نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی ژانوار - وحید وحدت
3.8
520 رای
مرتبسازی: پیشفرض
محمد
۱۴۰۴/۰۹/۰۱
00
کتاب از همون اول سعی می کنه یه فضای عمیق و فلسفی بسازه، ولی انگار نویسنده انقدر ذوق داشته که هر ایده نصفه نیمه ای رو ریخته تو دیگ داستان. نتیجه ش می شه متنی که می خواد ژست «من خیلی پیچیده ام» بگیره، ولی بیشتر شبیه اینفلوئنسرهایی می شه که تو ده تا استوری پشت سر هم فقط فیلتر عوض می کنن. نویسنده تلاش کرده شخصیت اصلی رو یه آدم چندلایه نشون بده، اما لایه هاش بیشتر شبیه پیازن: هرچی پوست می کنی فقط اشکت درمیاد چون هیچی اون زیر نیست. انگیزه هاش نصفه، تحول شخصیتیش سرخورده، و تعاملاتش با دیگران گاهی اونقدر ساختگیه که آدم حس می کنه نویسنده خودش هم به زور داره باور می کنه این آدم واقعاً وجود داره. پی رنگ؟ بریم سراغش. کتاب فکر کرده «ابهام» یعنی «بی برنامه نوشتن». تو بخش هایی که باید ضربه بزنه، الکی کند می شه، و تو جاهایی که لازم بود کمی عمق بده، یهو می پره روی اکشن که نه هیجان انگیزه و نه معنا داره. انگار نویسنده وسط نوشتن حواسش پرت شده و گفته «باشه همین خوبه دیگه» و رفته چایی بریزه. از نظر زیبایی شناسی، نثر جذابیت لحظه ای داره، ولی دوام نداره. شبیه اون آهنگایی که اولش می گی «اِه قشنگه»، ولی تو دفعه سوم حس می کنی کلش یه ملودی تکراریه. در نهایت؟ «ژانوار» می تونه برای کسایی که دنبال حس «خاص بودن بدون دلیل» هستن لذت بخش باشه، ولی اگر دنبال یه کتاب منسجم و استخون دار باشی، احتمالاً آخرش فقط به این فکر می کنی که چرا نویسنده از همون اول تکلیفش رو با خودش مشخص نکرده.
اینکه نویسنده ذهنی بسیار خلاق و منحصر به فردی دارد غیر قابل انکار است اما ساده انگارانه است اگر با یک بار گوش دادن بگوییم این داستان گنگ و مبهم است. به شدت مغز و افکار را درگیر کرده و سیستم عصبی مغز را تحریک میکند و این برای من جذاب است.
نکته بسیار مهم برای من در این کتاب منحصر به فرد این بود که هر فصل با اتمام داستان پایان نمیپذیرفت و بعد از اینکه داستان به اتمام میرسید کماکان کار ادامه پیدا میکرد و ذهن را به چالشی جدید دعوت میکرد. چالشی که سبک متفاوتی از داستان سرایی را به مخاطب تلقین میکرد و انشالله در آینده نیز شاهد چنین سبک از داستان باشیم و پیشبینی این بنده حقیر بر این است که داستانها در آینده غالبا به چنین سبکی تبدیل میشوند و دیگر شاهد داستان سرایی به سبک متداول امروزی نخواهیم بود.
از بُعد محتوا اگر بخواهیم این کتاب را مورد بررسی قرار دهیم باید گفت که محتوایی ژرف در خود داشت که زایش ذهن جهان موازی است. یعنی نویسنده تمام داستانها را (به جز داستان هشتم) بر اساس فرضیه جهان موازی نگارش کرده است البته این باعث نشده که تنوع از بین برود و مخاطب خسته شود.
گوینده صدایی مناسب دارد اما از آن جا که بعضی داستانها به صورت گفتگوی دو نفره یا چند نفره است، اگر از گویندگان بیشتری استفاده میشد جهت درک بیشتر مخاطب، بر ارزش کار میافزود.
در پایان خسته نباشید عرض میکنم خدمت دست اندرکاران این کار به ویژه آقای وحید وحدت که اثری تمیز و ظریف را خلق کردند.
نکته بسیار مهم برای من در این کتاب منحصر به فرد این بود که هر فصل با اتمام داستان پایان نمیپذیرفت و بعد از اینکه داستان به اتمام میرسید کماکان کار ادامه پیدا میکرد و ذهن را به چالشی جدید دعوت میکرد. چالشی که سبک متفاوتی از داستان سرایی را به مخاطب تلقین میکرد و انشالله در آینده نیز شاهد چنین سبک از داستان باشیم و پیشبینی این بنده حقیر بر این است که داستانها در آینده غالبا به چنین سبکی تبدیل میشوند و دیگر شاهد داستان سرایی به سبک متداول امروزی نخواهیم بود.
از بُعد محتوا اگر بخواهیم این کتاب را مورد بررسی قرار دهیم باید گفت که محتوایی ژرف در خود داشت که زایش ذهن جهان موازی است. یعنی نویسنده تمام داستانها را (به جز داستان هشتم) بر اساس فرضیه جهان موازی نگارش کرده است البته این باعث نشده که تنوع از بین برود و مخاطب خسته شود.
گوینده صدایی مناسب دارد اما از آن جا که بعضی داستانها به صورت گفتگوی دو نفره یا چند نفره است، اگر از گویندگان بیشتری استفاده میشد جهت درک بیشتر مخاطب، بر ارزش کار میافزود.
در پایان خسته نباشید عرض میکنم خدمت دست اندرکاران این کار به ویژه آقای وحید وحدت که اثری تمیز و ظریف را خلق کردند.
در مورد چندین داستان بود که بسیار مبهم بود و من متوجه زیاد نمیشدم و نصفه رها کردم در واقع فضاسازی داستانها سرد غمگین بیروح بود تاریک و کدر. در واقع سبک داستان طوری بود که به تفکر و تمرکز زیادی لازم دارد ن چندین داستانی در همین سبک خوانده بودم که همه را نصفه رها کردم چون متوجه نمیشدم یکی داستان بوف کور بود. به نظر من باید اینجور داستانها را نوشتاری خواند و صوتی سخت است چون روان نیست کی از داستانها در مورد مردی بود که خواب دیده بود تصادف کرده مرده وقتی از خواب بیدار شد فکرش درگیر بود وقتی در خیابان رانندگی میکرد و یک کامیون درست روبروی او در حال رانندگی بود با خود گفت اگر من الان با این کامیون تصادف کنم خواهم مرد و خوابم به واقعیت تبدیل میشود پس من اختیار مرگم را در دست دارم. به هر حال کتاب را دوست نداشتم.
گویی هرچه که در کودکی، والدین الکی سرکوب کردند حالا در داستانهای ژانوار شدند تروماهایی که دارند شفا پیدا میکنند. جسارتی بین جدال انکار و اصرار والدین و کودکان زخم خورده بزرگترها. وحید وحدت از وسط داستان، خواننده را به شروع قصه هایش هدایت میکند و این گنگی گاهی مزه خواندن را تلخ میکند. کتاب ژانوار برای خوانندگان و علاقمندان سیال ذهن و مبهم گراها (شاید هم کمی) خوشتر میآید. باید عاشق سبک نوشتار وحید وحدت باشید تا تلخی شربت آبلیموی بی شکر برای همگان دلنشین شود و شناخت نوع قلم نویسنده به مذاق بیان این هجمههای ذهنی جالب باشد. وحید وحدت با کتاب ژانوار گویی نشان میدهد که هر فکری که به ذهنش میآید ناگزیر در روی کاغذ باید نقش ببندد و خواننده خود موظف است که به این نوشتار سروسامان دهد.
خببب در مورد کتاب بخوام بگم، ژانوار کتابی بود که از دوازده داستان کوتاه تشکیل شده بود:
1. داستان ﯾﮏ ﺳﺎرﯾﻎ ﮐﻪ از ﭘﺸﺖ ﻓﺮﻣون ﺷﺎﻫﺪ ﻣﺮگ خود در زﻧﺪﮔﯽ ﺑﻌﺪیاش بود... 2. ملحفه...
3. کشیدن شغال با مداد چشم🤭
4. شربت آبلیمو...
5. سیگار کافکا (این قسمت مورد علاقهام بود)
بقیش هم جن و هاون _ پیف پاف _ سرخوشیهای یک جسد _ تنهایی بیانتهای نویسندهام _ ایستگاه مترو زوتکامن _ بدون عنوان _ اﺳﻢ داستان ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯾﻪ ﺗﻮ اﯾﻦ ﻣﺎﯾﻪﻫﺎ ﮐﻪ زﻧﺪﮔﯽ آدم شبیه به وول خوردن کرمک توی مدفوع بچهها...
گاهی اوقات با خودم میگفتم که چقدررررر چندشه گفتههای این نویسنده 😂😂
با اینکه همه نمیپسندنش اما به نظرم یبار گوش بدین چون ارزشش رو داره🤷🏼♀️
1. داستان ﯾﮏ ﺳﺎرﯾﻎ ﮐﻪ از ﭘﺸﺖ ﻓﺮﻣون ﺷﺎﻫﺪ ﻣﺮگ خود در زﻧﺪﮔﯽ ﺑﻌﺪیاش بود... 2. ملحفه...
3. کشیدن شغال با مداد چشم🤭
4. شربت آبلیمو...
5. سیگار کافکا (این قسمت مورد علاقهام بود)
بقیش هم جن و هاون _ پیف پاف _ سرخوشیهای یک جسد _ تنهایی بیانتهای نویسندهام _ ایستگاه مترو زوتکامن _ بدون عنوان _ اﺳﻢ داستان ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯾﻪ ﺗﻮ اﯾﻦ ﻣﺎﯾﻪﻫﺎ ﮐﻪ زﻧﺪﮔﯽ آدم شبیه به وول خوردن کرمک توی مدفوع بچهها...
گاهی اوقات با خودم میگفتم که چقدررررر چندشه گفتههای این نویسنده 😂😂
با اینکه همه نمیپسندنش اما به نظرم یبار گوش بدین چون ارزشش رو داره🤷🏼♀️
بعد یک دهه.
برای مجیدعزیزترازجان مینویسم
ردوبدل احساسات ناب۲جوان خودساخته. باهزاران آرزو درسر
هزاران زخم برتن
زوری هم که شده، سوار قطار
ترقی شدیم. امابناگه
حادثهای چنان اوارشدبرسرمان
که هیچ جوره نمیشد اززیربارسنگین این اواردرامد
هنوزم که هنوز
معنی نگاه لحظات آخرت. درخانه آخرت
را نفهمیدم... انقلابی است مینویسم
تاجوابم را بگیرم.. چرابرزبان نراندی
با نگاهت مدام مرادنبال م. اما
نوسنگی اجازه بیان سوالات را نداد
کاش اقدامی م. منکه شمشیرداشتم
چران. امیدوارم اینها همه توهم. تنهایی باشه
برای مجیدعزیزترازجان مینویسم
ردوبدل احساسات ناب۲جوان خودساخته. باهزاران آرزو درسر
هزاران زخم برتن
زوری هم که شده، سوار قطار
ترقی شدیم. امابناگه
حادثهای چنان اوارشدبرسرمان
که هیچ جوره نمیشد اززیربارسنگین این اواردرامد
هنوزم که هنوز
معنی نگاه لحظات آخرت. درخانه آخرت
را نفهمیدم... انقلابی است مینویسم
تاجوابم را بگیرم.. چرابرزبان نراندی
با نگاهت مدام مرادنبال م. اما
نوسنگی اجازه بیان سوالات را نداد
کاش اقدامی م. منکه شمشیرداشتم
چران. امیدوارم اینها همه توهم. تنهایی باشه
کتاب ژانوار از چندین داستان کوتاه تشکیل شده. موضاعات داستانها باهم متفاوته ولی یه چیزایی تو اکثرشون مشترکه. نویسنده تو داستان هاش به ساریغ مدام اشاره میکنه. داستانها بنظر من ژانر جنایی و معمایی دارن تا حدودی. توهم و خیالات نامفهوم یه گنگی خاص صحنه سازی با خیالات موهوش و... صدای گوینده خوبه ولی نه برای تمام داستان ها. حس و حال داستان رو منقل نمیکنه. داستانها حالت نامفهوم دارن چون مدام نویسنده از این شاخه به اون شاخه پریده اونم تو لابلای خیال و توهم و واقعیت. در مورد اسم کتاب هم سرچ کردم ولی پیدا نکردم که معنی کلمه ژانوار چیه و چه ارتباطی با داستانها داره
به شخصه کلا این سبک داستانهای گنگ و مبهم را نمیپسندم. ابهام در بعضی داستانها به حدی هست که مخاطب متوجه نمیشود دیالوگها از زبان چه شخصیتی گفته میشود، خصوصا که گوینده فقط یک نفر است. یا گاهی حتی جنسیت کاراکتر اصلی داستان قابل تشخیص نیست. انگار نویسنده دارد افکار و تصورات ذهنیش را برای ما تعریف میکند و خودش هم دقیق آنها را به خاطر نمیاورد و در این میان قسمتهایی از داستان گم شده است. داستان شربت آبلیمو را بیشتر از بقیه داستانها دوست داشتم. علت تکرار حضور صاریغ در چند داستان را هم متوجه نشدم. ظاهرا نویسنده به این حیوان خیلی علاقمند است!
ادبیات و نوشتار کتاب ژانوار از زمره آثاری هست که مورد سلیقه و پسند همه، نیست، هر داستان رو تقریبا دوبار گوش کردم و به نظرم با اینکه هر داستان مستقل به نظر میرسید ولی نوعی ارتباط خاص با داستانهای دیگر داشت. داستانهای کتاب مثل خوابهایی هستن که میبینیم، وقتی در حال خواب دیدنی اصلا هیچ چیز گنگ به نظر نمیاد ولی وقتی بیدار میشی و سعی میکنی به یاد بیاری چه اتفاقاتی رو تو خواب دیدی یه جور حس بی سر تهای و خلا بین وقایع احساس میکنی دقیقا موقع گوش دادن به این کتاب همین حس رو داشتم
مخاطبش خاصه. من مخاطبش نیستم. شاید اگه فیلم کوتاهش ساخته بشه قابل تحمل باشه. برای من اصلا جذاب که نبود هیچ، حتی منزجر کننده بود. به زحمت تا نیمهی فصل پنج جلو آمدم. اونم با وقفه و در چند روز. از نظر من، نامفهوم، کلمات بیخود، تصور دنیایی خیالی از ادمای روانی و مرگ و تخیلات چندش از چرک و چرت و پرت.
حیف وقت نیست که بجای اون همه ادبیات فاخر، با این کتاب پر بشه؟
اصلا یادم نیست قبلا برای چی این کتابو به کتابخانهام اضافه کرده بودم؟ هرچی بود، ناراضیم.
حیف وقت نیست که بجای اون همه ادبیات فاخر، با این کتاب پر بشه؟
اصلا یادم نیست قبلا برای چی این کتابو به کتابخانهام اضافه کرده بودم؟ هرچی بود، ناراضیم.
همه چی سیاه و سفید... تاریک، کدر، خاکستری...
مرگ... داستانهایی ک مدام از اول شخص به سوم شخص و شخص خیالی جهش دارن.. ساریغ، بوی خون، تهفن، آشغالهای ناف و تف و چرک بین انگشتان پا و... تقریبا تو تمام داستانها مشترک هستند... داستانهایی ک باید با هدفون و تمرکز بالا و دوبار گوش داد تا موضوع رو متوجه بشی... در کل چون عادت ندارم داستان رو نیمه تمام بگذارم، گوش دادم...
مرگ... داستانهایی ک مدام از اول شخص به سوم شخص و شخص خیالی جهش دارن.. ساریغ، بوی خون، تهفن، آشغالهای ناف و تف و چرک بین انگشتان پا و... تقریبا تو تمام داستانها مشترک هستند... داستانهایی ک باید با هدفون و تمرکز بالا و دوبار گوش داد تا موضوع رو متوجه بشی... در کل چون عادت ندارم داستان رو نیمه تمام بگذارم، گوش دادم...
واقعا کتاب عالیه. کتابش واقعا غافل گیر کننده است اصلا مثل این کتابها نیست که همه داستانها ش تکراری باشه و پایانهای مشابه داشته باشند واقعا متفاوتند
البته نویسنده خیلی جزئیات رو بیان کرده که خودش موجب میشه توی فضای داستان قرار بگیری مخصوصاً داستان جن و هاونش
برای درک درست منظور نویسنده نیاز دارین تمرکز بالا
و اینکه باید به تمامی جزئیات داستان دقت کنین
البته نویسنده خیلی جزئیات رو بیان کرده که خودش موجب میشه توی فضای داستان قرار بگیری مخصوصاً داستان جن و هاونش
برای درک درست منظور نویسنده نیاز دارین تمرکز بالا
و اینکه باید به تمامی جزئیات داستان دقت کنین
داستان کتاب ژنوار اصلا برام جالب نبود اما یه جانور جدید بهم معرفی کرد بنام صاریغ یا ساریگ (نام علمی: Opossum) که به گروهی از کیسهداران گفته میشه که انواع مختلف آنها جثههایی به اندازه موش تا گربه دارن و در قاره آمریکا، به ویژه جنگلهای آمریکای جنوبی یافت میشوند. صاریغهای ماده در زیر شکم کیسهای دارند که بچههای خود را در آن نگه میدارند.
کتاب بدی نیست در اوایل اصلا سبک نوشتاری قابل فهمنیست فضای داستان گیج کننده و وهم آلوده وبه نظرم یکم با جزئیات در مورد کثیفی بیانکردن جلوه جالبی نداره حال آدم بد میشه ولی در کل نویسنده آدم بسیار باهوشی هستش و به نظرم این که آخر داستان خودشو به عنوان تنها انسان روی زمین بیان کرده و داستانها رو به هم مرتبط کرده جالب بود ممنون از کتابراه
اصلا حس خوبی از این چندتا داستانی که داره این کتاب، نگرفتم به هیچ عنوان! کلی انرژی منفی منتقل کرد! و همش راجب مرگ و میر بود! و اصلا داستان نه سر پیاز داشت نه ته پیاز! اصلا نمیفهمیدم چی به چیه!! یه نکته منفی دیگشم این بود که کاراکتر همه داستانها خانم بودن ولی گوینده مرد بود!! اصلا ارتباط برقرار نکردم متاسفانه
من مطالعه رو دوست دارم و تقریبا هر نوع کتابی رو میخونم ولی این کتاب رو تمام نکردم سبک خاصی داره که دلچسب نیس مثل دانش آموزی تصورمیشه که میخواسته انشابنویسه ازتمام آرایههای ادبی استفاده کرده وقواعددستوری رو درست رعایت کرده ولی اصل موضوع انشارو فراموش کردهنمیدونم شایداگرباحوصله بیشتریادفعات بیشترگوش کنم خوشم بیاد
عالی بود عالی... واقعا این کتاب البته با صدای عالی راوی و موسیقیهای هوشمندانه، آدم و مجذوب خودش میکنه، داستانهای کتاب بدون تردید چند پله جلوتر از رمانها و داستانهای معمول ایرانی هستن... لازم شد که نسخهی چاپی رو حتما تهیه کنم، چون این کتاب باید حتما حتما توی کتابخونه مون باشه.... ممنون از رایگان کردن نسخهی صوتی
فضای درونی شخصیتها و خیالبافی شون شاید پسند همه نباشه، اما شاید برای شنوندههایی که درون گرایی و رویابافیهای خاص خودشون رو دارند، اونهایی که گاهی در خواب هایشان ملاحظات اخلاقی رو فراموش میکنند و اونهایی که گاهی اوقات باور دارند خواب هایشان خیلی واقعی میشه، این داستان مثل قدم زدن در میان خاطرات و رویاهاست.. .
