معرفی و دانلود کتاب استونر

معرفی کتاب استونر

کتاب استونر، یکی از پرطرفداران‌ترین رمان‌های چند دهه;‌ی اخیر در بین مخاطبان ادبیات داستانی آمریکا است. جان ادوارد ویلیامز، نویسنده‌ی کتاب، زندگی مردی تنها با زندگی معمولی را روایت کرده که ادبیات را عاشقانه دوست دارد. پس از مطالعه‌ی این کتابِ برگزیده‌ی بوک‌تاک، به این نکته پی می‌برید که یک زندگی به ظاهر ساده و معمولی نیز می‌تواند سرشار از جستجویِ بی‌پایان برای یافتن معنا باشد.

درباره‌ی کتاب استونر

کتاب استونر (Stoner)، داستانی جذاب درباره‌ی عشق مردی تنها به ادبیات است. جان ادوارد ویلیامز ( John Williams)، نویسنده‌ی کتاب، داستان استونر را در سال 1965 میلادی منتشر کرد. این داستان در آن زمان بازخورد خوبی دریافت نکرد، اما پس از گذشت چند دهه، همای سعادت بر شانه‌ی کتاب استونر نشست و ناشری این کتاب را در دهه‌ی 2000 میلادی دوباره چاپ کرد. با چاپ مجدد، آوازه‌ی داستان استونر بر سر زبان‌ها افتاد.

جان ادوارد ویلیامز، مزرعه‌ای در میزوری را برای روایت داستان روانشناسانه‌ی استونر انتخاب کرده است. ویلیام استونر، در این مزرعه زاده شده و به همراه پدر و مادرش زندگی ساده و آرامی را در پیش گرفته است. از همان دوران کودکی، آینده‌ی ویلیام مشخص است. او باید مدیریت مزرعه را در بزرگسالی در دست بگیرد. به همین منظور، پدر ویلیام، وی را به دانشگاه کشاورزیِ میزوری می‌فرستد. حضور ویلیام در این دانشگاه، سرنوشت وی را برای همیشه تغییر می‌دهد. ویلیام استونر باید در کنار پاس کردن درس‌های کشاورزی، چند واحدی درس ادبیات بخواند. همین چند واحد کافی است تا ویلیام را عاشق ادبیات کند.

استونر تغییر رشته می‌دهد و عطای مزرعه‌داری را به لقایش می‌بندد. در این حین، آمریکا وارد جنگ جهانی اول می‌شود. هم دانشگاهی‌های استونر راهی جنگ می‌شوند، اما ویلیام از رفتن سر باز می‌زند. در ادامه‌ی داستان، استونر در یک مهمانی با زنی زیبارو از خانواده‌ای توانگر آشنا می‌شود. این آشنایی در نهایت به ازدواج با این دختر که ایدیت نام دارد، منجر می‌شود. ماحصل این ازدواج، یک فرزند دختر است. این دختر، به مونس و همدم استونر تبدیل می‌شود.

رمان استونر با جلسه‌های درس وی در دانشگاه ادامه پیدا می‌کند. یکی از شاگردهای ویلیام، پسری است باهوش، با معلولیت‌های بدنی. به دنبال اتفاق‌هایی، دانشجویان، استونر را متهم می‌کنند که رفتار متعصبانه‌ای نسبت به معلولان دارد. برنامه‌های درسی استونر تغییر می‌کند و مجبور می‌شود به جای تدریس به دانشجویان نخبه، درس دادن به دانشجویان بی‌علاقه در کلاس‌های اولِ دانشگاه را دنبال کند. این شرایط، استونر را دچار افسردگی می‌کند. در ادامه، اتفاق‌های مختلفی برای شخصیت اول داستان رخ می‌دهد و قصه را به سمت پایان هدایت می‌کند.

رمان کلاسیک استونر را انتشارات ماهی با یکی از بهترین ترجمه‌ها از محمدرضا ترک تتاری، چاپ و روانه‌ی بازار کرده است.

نکوداشت‌های کتاب استونر

• این صرفاً رمانی است درباره‌ی یک مرد که به دانشگاه می‌رود و معلم می‌شود. اما یکی از شگفت‌انگیزترین چیزهایی است که تاکنون با آن روبه‌رو شده‌اید. (تام هنکس)
• روایتی زیبا، غم‌انگیز و کاملاً قانع‌کننده از یک زندگی کامل... حیرت می‌کنم که چگونه رمانی به این خوبی، این همه مدت از توجه عموم دور مانده بود. (ایان مک‌ایون)
• یکی از شاهکارهای بزرگ ادبیات آمریکا در قرن بیستم که ناشناخته مانده بود... تقریباً بی‌نقص است. (برت ایستون الیس)
• استونر رمانی است درباره‌ی یک زندگی معمولی، بررسی یک تراژدی آرام و در عین حال، اثری از جان ادوارد ویلیامز، نویسنده‌ی بزرگ اما کم‌تر شناخته‌شده. (روث رندل)
• رمان‌های کمی را خوانده‌ا‌م که به اندازه‌ی این کتاب از جان ادوارد ویلیامز، عمیق و واضح باشند. شایسته‌ی آن است که آن را یک کلاسیک در ادبیات آمریکا بنامیم. (چاد هارباک)

کتاب استونر برای شما مناسب است اگر

• از خواندن ادبیات داستانی کلاسیک آمریکا لذت می‌برید.
• از طرفداران رمان‌هایی در ژانر تاریخی و روانشناسی لذت می‌برید.

در بخشی از کتاب استونر می‌خوانیم

بعد با لبخندى شرارت‌بار و طعنه‌آمیز چرخید سمت استونر. «فرار نکن، رفیق. نمى‌تونى قسر دربرى. تو خودت رو پسر صاف و ساده‌ى خاک مى‌دونى. اما سخت در اشتباهى. تو توى دسته‌ى ناتوان‌هایى... خیالبافى، دیوونه‌اى هستى توى دنیایى دیوونه‌تر، یه دُن کیشوت میدوِستى که بدون سانچوپانزاش زیر آسمون آبى براى خودش شلنگ‌تخته مى‌ندازه. تو به اندازه‌ى کافى باهوش هستى... به‌هرحال باهوش‌تر از این یکى رفیقمون. اما درد تو همون مرض ریشه‌دار قدیمیه. تو فکر مى‌کنى این‌جا چیزى هست، چیزى که مى‌شه پیداش کرد. اگه اون‌ور دیوار توى دنیا بودى، به وقتش مى‌فهمیدى که همچین خبرهایى نیست. تو هم براى شکست‌خوردن ساخته شدى. نه این‌که با دنیا مى‌جنگیدى. نه. فقط مى‌ذاشتى خوب بِجوَدت و بعد تفاله‌ت رو تف کنه بیرون، تو هم اون‌جا پخش زمین، حیرون و ویلون، به تنها چیزى که فکر مى‌کردى این بود که کجاى کار مى‌لنگه. چون همیشه فکر مى‌کردى دنیا همونیه که مى‌بینى. چیزى مثل شپش پنبه، کِرم بوته‌ى لوبیا، آفت ساقه‌خوار ذرت. اما دنیا این جور چیزها نیست. هیچ‌وقت نبوده. دنیا به‌کل یه چیز دیگه‌ست. وایستادن جلوش کار تو نیست، چون هم زیادى ضعیفى و هم زیادى قوى. توى این دنیا تو جایى براى رفتن و موندن ندارى.»

فینچ پرسید: «خودت، خود تو چى؟»

مسترز به عقب تکیه داد: «من؟ من هم یکى مثل شما. حتى بدتر. من براى دنیا زیادى باهوشم و از گفتنش باکى ندارم. خب این یه‌جور مرضه و درمونى هم نداره، چاره‌اى نیست جز این‌که توى یه چاردیوارى حبس بشم، جایى که با خیال راحت هر کارى خواستم بکنم و نتونم به کسى آسیب بزنم.» دوباره به جلو خم شد و لبخندى زد و گفت: «ما همه‌مون تامِ مفلسیم، ژنده‌پوش و دربه‌در.»