معرفی و دانلود کتاب صوتی نان و شراب

معرفی کتاب صوتی نان و شراب

کدام نویسنده حتی در تبعید هم قلم مبارزه علیه فاشیسم را زمین نمی‌گذارد؟ کتاب صوتی نان و شراب اثر نویسنده‌ی نامزد جایزه‌ی نوبل، اینیاتسیو سیلونه، نه فقط یک رمان تاریخی بلکه بیانیه‌ای سیاسی برای رویارویی با خودکامگی آغازگران جنگ جهانی به‌ویژه دیکتاتور ایتالیایی، بنیتو موسولینی است. راوی داستان یک مرد جوان است در قامت پیرمردی سالخورده؛ او برای فرار از دست پلیس فاشیست چاره‌ای ندارد جز آنکه با چهره‌ای مبدل زندگی کند. اما روزگار پنهانی و سایه‌وار مرد هر روز با ترس و نگرانیِ برملا شدن می‌گذرد.

درباره‌ی کتاب صوتی نان و شراب

زمانی که نوشته‌های انقلابی اینیاتسیو سیلونه (Ignazio Silone) در آلمان و انگلستان هیاهو به راه می‌انداخت، رمان تازه‌ی او در کشورش یعنی ایتالیا، اجازه‌ی چاپ نداشت. از کتاب صوتی نان و شراب (Bread and Wine) صحبت می‌کنیم، دومین اثر از سه‌گانه‌ی اعتراضی نویسنده‌ای تمام‌عیار که کارنامه‌ی هنری‌اش با مبارزه برای آزادی به یاد آورده می‌شود.

جوان‌های انقلابی دوران حکومت فاشیسم، اغلب عاقبت خوبی نداشتند. نیروهای حکومتی درست مثل سایه رد آن‌ها را دنبال می‌کردند و عاقبت شکار از پا افتاده‌ی خود را به مسلخ می‌بردند. آن‌هایی که نمی‌توانستند از چنگ پلیس فرار کنند، به انتظار شکنجه یا تبعید می‌نشستند یا به کل از صحنه‌ی روزگار ناپدید می‌شدند. خط اصلی داستان صوتی نان و شراب در چنین حال و هوایی شکل می‌گیرد. شخصیت محوری داستان اما شکل و شمایل متفاوتی دارد. او فارغ از هیاهوی جنگ، در گوشه‌ای امن و دنج زندگی می‌کند.

زیر ردای کشیش چه کسی نفس می‌کشد؟

مردم دهکده پیرمرد کشیش را با نام «دون پائولو» می‌شناختند. برای مرد باخدا و خردمندی همچون او، زندگی در آن روستای فقیر و دورافتاده، نه یک تبعید خودخواسته بلکه منزلتی الهی بود. اما چه کسی از ورای پرده‌ی چهره‌ی نزار و پرچین‌وچروک این کشیش بازنشسته خبر داشت؟ پشت آن نقاب ظاهری، مردی جوان با افکار و آرمان‌هایی متفاوت ایستاده بود. «پیترو» برای زنده ماندن چاره‌ای نداشت جز آنکه پشت چهره‌ای دروغین پنهان شود. او به‌خوبی می‌دانست اگر پلیس‌های دولت فاشیستی پیدایش کنند چه عاقبتی در انتظارش خواهد بود.

رمان صوتی نان و شراب، آینده‌ای تمام‌نما از جهانی دیکتاتوری با تناقض‌ها و شکاف‌های آشکار است. درحالی‌که پیترو، جوان پرشور، جان خود را سپر عقایدش می‌کند، به یک‌باره اسیر دنیایی می‌شود که جز فقر، نادانی و خرافه چیزی در آن وجود ندارد. زمانی که او و هم‌آرمان‌هایش در خیابان‌های اصلی شهر دست به اعتراض می‌زدند، در جایی بسیار دورتر، دهقانان رنج و مشقت زندگی را ناشی از کیفر الهی و عقوبت گناهان خود می‌دانستند. قهرمان داستان که همچنان در پوسته‌ی یک کشیش به سر می‌برد، باید در برابر چنین فضای زجرآوری دوام بیاورد تا هویتش آشکار نشود.

فضای کتاب صوتی نان و شراب، رفته رفته پخته‌تر می‌شود و مواجهه‌ی مرد مبارز با فضای رعب‌آور دهکده و مردمان آن، موقعیت‌های عجیبی به بار می‌آورد. مردی که ردای کشیشی به تن کرده احتمالاً تا به آن روز حتی از وجود چنین مردمانی خبر نداشته؛ مردمانی که برای بازگشت فرزندشان از جنگ به نذر و دعاهای عجیب دست می‌زنند یا عاقبت جنگ را با مراسم‌های جادویی پیشگویی می‌کنند. تصویری که پیترو از جنگ به چشم دیده هیچ شباهتی به جهانی که اکنون در آن به سر می‌برد ندارد و لاجرم روزی پوسته‌ی نازک میان این دو جهان پاره و گسسته خواهد شد.

نان، شراب و عشق در سایه‌ی موسولینی

اینیاتسیو سیلونه به‌خوبی می‌داند چطور عناصر داستان را به هم گره بزند تا در عین جذابیت روایی، پیام نهفته در متن را به مخاطب منتقل کند. رمان سیاسی نان و شراب همچنان که ساده و سرراست است، مفاهیم عمیق و گاه تأمل‌برانگیزی در خود دارد. به بیانی نویسنده توانسته با ظرافت تمام حقایق تلخ زندگی را در ابعاد بسیار کوچک‌شده و در قالب روایتی روستایی بگنجاند. اوج هوشمندی و هنرمندی او در این شاهکار ادبیات کلاسیک، جایی است که رگه‌هایی از عشق و احساس به مایه‌ی سیاسی و اجتماعی داستان افزوده می‌شود. پیشنهاد می‌کنیم برای درک بهتر این تجربه‌ی ناب ادبی، به روایت این کتاب گوش بسپارید.

این اثر با تلاش نشر صوتی آوانامه و همکاری انتشارات نگاه تهیه شده است و با ترجمه‌ای از رضا ستوده به دست شما می‌رسد. همچنین روایت اثر، کار جمعی از گویندگان حرفه‌ای از جمله مهدی صفری، آرمان سلطان زاده، مریم پاک ذات، آزاده رادمهر و سلمان ظاهری است.

کتاب صوتی نان و شراب برای شما مناسب است اگر

• می‌خواهید تقابل آرمان‌های انقلابی با فقر و خرافه را در بستر یک روایت داستانی بی‌تکرار از ادبیات ایتالیا دنبال کنید.
• به رمان‌های تاریخی و داستان‌های کلاسیک با مضامین سیاسی و اجتماعی علاقه دارید.

در بخشی از کتاب صوتی نان و شراب می‌شنویم

یک روز سپیده‌دم، دکتر نونتزیو ساکا به بالین مرد محتضری فراخوانده شد. جوانی از آکوافردا با کالسکه دنبال او آمده بود. دکتر در آستانهٔ در ظاهر شد، در حالی که هنوز خیلی خواب‌آلود بود. او کیف لوازم اورژانسی را در دست داشت. پس از آن‌که به دقت به جوان نگاه کرد گفت: «گمونم ما قبلاً همدیگه رو دیدیم.»

جوان گفت: «من کاردیلِه مولاتسی، از اهالی آکوافردا مولاتسیس هستم. حق با شماست. ما حقیقتاً همدیگه رو می‌شناسیم. عذر می‌خوام که این ساعت دنبال شما اومدم، اما توضیح می‌دم. پدربزرگ من آسیاب قدیمی و زمین‌های اطراف اونو از اسقف اعظم اجاره کرده بود. زمین‌های خوب و گرون‌قیمتی بود. پدرم هم برای سال، یه تاکستان رو از خانوادهٔ شما اجاره کرده بود. یادتون میاد؟ از اینجا مصیبت شروع شد. دعواهای حقوقی و مریضی‌ها. دوتا از برادرام توی برزیل هستن و من با اونا تماسی ندارم.»

دکتر گفت: «درسته، درسته، ما همدیگه رو می‌شناسیم. اما بگو کی مریضه؟»

جاده‌های سراشیبی که از روستاها می‌گذشت هنوز در تاریکی قرار داشتند. سپیده با نور سربی‌اش به زحمت می‌توانست سقف خانه‌ها را لمس کند. بعضی از کشاورزان در جلوخانهٔ خانه‌هایشان الاغ‌های خود را برای رفتن به مزرعه بار می‌کردند. چرخ‌های کالسکه روی جاده‌ای که تازه مسطح شده بود قیژقیژ می‌کرد. اسب‌ها مخالف باد پیش می‌رفتند؛ بادی که همراه خود باران می‌آورد.

دکتر کلاهش را تا روی پیشانی پایین کشید و یقهٔ پالتو را تا چانه بالا برد. چون تازه از رخت‌خواب بیرون آمده بود احساس سرما می‌کرد.

کاردیله گفت: «آخر آوریل بارون برای محصول خوبه. وقتی من هنوز پسربچه بودم، شما توی میدان آکوافردا برای کلیسا و مردم نطق کردین. روی یه بیرق نوشته بودن آزادی. درست بعد از جنگ بود. زمانی که صحبت کردن از آزادی مجاز بود. کلیساها دولتی نبودن؛ متعلق به مردم بودن. همهٔ ما توی یه جبههٔ واحد بودیم. اما حالا جهت باد عوض شده.»

فهرست مطالب کتاب صوتی