معرفی و دانلود کتاب بی‌اجازه

معرفی کتاب بی‌اجازه

خانه در آتش می‌سوزد و از میان آتش و دود، دختری بیرون می‌دود. این انتقام، اتفاقی تکان‌دهنده برای رقم خوردن ماجراهای کتاب بی‌اجازه به قلم فریدا مک فادن است. الا حالا زنی 35 ساله است؛ تنها، منزوی و با نام تازه‌ی «کیسی» در کلبه‌ای دورافتاده پناه گرفته. اما آرامش شکننده‌ی او با ورود دختری به نام نل فرو می‌پاشد. عشق دیرینش آنتون ظاهر می‌شود و خاطرات آزارهای مادر و آتش زدن خانه، دوباره زنده می‌شود. این رمان در سال 2025، نامزد جایزه‌ی گودریدز در بخش رمان‌های رازآلود و تریلر محبوب خوانندگان شده است.

درباره‌ی کتاب بی‌اجازه

مادر، کسی که قرار بود پناه دخترش باشد، فقط او را آزار می‌داد. او را در کمدی متعفن پر از زباله حبس می‌کرد و انواع خشونت‌ها را بر او روا می‌داشت. اما الا بیش از این در نقش قربانی فرو نرفت و تصمیم گرفت انتقام بگیرد. عشق زندگی‌اش آنتون، در این مسیر به او کمک کرد. الا خانه را آتش زد و با بدنی لرزان و قلبی زخمی از میان دود بیرون آمد، اما گذشته‌اش را نتوانست پشت سر بگذارد. فریدا مک فادن (Freida McFadden) در رمان جنایی بی‌اجازه (The Intruder)، این گذشته‌ی سوخته را به نقطه‌ی مرکزی روایت تبدیل می‌کند؛ گذشته‌ای که مثل سایه‌ای سنگین، هر جا کیسی قدم می‌گذارد همراه او است.

بازگشت به تاریکی؛ روایت زخم و بقا در رمان بی‌اجازه

الا نامش را تغییر می‌دهد، از شهر می‌گریزد و در دل جنگل پناه می‌گیرد، اما زخم‌هایی که سال‌ها در تاریکی شکل گرفته بودند، هنوز در وجودش نفس می‌کشند. ورود دختری به نام نل به داستان بی‌اجازه، از همان کارهایی است که فریدا مک فادن در تریلرهای روانشناختی پرتعلیقش به خوبی بلد است انجام دهد؛ یعنی وارد کردن شخصیتی که مثل جرقه‌ای ناگهانی، تمام گذشته‌ی دفن‌شده‌ی قهرمان را دوباره شعله‌ور می‌کند. نل، دختر آنتون است؛ همان یار دیرین کیسی! و این ماجرا را پیچیده‌تر می‌کند.

لی ترینر، همسایه‌ی کیسی، در ظاهر مردی بی‌آزار و همسایه‌ای قابل اعتماد است، اما هرچه داستان پیش می‌رود، حضورش رنگی از ابهام و تردید به خود می‌گیرد؛ آیا او محافظی است که از غیب برای کیسی رسیده؟ یا شاید پای آنتون در میان است؟ مردی که هنوز مهر کیسی را به دل دارد و مثل سایه همراه اوست! فریدا مک فادن با مهارتی خاص، این تنش پنهان را به ابزاری برای ساختن تعلیق تبدیل می‌کند. رمان روانشناختی بی‌اجازه، با همین بازی‌های روانی ظریف، خواننده را در مرز میان حقیقت و سوءظن نگه می‌دارد.

آنتون، عشق اول کیسی و پدر واقعی نل، حلقه‌ی گم‌شده‌ای است که سرنوشت این دو را به هم پیوند می‌دهد؛ پیوندی که مانند رشته‌ای نامرئی، گذشته و حال را به هم می‌دوزد و حقیقت را پیچیده‌تر می‌کند. در نهایت، مزاحم تنها یک تریلر روانشناختی نیست؛ روایتی است درباره‌ی نگریختن از سایه‌ی گذشته. فریدا مک فادن خواننده را به بازاندیشی در مفهوم رهایی، انتقام و مرزهای اخلاقی دعوت می‌کند.

یکی از بهترین ترجمه‌های رمان بی‌اجازه به کوشش نشاط رحمانی‌نژاد، توسط نشر نون چاپ و منتشر شده است.

نکوداشت‌های کتاب بی‌اجازه

• رمان بی‌اجازه نوشته‌ی فریدا مک فادن، یک تریلر روان‌شناختی جذاب و پرپیچ و خم است که مدام من را در حالت حدس و گمان نگه داشت. هرچند ریتم داستان در میانه‌ی کتاب کمی کند شد و لحظه‌ای احساس کردم علاقه‌ام را از دست داده‌ام، اما به محض اینکه رازها یکی یکی فاش شدند، دوباره کاملاً درگیر داستان شدم. تنش، تعلیق و پیچش‌های غافل‌گیرکننده‌ی داستان، خواندنش را ارزشمند می‌کند، هرچند از پایان‌بندی آن کاملاً راضی نبودم. با این حال، در مجموع تریلری پرقدرت و رضایت‌بخش است. (کاربر آمازون)
• من از کتاب خوشم آمد. موضوعات جالبی را پوشش می‌داد و به نظر می‌رسید فریدا مک فادن عزیز ما کم‌کم دارد بیشتر به سمت ماجراهای تاریک می‌رود؛ البته فقط کمی. رمان بی‌اجازه باعث شد مدام حدس بزنم و کنجکاو بمانم، اما در کل احساس کردم طرح داستان کمی ضعیف است و آن ضربه‌ی محکم و تکان‌دهنده که شناسنامه‌ی تریلرهای روانشناختی مک فادن است را اینجا پیدا نکردم. (کاربر گودریدز)

کتاب بی‌اجازه برای شما مناسب است اگر

• به داستان‌های جنایی و معمایی علاقه‌مند هستید.
• می‌خواهید یک تریلر روانشناختی پرکشش را در دست بگیرید.
• سایر آثار فریدا مک فادن را خوانده‌اید و قلم این نویسنده برای شما جذاب بوده است.
• از مخاطبان جدی ادبیات آمریکا هستید و نویسندگان آمریکایی را دنبال می‌کنید.

در بخشی از کتاب بی‌اجازه می‌خوانیم

وقتی دارم سس را هم می‌زنم، از پنجره به بیرون نگاه می‌کنم. باران حالا خیلی شدید می‌بارد... امیدوارم لی سالم به خانه رسیده باشد. مطمئنم که رسیده است. کمی به‌خاطر اینکه او را به این شکل رد کردم، عذاب‌وجدان دارم. او این‌همه راه را تا اینجا آمده بود که ببیند حالم خوب است و من می‌توانستم کمی با او مهربان‌تر باشم. بی‌ادب یا چیزی شبیه این نبودم، اما واقعاً به نظر می‌رسید که سعی دارد کمکم کند.

و این کار را هم کرده است. به او اجازه داده بودم یکی از دستگیره‌های در را که یک‌بار افتاده بود، تعمیر کند. البته بعد از اینکه سومین تلاشم برای تعمیرکردنش جواب نداد. خب، این هم از این.

لی یک جنتلمن تمام‌عیار است، اما بازهم به او اعتماد ندارم. نمی‌توانم دقیقاً دلیلش را بگویم. فقط دوست ندارم دوروبرم باشد.

اگر یک درمانگر داشتم، احتمالاً از من می‌پرسید چرا بااینکه لی مرد کاملاً خوبی به نظر می‌رسد، این‌قدر مصمم هستم از او فاصله بگیرم. همچنین مطمئناً از من می‌پرسید چرا بیش از پنج سال است که با هیچ مردی رابطه نداشته‌ام... حتی رابطه‌های پیش از آن هم نسبتاً سطحی بود و درنهایت در حالی به پایان رسید که آن مرد با عصبانیت دستانش را در هوا بلند کرده و فریاد زده بود که هرگز به کسی اجازه نمی‌دهم نزدیکم شود. و وقتی از این بحث می‌گذشتیم، درمانگر احتمالاً سر این بحث را باز می‌کرد که من تقریباً هیچ دوستی ندارم. پدرم آخرین کسی بود که واقعاً با او صمیمی بودم. او هم حالا درگذشته است.

اما من که درمانگر ندارم؛ به‌خاطر همین حرف‌ها. غریزه‌ام می‌گوید زیاد به مرد توی کلبۀ پایین جاده نزدیک نشوم و این از نصیحت هر شیاد دیگری بهتر است.

وقتی عطر گوجه‌فرنگی و ریحان آشپزخانه را پر می‌کند، دوباره سس را هم می‌زنم.