معرفی و دانلود رایگان کتاب صوتی مرد خانه

معرفی کتاب صوتی مرد خانه

کتاب صوتی مرد خانه اثر کیم کلمن فوت، قطعه‌ای داستانی از زندگی یک رفتگر رنگین‌پوست است. رد گذشته‌ی پرحادثه‌ی «جب» را می‌توان در چهره‌ی خسته‌اش پیدا کرد. با گذر از سال‌هایی که او و خانواده‌اش تحت آزار نژادپرستان گذرانده بودند، مرد داستان آهسته و پیوسته توانسته بود خانه و زندگی هرچند کوچک اما آرامی برای خود بسازد. با تمام این‌ها، خبری تکان‌دهنده جب را از نو به گذشته پرتاب کرد. مادر جب فوت کرده و او باید برای جمع کردن وسایل روزهای نوجوانی‌اش راهی خانه شود.

درباره‌ی کتاب صوتی مرد خانه

خواهر «جب» از او می‌خواهد هرچه سریع‌تر وسایلش را از حیاط خانه جمع کند؛ این درحالی است که بیش از یک هفته از مرگ مادرشان نگذشته. قهرمان کتاب صوتی مرد خانه (Man of the House) خاطرات دفن‌شده‌ی بسیاری در آن خانه دارد و حالا باید هرچه سریع‌تر خود را به آن‌جا برساند، وگرنه ممکن است خواهرش وسایل کهنه‌ی او را مثل آشغال دور بریزد. این تصویر ابتدایی داستانی کوتاه از کیم کلمن فوت (Kim Coleman Foote) نویسنده‌ای آفریقایی تبار است که بیش از دو نسل با ماجرای مهاجرت بزرگ سیاه‌پوستان فاصله ندارد. او برشی از خاطرات پدربزرگش را در قالب روایت زندگی یک رفتگر جای می‌دهد.

زندگی جب با توجه به سابقه و سرگذشت خانواده‌اش چندان هم بد نیست. او روزهایی را به خاطر می‌آورد که بابت اذیت و آزارها و تبعیض‌های نژادی مجبور به جابه‌جایی شدند و خانه‌ی خود را به شمال بردند. آن سال‌ها جب همچنان یک نوجوان بود ولی خانه‌ی قدیمی‌شان هنوز عطر و بوی مادرش را می‌داد. مادری که حالا دیگر نیست.

«ورنا»، خواهر جب سال‌هاست که مالیات خانه را می‌پردازد، برای همین هم حالا آن‌جا را برای خود می‌داند و از جب می‌خواهد هرچه زودتر آت‌وآشغال‌هایش را جمع کند، وسایلی که مادرشان آن‌ها را به اشیاء موزه تشبیه می‌کرد. لاستیک‌ها، دستگیره‌های در، قابلمه‌ها و قطعات اتومبیل، هر یک از این وسایل به ظاهر دورریختنی، بخشی از خاطرات جب را شکل می‌داد. او نمی‌خواست این گنجینه‌ی گرانبها را از دست بدهد و آن را در سطل زباله ببیند.

زیر و رو کردن خاطرات خانه‌ی مادری، جب را هر لحظه بیشتر در فکر گذشته فرو می‌برد و روزهای محو و گمشده‌ را به خاطرش می‌آورد. جب به یاد روزی افتاد که «عمو ابی» او را از دست پدر قلدر و خشنش فراری داده بود، ماجرا به قبل سال‌هایی برمی‌گردد که پسر نوجوان و اهالی خانواده شبانه مجبور به فرار به شمال کشور شده بودند. با به یاد آوردن عمو ابی و لطف و مهربانی‌اش، جب به فکر افتاد که دنباله‌ی حوادث گذشته را بگیرد و پیش برود؛ بلکه بتواند عمو ابی را حتماً حسابی پیر و فرتوت شده پیدا کند، البته اگر او زنده باشد.

مرد خانه، مواجهه‌ای جسورانه با انبار خاطرات

داستان صوتی مرد خانه ماجرایی شنیدنی با رگه‌های اجتماعی و روانشناختی و نمادگرایی ظریف و استادانه است. جب همیشه از گذشته‌ی خود فرار می‌کرد و حالا مجبور بود آن را در قامت تپه‌ای از وسایل گوشه‌ی حیاط تماشا کند. مرد داستان با انبار خاطرات خود چه خواهد کرد؟ او که دیگر به آستانه‌ی میانسالی رسیده، طاقت تماشای هرروزه‌ی دوچرخه‌ی کهنه‌اش را دارد؟ یا آن را به ماشین بازیافت می‌سپارد؟ عمو ابی نیز جلوه‌ی دیگری از گذشته است، گذشته‌ای که گرچه از دنیا دور افتاده و رنجور و شکننده شده، اما هنوز نفس می‌کشد و سرگذشت تلخ نیاکانش را به چهره‌ی جب می‌دمد. پیشنهاد می‌کنیم با شنیدن این داستان تجربه‌ی متفاوتی از داستان‌خوانی برای خود رقم بزنید.

این کتاب با تلاش نشر صوتی ترانه پدرام و همکاری انتشارات خانه رود تهیه شده است. ناهید رسولی مترجم اثر است و شما نسخه‌ی شنیداری آن را با صدای ویکتوریا براری، فرشید ایل بیگ، مژگان نوایی، ایمان فلاحتی، اسدالله بابایی، لیلی حمیدی، یاسر شکوهی، زهرا فدایی، نسرین حقانی، نوید پدرام و علی رضایی آدریانی می‌شنوید.

کتاب صوتی مرد خانه برای شما مناسب است اگر

• از علاقه‌مندان ادبیات داستانی آمریکا و به‌ویژه کشف استعدادهای تازه‌ی آن هستید.
• داستان‌هایی که پیرنگ اجتماعی دارند را می‌پسندید.
• درباره‌ی مسائل حقوق بشر و به‌ویژه مسئله‌ی تبعیض نژادی و تاریخ زندگی آمریکایی‌ها آفریقایی‌تبار کنجکاوید.

در بخشی از کتاب صوتی مرد خانه می‌شنویم

جب در آزادراه و به سمت جنوب می‌راند. به کسی چیزی نگفته بود. نه به فی و نه به بوکر. اگر به کسی چیزی می‌گفت، حتماً خبرها به گوش ورنا که در بیمارستان بستری بود می‌رسید و جب نمی‌خواست در این شرایط او را مضطرب کند. به همه گفته بود برای ماهی‌گیری به کانتیکت می‌رود.

وقتی جب از کلومبوس جورجیا وارد آلاباما شد، آزادراه یک‌خطه شد و ماشین بیوک خاکستری‌رنگی که جلوش بود بیشتر از ۸۰ تا نمی‌رفت. با این حال شروع کرد به زمزمه کردن ترانه۲ی «جاده‌های روستایی». ورنا در تمام داستان‌هایی که از جنوب تعریف کرده بود، هرگز اشاره‌ای به خاک آجری‌رنگش نکرده بود. خودش با تماشای سپرهای ماشین‌های جلویی به این مهم پی برده بود و از دیدنش شگفت‌زده شده بود.

گستره‌ی آبی آسمان، تپه‌ای سرسبز و ملایم و خطوط بی‌پایان کاج‌ها، خزه‌های اسپانیایی که از درختان بلوط پشمالو آویزان شده بودند. تابلوهای کنار جاده بادام‌زمینی پخته و گوشت پای خوک تبلیغ می‌کردن، خوشامدگویی متفاوتی از سوی نیوجرسی بودند. ورنا به مزارع پنبه هم اشاره‌ای نکرده بود. حتماً خانواده‌شان در دوران برده‌داری و پس از آن در این مزارع کار کرده‌اند. اما ردیف‌های شخم‌زده، جایی که گلوله‌های سفید پنبه به خودنمایی می‌کردند، جب را مجذوب خود کرده بود.

گرما و رطوبت ماه ژانویه ترکیبی سمی درست کرده بود که جب برای اولین بار تجربه‌اش می‌کرد. پیراهن پلی‌استرش خیس عرق شده بود و حوالی کارولینای شمالی مجبور شد شیشه‌های ماشین را پایین بکشد. شاید خود این آب‌وهوا کاری کند عمویش دوباره نزد آن‌ها برگردد. ورنا می‌توانست کاری کند آدم به تک‌تک چاخان‌هایش گوش کند. اما جب با خودش گفت کاش در داستان‌هایش به جزئیات بیشتری اشاره می‌کرد تا با جایی که از آن‌ آمده‌اند. ارتباط بیشتری برقرار کند.

فهرست مطالب کتاب صوتی