معرفی و دانلود کتاب گربهای که کتابخانه را نجات داد
برای دانلود قانونی کتاب گربهای که کتابخانه را نجات داد و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب گربهای که کتابخانه را نجات داد
گربهی نارنجی همچون فرشتهی نجات سر میرسد و اجازه نمیدهد نانامی بهسراغ آن مرد غریبه رود. گربه تنها کسی است که میداند آن مرد خاکستریپوش کیست و چگونه باید با او مبارزه کرد. کتاب گربهای که کتابخانه را نجات داد نوشتهی سوسوکه ناتسوکاوا ادامهی ماجرای «گربهای که کتابها را نجات داد» برای ما روایت میکند. در این داستان تخیلی، دختری 13 ساله بهنام نانامی باید با کمک گربه به سرزمینی ناشناخته برود و از دزدیده شدن کتابهای کتابخانه جلوگیری کند. این داستان از پرفروشترین آثار ساندیتایمز است.
دربارهی کتاب گربهای که کتابخانه را نجات داد
بله، نانامی درست شنیده است. این گربه حرف میزند. نمیدانیم چرا افرادی که به کتابخانهها و کتابفروشیها میروند، همچنان از شنیدن صدا و حرفهای یک گربه تعجب میکنند. این موضوع که گربهها به احتمال زیاد میتوانند صحبت کنند اما برای اینکه مجبور نشوند قبض آب و برق بپردازند و کار کنند و... حرف نمیزنند، مدت زیادی است که بهعنوان یک فرضیهی نزدیک به قطعیت مطرح شده است؛ گربهای که در کتابخانه حضور دارد هم سندی بر تأیید همین نظریه است.
نانامی با چشمهای گرد شده و در نهایت شگفتزدگی به چشمهای سبز این گربهی نارنجی زل میزند. «حالت خوبه؟» پیشی چاق سوال خود را تکرار و سیبیلهای درخشانش را به طرف بالا هدایت میکند. او کمی به طرف نانامی میآید و میگوید: «نمیتوانی او را تعقیب کنی.» منظورش همان مردی است که چند دقیقه قبل از پیش چشمهای نانامی عبور کرد و ناگهان ناپدید شد؛ این مرد اسرارآمیز همان کسی است که در کتاب گربهای که کتابخانه را نجات داد (The Cat Who Saved the Library) باید او را پیدا و از کار بسیار بد و ویرانگری که انجام میدهد، جلوگیری کنیم. خوشبختانه سوسوکه ناتسوکاوا (Sosuke Natsukawa) این گربهی چاق نارنجی را در کنار ما و نانامی که دختری 13 ساله است، قرار داده تا راهنمای ما باشد و در مأموریت سختی که پیشرو داریم، به ما کمک کند.
پادشاهی که کتابها را میدزدد
مدتی است که مردی ناشناس با کت و شلوار خاکستری در کتابخانه دیده میشود. نانامی تا بهحال ورود یا خروج او را ندیده و همیشه این مرد را لابهلای قفسهها و در حال جستوجو نظاره کرده است. از زمانی که این غریبه به کتابخانه رفتوآمد میکند، تعدادی از کتابهای مهم مثل آثار ژولورن و داستانهای آرسن لوپن گم شدهاند. نانامی این موضوع را به مسئولان کتابخانه اطلاع داده اما گویا این موضوع مشکوک در این کتابخانه برای هیچکس مهم نیست جز یک نفر؛ گربهی نارنجی.
تنها کسی که دربارهی این ماجرا تحقیق کرده و میداند که آن مرد، دزد کتابهاست، این گربه است. گربهی نارنجی به نانامی میگوید که این دزد غریبه، «پادشاه کتوشلوار خاکستری» است که بهاختصار «پادشاه خاکستری» نامیده میشود. او کتابها را میدزدد و آنها را به سرزمین خود میبرد؛ جایی که فقط گربه میتواند راه ورود به آنجا را به نانامی نشان دهد. رمان تخیلی گربهای که کتابخانه را نجات داد همانند یک کتاب معمایی و پلیسی است؛ با این تفاوت که پلیسِ این داستان، گربهای چاق با چشمانی سبز است و بهجای ماجرای قتل و سرقت پول و طلا و... باید کتابهای گمشده را پیدا کنیم.
گربه، مسئول عملیات نجات کتابخانه
داستان گربهای که کتابخانه را نجات داد، همانطور که از نامش پیداست ما را با گربهای پشمالو و دوست او، نانامی، همراه میکند تا بهسراغ پادشاه خاکستری رویم و کتابهایی را که معلوم نیست این پادشاه چه بلایی قرار است بر سر آنها بیاورد، نجات دهیم. سوسوکه ناتسوکاوا برای ورود سرزمین ناشناختهی پادشاه خاکستری نقشهای را طراحی کرده و آن را بهدست کسی سپرده که مطمئن هستیم برای نجات کتابها از هیچ تلاشی دریغ نمیکند؛ کسی که او را میشناسیم و به او اعتماد داریم: رینتارو؛ همان نوجوانی که در کتاب گربهای که کتابها را نجات داد، با او آشنا شدیم. در حال حاضر هنوز به سرزمین پادشاه خاکستری وارد نشدهایم و نمیدانیم آنجا چه خبر است، فقط میتوانیم امیدوار باشیم که او دشمن کتابها نباشد و آنها را نابود نکند؛ هر چند بعید میدانیم آرزویمان محقق شود. سوسوکه ناتسوکاوا در کتاب تخیلی گربهای که کتابخانه را نجات داد ما را با تضادها و نقصهای درونی انسان مواجه میکند و راههایی برای بهبود حال روحی و روانیمان پیشنهاد میدهد.
رمان گربهای که کتابخانه را نجات داد با ترجمهی مژگان رنجبر در نشر کتاب کولهپشتی منتشر شده است.
جوایز و افتخارات کتاب گربهای که کتابخانه را نجات داد
- کتاب پرفروش بینالمللی
- از کتابهای پرفروش ساندیتایمز
کتاب گربهای که کتابخانه را نجات داد برای شما مناسب است اگر
- عاشقانه گربهها را دوست دارید و معتقدید این موجودات دوستداشتنی، قهرمان و نجاتدهندهاند.
- به داستانهای تخیلی که عناصر حقیقی نیز در آنها وجود دارند، علاقه دارید.
- از خواندن کتاب گربهای که کتابها را نجات داد لذت بردهاید و حالا میخواهید ادامهی این داستان را بخوانید.
در بخشی از کتاب گربهای که کتابخانه را نجات داد میخوانیم
نانامی با دنبال کردن گربه در دالان، به اطراف نگاه میکرد و رضایتمندانه آه میکشید. در آغاز از کنار قفسههای همیشگی ادبیات فرانسه گذشته بودند و بعد نانامی متوجه شده بود در دالان ناآشنایی گام برمیدارد که قفسههای کتابش غرق در نور آبیفام ملایمی است. قفسههای هر دو طرف پر از کتابهایی بود که پیشتر ندیده بودشان. عنوانشان تنها چیزی نبود که برای نانامی تازگی داشت؛ شیرازهها، حروف و نمادهایی داشتند که نمیشناختشان. برخی جلدهای چرمی یا پارچهای داشتند و بقیه را صرفاً در چند برگ کاغذ رنگورورفته پیچیده بودند. این قفسهها تا دوردست امتداد مییافتند و از بالا تا پایین پر از تنوع شگفتانگیزی از مطالب خواندنی بودند.
گربه گفت: «بااینحال، نسبت به قبل، کتابهای کمتری توی دنیا وجود داره.»
«کتابهای کمتر؟ منظورت چیه؟»
«گمونم ذهن بشر داره ضعیفتر میشه. چه حیف.» صدای گربه چندان هم ناراحت نبود. «درهرصورت، موضوعی نیست که همین حالا نگرانش باشیم.»
نانامی گفت: «بله، اون کتابهایی که بردن. مردی که اونها رو دزدیده آخر همین مسیره؟»
«درسته، ولی همیشه در حال حرکت و جابهجاییه. ممکنه واقعاً باهاش رودررو نشیم.»
«اگه ببینیمش، برنامهمون چیه؟»
«باهاش حرف میزنیم.»
نانامی که از این پاسخ منطقی شگفتزده شده بود به گربه زل زد.
گربه با بیاعتنایی بیشتر توضیح داد: «قبلاً هم بهت گفتم که توی این هزارتو، قویترین چیز قدرت حقیقته. دروغها کاملاً بهدردنخورن. بهخاطر همینه که برای پس گرفتن اون کتابها باید همون حقیقتی رو بگی که از وجودت سرچشمه میگیره.»
«چطوری میشه با آدمی حرف زد که چون دلش میخواد، کتابها رو برمیداره؟»
گربه ناگهان ساکت شد. صدای تقتق کفشهای نانامی تنها صدایی بود که به گوش میرسید. در نهایت گفت: «اظهارنظر بسیار زیرکانهایه.»
«جوابهات دلواپسم میکنه.»
«حق داری دلواپس بشی. تا همین الان هم تعداد زیادی از آدمها حرفهاش رو قبول کردن و درنتیجه نتونستن کتابهاشون رو پس بگیرن.»
این حرفهای ترسناک باعث شد نانامی سکوت کند.
گربه ادامه داد: «نگران نباش. اینطور نیست که قرار باشه بمیری. فقط تمام خاطرات مربوط به اون کتابها رو از دست میدی. آها، بعد دیگه هیچوقت فرصت دوباره خوندنشون رو پیدا نمیکنی.»
«این مشکل جدیایه.»
«خب، میبینی؟ این اولین باره که بابت چیزی با هم موافقیم. برای من هم همینطور.»
نانامی از تلخی لحن گربه چهره در هم کشید. گفت: «ولی مطمئنم میتونم از پسش بربیام.»
«باعث تعجبه. چی باعث میشه اینطوری فکر کنی؟»
نانامی با آرامش کامل گفت: «نمیدونم. فقط احساسم اینه که همهچی درست میشه.»
نانامی خودش هم درست سر درنمیآورد. هنگام راه رفتن با این گربه، انگار کل دلهره و اضطرابش از بین رفته بود. گربه برگشت و نگاه سردی به او انداخت.
«خوشبینی بیپایهواساس چیز خطرناکیه. "و همگی میدانید، خاطرجمعی اصلیترین دشمن انسانهاست. "»
نانامی اندکی جا خورد. «وای. هیچوقت فکر نمیکردم توی چنین وضعیتی، یه نقلقول از هملت31 بشنوم.»
گربه ادامه داد: «بااینحال، گمونم بهجای مدام نالهوزاری و شکایت کردن، یهکم خوشبینی ضرری نداره. بهخصوص که آینده نامعلومه.»
«تو واقعاً سرسختی، نه؟»
«معلومه. گربهها همینجوریان.»
صدای ببری قدرتمندتر از حد لازم، اطراف دالان طنین میانداخت.
هنگام راه رفتن، هوا رفتهرفته روشنتر شد.
گربه که این بار ملایمتر حرف میزد گفت: «راستی، هملت نه؛ مکبث32 بود.»
نور سفید درخشانی صدایش را در خود فروبرد.
فهرست مطالب کتاب
دربارۀ نویسنده
پیشدرآمد: کل ماجرا چگونه آغاز شد
فصل اول: کسی که کنارمان گام برمیدارد
فصل دوم: کسی که خلق شد
فصل سوم: کسی که گسترش پیدا میکند
فصل چهارم: کسی که سؤال میکند
سخن پایانی: کل ماجرا چگونه به پایان رسید
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب گربهای که کتابخانه را نجات داد |
نویسنده | سوسوکه ناتسوکاوا |
مترجم | مژگان رنجبر |
ناشر چاپی | انتشارات کتاب کوله پشتی |
سال انتشار | ۱۴۰۴ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 184 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-600-461-705-5 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان علمی و تخیلی خارجی |