معرفی و دانلود کتاب استاد عروسک - جلد چهارم

معرفی کتاب استاد عروسک - جلد چهارم

کتاب استاد عروسک - جلد چهارم، رمانی جنایی معمایی و روانشناختی به قلم میوکی میابه است که به روایت ادامه‌ی ماجرای جلدهای قبلی می‌پردازد. وقتی که خبرنگار شیگکو مائهاتا، تحقیقات خود را بر روی پرونده منتشر می‌کند، مجله‌‌اش مورد توجه بسیار زیاد مردم قرار می‌گیرد و او به یکی از مهم‌ترین چهره‌ها برای کشف حقیقت تبدیل می‌شود. همین‌طور پلیس، به سمت کشف مدارک قدرتمندی سوق پیدا می‌کند که می‌تواند قاتلان را به دام بیندازد.

درباره‌ی کتاب استاد عروسک - جلد چهارم

مجموعه‌ی استاد عروسک (Puppet Master) میوکی میابه (Miyuki Miyabe)، فقط یک رمان بلند معمایی جنایی نیست. این رمان ژاپنی، به اعماق روان شخصیت‌هایش می‌رود و هر شخصیت را چنان عمیق به ما معرفی می‌کند که از قاتل سریالی تا کارآگاه پلیس، خبرنگار، خانواده‌ی قربانیان و مردم عادی، ما می‌توانیم با همه همذات‌پنداری و تک تکشان را درک کنیم. ویژگی‌ دیگری که مجموعه رمان استاد عروسک را از باقی رمان‌های معمایی و جنایی متفاوت می‌کند، موضوع خاص آن است که به دستکاری روانی و تأثیر رسانه بر افکار عمومی می‌پردازد. جلدهای اول تا پنجم این مجموعه، به ترتیب روایتگر قتل‌هایی است که در یکی از شهرهای ژاپن اتفاق می‌افتد و مردم و رسانه‌ها را به شدت به هم می‌ریزد. قاتل فقط قربانیان را به قتل نمی‌رساند، او کل شهر، پلیس و خبرنگاران را به بازی گرفته است. در کتاب استاد عروسک - جلد چهارم (Puppet Master vol.4) بالاخره ورق برمی‌گردد.

جلد چهارم مجموعه‌ی استاد عروسک، زمینه‌چینی برای اوجی باشکوه

رمان روانشناختی استاد عروسک - جلد چهارم، در روزی آغاز می‌شود که مجله‌ی مستند ژاپن، مورد توجه مردم قرار گرفته است. در این مجله، شیگکو مائهاتا، خبرنگاری که بر روی قتل‌های سریالی تحقیق می‌کرد توانسته است بخشی از تحقیقاتش را به چاپ برساند. این تحقیقات مورد توجه بسیار زیاد مردم قرار می‌گیرد و شیگکو به یکی از چهره‌های اصلی حقیقت در جامعه‌ای که توسط پیس مورد دستکاری روانی قرار گرفته است تبدیل می‌شود. از سویی، پلیس‌ها به مدارکی بسیار مستند دست پیدا می‌کنند که می‌تواند آن‌ها را به قاتلان اصلی برساند. اما پیس دست از دستکاری حقیقت بر نمی‌دارد و همیشه یک قدم از پلیس جلوتر است.

رمان ژاپنی استاد عروسک - جلد چهارم را راضیه کریم‌پور با همان لحن خنثی، سرد و روایت‌محور میوکی میابه ترجمه کرده و انتشارات دانش‌آفرین آن را به چاپ رسانده است.

در نکوداشت کتاب استاد عروسک - جلد چهارم

• این جلد به شخصیت‌های کتاب اول بازمی‌گردد و بر خانواده‌ها و محققان این پرونده تمرکز می‌کند. این کتاب برای من آرامش داشت چراکه دوست ندارم از دیدگاه یک قاتل سریالی کتاب را بخوانم. البته قاتل هنوز هم حضور دارد و ذهن مردم را دستکاری می‌کند و به تحقیقات نزدیک می‌شود اما حداقل در این کتاب به ذهن پیچیده‌ی او وارد نمی‌شویم... (کاربر گودریدز)

کتاب استاد عروسک - جلد چهارم برای شما مناسب است اگر

• جلدهای اول تا سوم رمان استاد عروسک را مطالعه کرده‌اید و می‌خواهید ادامه‌ی ماجراها را بخوانید.
• دوست دارید رمانی جنایی‌معمایی و روانشناختی مطالعه کنید.
• به رمان‌های ژاپنی علاقه‌مندید.

در بخشی از کتاب استاد عروسک - جلد چهارم می‌خوانیم

پاکت خیلی وزن داشت. احتمالاً نسخه‌ی رونوشتی از مصاحبه اش با یومیکو بود. تا الان کلاً ده ساعتی می شد. اغلب احساسات یومیکو به او غلبه می کردند و زیر گریه می زد. حتی گاهی اوقات سخت می شد فهمید که دارد چه می گوید. شیگکو تلاش کرده بود همانطور که ضبط را عقب می برد، حرف های او را بنویسد اما آنقدر برایش سخت بود که در نهایت مجبور شد از تجیما بخواهد کسی را برای انجامِ این کار پیدا کند.

شینیچی داشت با دقت صفحه‌ی کامپیوتر را نگاه می کرد که همچنان در حال نشان دادنِ مقاله‌ی شیگکو بود. آن روز، هنگامی که داشتند از ترمینال میساتو برمی گشتند، یومیکو لحظه‌ای وقت را برای بیان کردن ادعاهایش تلف نکرد. شینیچی در صندلی مسافر نشسته و در حالی که رنگ از صورتش پریده بود از گفتن هرگونه کلمه‌ای خودداری می کرد. البته شیگکو اصلاً قصد نداشت هنگام حرف زدن با یومیکو و آمیکاوا، شینیچی را کنار خود نگه دارد، و خود پسرک هم نمی خواست آنجا باشد. تا چند روز بعد از این اتفاق، شینیچی حالتی جدی داشت و به نظر می رسید عمیقاً به فکر فرو رفته باشد. سپس پیش شیگکو آمد و از او پرسید چه مدتِ دیگر می خواهد یومیکو را ببیند.

«هنوز خیلی چیزا هست که باید بهم بگه.»

«قراره چیزایی که میگه رو تو خبرت بنویسی؟»

شیگکو صادقانه پاسخ داد: «نمی دونم. به هرچی که میگه گوش میدم، و اگه حرفِ قانع کننده‌ای پیدا کردم می نویسم. اگر هم نه، نمی نویسم. ولی دیر یا زود باید بگم که باهاش ارتباط داشتم.»

«آره خب، هرچی نباشه یه خبر دستِ اوله.» شینیچی در پنهان کردن طعنه اش هیچ تلاشی نکرد. «داشتم فکر می کردم.»