| تعداد صفحات | 292 |
| زبان | فارسی |
| شابک | 978-622-87681-8-2 |
| موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان اجتماعی ایرانی |

















