معرفی و دانلود کتاب گامبی وزیر

معرفی کتاب گامبی وزیر

در دل هر صفحه‌ی شطرنج، جهانی از جنون و نبوغ خوابیده است؛ آنجا که هر حرکت می‌تواند نجات‌بخش باشد یا به سقوطی بی‌انتها منتهی شود. کتاب گامبی وزیر اثر والتر تویس قصه‌ی دختری‌ست که در کودکی یتیم می‌شود و از دل سکوت و انزوای زندگی‌اش، استعداد خارق‌العاده‌اش در شطرنج را کشف می‌کند. بث هارمون، قهرمان داستان، با ذهن تیز و روح زخمی‌اش، در مسیر پرپیچ‌وخم رقابت‌های حرفه‌ای، با اعتیاد، تنهایی و هویت زنانه‌اش در جهانی مردانه دست‌وپنجه نرم می‌کند. این رمان، فراتر از یک روایت داستانی، سفری‌ست روان‌شناختی به درون روان انسان و جست‌وجوی معنا، قدرت و آزادی در میان خانه‌های سیاه و سفید و بی‌رحمِ یک بازی.

درباره‌ی کتاب گامبی وزیر

بث هارمون، دختربچه‌ای بود که در هشت‌سالگی یتیم شد و دنیا با تمام سنگینی‌اش روی شانه‌های کوچک او فرو ریخت. روزها در یتیم‌خانه‌ی سرد، تاریک و خاکستری می‌گذشت و تنها ناجیِ روزهایش قرص‌های آرام‌بخشی بود که هر صبح و شب به میزان قابل توجهی به او می‌خوراندند. اما همین‌جا، درست در همین نقطه‌ی کور از روی تاریک زندگی بود که بث برای نخستین بار صفحه‌ی صیقلی، چهارخانه و سیاه‌وسفید یک شطرنج را دید و بعد از آن ورق برگشت و زندگی‌اش برای همیشه رنگ دیگری به خود دید. کتاب گامبی وزیر (The Queen's Gambit) نوشته‌ی والتر تویس (Walter Tevis) روایتی نفس‌گیر از رشد، رنج و رستگاری‌ست؛ داستان دختری که از دل تاریکی و تنهایی، با نبوغی خیره‌کننده در شطرنج، راهی به سوی معنا، قدرت و آزادی می‌گشاید. در این داستان اعتیاد، ترس، تنهایی و عطش پیروزی در هم می‌آمیزند و از بث، قهرمانی خاموش اما شکست‌ناپذیر، می‌سازند.

بمیر یا بازی کن

با گذر زمان، مهارت بث در شطرنج، او را به تورنمنت‌ها و مسابقات حرفه‌ای می‌کشاند، اما مسیرش هیچ هموار نیست و موفقیت برایش هزینه‌های سنگینی دارد؛ اعتیاد، تنهایی و فشار دنیای مردانه‌ی شطرنج بث را بارها تا مرز فروپاشی می‌کشاند. او هم‌زمان در کنار تمام تحسین‌ها و پیروزی‌ها، با سایه‌های درونی‌اش نیز در جنگ است؛ با وسوسه‌ی قرص‌ها، خلأ عاطفی و نگاه‌های سنگینی که حضورش را در بازی برنمی‌تابند. اما هر بار، با قدرت ذهن و جسارت قلبش، از نو برمی‌خیزد و ثابت می‌کند که درخشش و نبوغش، از دل همین تاریکی است که جان می‌گیرد. والتر تویس در این کتاب، زندگی شخصی و درونی بث را با رقابت‌های شطرنج، تعصبات اجتماعی و سیاست‌های زمانه در هم می‌آمیزد و تصویری از یک زن نابغه ارائه می‌دهد و شکست‌ها، پیروزی‌ها و دوباره برخاستن‌های بث، داستانی واقعی و پر از تنش خلق می‌کند که خواننده را تا آخر نفس‌نفس‌زنان همراه خود می‌برد.

والتر تویس اعتیاد را هوشمندانه با شطرنج به‌هم گره زده است؛ هر دو شکلی وسواس‌گونه از میل به کنترل‌اند. همان‌طور که بث مهره‌ها را می‌چیند، داروها چینش ذهنش را به دست می‌گیرند. ذهنی پر آشوبی که در تقلای نظم خود را به آب‌وآتش می‌زند تا جایی در آستانه‌ی فروپاشی و فتح، به رقصی دیوانه‌وار منتهی شود. در زیر پوست داستان، والتر تویس از زن بودن در جهانی مردانه می‌گوید، از جست‌وجوی معنا در اوج بی‌معنایی. گامبی وزیر در کنار تمام تعلیق، هیجان و التهابی که دارد، می‌تواند تصویری از رویارویی انسان با خودش باشد. در جهانی که قوانینش سخت و انتخاب‌هایش محدودند، اما طبلِ آزادی را از دل همین خانه‌های سیاه و سفید می‌کوبند.

وقتی کتاب بسته می‌شود، صدای حرکت آخر هنوز در ذهن می‌پیچد. شاید بث هارمون برنده شده باشد، شاید هم نه. اما بازی ادامه دارد... در ذهن ما، در هر سکوت و در هر قدمی که برمی‌داریم. زمین این بازی هیچ بی‌شباهت به نقش‌آفرینی ما در بازی زندگی نیست. باید ادامه دهیم، نباید دست بکشیم، زمان انتخاب‌های سخت می‌رسد و جایی از قصه نوبت ماست که برای زنده‌ماندن، وزیر را قربانی کنیم.

کتاب گامبی وزیر با ترجمه‌ی ماندانا گرشاسبی از انتشارات قصه‌باران به انتشار رسیده و در اختیار علاقه‌مندان قرار گرفته است.

نکوداشت‌های کتاب گامبی وزیر

• جذاب... و به شکل وسواس‌گونه‌ای باشکوه. (لس‌آنجلس تایمز)
• خواندنی و پرکشش... دفاعیه‌ی ناباکوف و بازی سلطنتی زوایگ آثار کلاسیک‌اند؛ حالا گامبی وزیر نیز به آن‌ها پیوسته است. (فایننشال تایمز)
• هیجان‌انگیزتر از هر تریلری که اخیراً دیده‌ام؛ و فراتر از آن، زیبا نوشته شده است. (مارتین کروز اسمیت، نویسنده)
• پیشنهاد می‌شود قبل از باز کردن گامبی وزیر انگشت‌هایتان را نوارپیچی کنید؛ چون تعلیق داستان ممکن است شما را تا آرنج به جویدن ناخن وادارد. (روزنامه هیوستون کرونیکل)
• والتر تویس ما را در درام نفس‌گیر لحظه‌ها گرفتار می‌کند و همان شدت درگیری را به ما منتقل می‌کند که شخصیت‌هایش تجربه می‌کنند. (روزنامه پلین دیلر)

اقتباس‌های سینمایی از کتاب گامبی وزیر

• در سال 2020، نتفلیکس مینی‌سریالی موفق براساس رمان گامبی وزیر اثر والتر تویس منتشر کرد. کارگردانی سریال را اسکات فرانک و آلن اسکات برعهده داشتند و آنیا تیلورجوی در نقش اصلی بازی کرد؛ نقشی که برایش جایزه‌ی گلدن گلوب را به ارمغان آورد. خود سریال نیز عنوان بهترین مینی‌سریال گلدن گلوب را کسب کرد.

کتاب گامبی وزیر برای شما مناسب است اگر

• به داستان‌های روان‌شناختی علاقه‌مندید که در آن شخصیت‌ها با درونیات پیچیده و چالش‌های ذهنی روبه‌رو هستند.
• از روایت‌های پرتعلیق و هیجان‌انگیز لذت می‌برید.
• به دنیای شطرنج علاقه‌مندید یا دوست دارید درباره‌ی ذهنیت و زندگی یک نابغه‌ی شطرنج بخوانید.
• داستان‌هایی با محوریت رشد فردی و غلبه بر مشکلات را می‌پسندید، به‌ویژه مبارزه با اعتیاد، تنهایی و خودویرانگری.
• به رمان‌های درام با زمینه‌ی اجتماعی و انسانی علاقه دارید.
• سریال را دیده‌اید و حالا مشتاقید شاهکار اصلی، یعنی کتاب این داستان را بخوانید.

در بخشی از کتاب گامبی وزیر می‌خوانیم

عجیب بود که انقدر ناشی بودند. همه‌شان. سربازها را عقب بردند، و مهره‌ها برای حمله چندجانبه باز بودند. چند نفر به قصد مات حمله ناشیانه‌ای کردند. بث مثل مگس آن‌ها را له کرد. به سرعت از صفحه‌ای به صفحه دیگر می‌رفت، معده‌اش آرام و دستش استوار بود. در هر صفحه فقط لحظه‌ای مکث می‌کرد و می‌فهمید چکار کند. واکنش‌هایش سریع، مطمئن و مرگبار بود. چارلز لوی مثلاً بهترین آن‌ها بود. بث در چند حرکت مهره‌هایش را تارومار کرد، با شش حرکت دیگر او را در ردیف آخر با ترکیب رخ – اسب مات کرد.

ذهنش روشن بود، و با حرکات شیرین شطرنج روحش به رقص درآمده بود. کلاس بوی غبار گچ می‌داد و وقت راه رفتن کفش‌هایش جیرجیر می‌کردند. اتاق ساکت بود، حس می‌کرد وجودش در مرکز آن است، کوچک و استوار و پیشرو. بیرون، پرنده‌ها آواز می‌خواندند، ولی او نمی‌شنید. داخل، بعضی از دانش‌آموزان به او خیره شده بودند. پسرها از راهرو می‌آمدند و کنار دیوار پشتی می‌ایستادند و دختر زشت اهل یتیمخانه بیرون شهر را نگاه می‌کردند که با نیرویی همچون سزار در میدان جنگ و یا پاولوا زیر نور چراغ‌ها از یک بازیکن به دیگری می‌رفت. ده دوازده نفری به تماشا ایستاده بودند. برخی پوزخند به لب داشتند یا خمیازه می‌کشیدند، ولی بقیه انرژی اتاق را احساس می‌کردند، حضور چیزی که تا به حال هرگز در سابقه طولانی این کلاس قدیمی وجود نداشت. کاری که می‌کرد خیلی پیش پا افتاده بود، ولی نیروی ذهن فوق‌العاده‌اش ملموس بود. حرکت مهره‌هایش آن را جار می‌زد. یک ساعت و نیم بعد همه آن‌ها را بدون حتی یک حرکت اشتباه یا الکی شکست داد. ایستاد و به اطرافش نگاه کرد. مهره‌های زده دسته دسته کنار صفحه‌ها بودند. بعضی از دانش‌آموزان نگاهش می‌کردند. ولی بیشترشان سعی می‌کردند با او چشم تو چشم نشوند. صدای تشویق پراکنده‌ای بلند شد. حس کرد گونه‌هایش سرخ شدند. مسابقه تمام شد. او دوباره یک دختر کوچک و ضعیف بود.