معرفی و دانلود کتاب سنگ آرزو: نمایشنامه در سه پرده
برای دانلود قانونی کتاب سنگ آرزو و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب سنگ آرزو: نمایشنامه در سه پرده
طلبهای جوان، در عطش دانشی بیپایان، گوشش را به نجوای ارواح تاریک سپرده است و یوهان سیگوریونسان در کتاب سنگ آرزو این جستوجوی خطرناک را از داستانی فولکلوریک مبتنی بر واقعیت اقتباس میکند. روایت انسانی که جاهطلبیهایش او را تا قعر سیاهی میکشاند.
دربارهی کتاب سنگ آرزو
هوا طوفانی است، قطرات باران بیوقفه بر شیشههای مقر اسقف در هولار میلغزند. گدایان جمع شدهاند تا روزی هرچند ناچیزشان را از مباشر اسقف بگیرند. مرد نابینایی با نوهاش به سرسرا میآید. پسر مباشر، لُفتور آهسته از میان سایهها بیرون میآید تا کتابی را از آن پیرمرد بگیرد. چشمان بیخوابِ او بر کتاب سرخی خیره مانده است، همان که گفتهاند اسقف گوتسکالکِ سنگدل با آن میتوانست به قدرتمندترین آدم جهان تبدیل شود. لفتور طلبهای است که میخواهد ایمانش را با عطش دانستن معاوضه کند.
نمایشنامهی سنگ آرزو (The wish) یکی از نمایشنامههای مجموعهی آتش و یخ (Fire and Ice: Three Icelandic Plays)، اثری تراژیک به قلم یوهان سیگوریونسان (Jóhann Sigurjónsson) است که از داستانی مبتنی بر واقعیت الهام گرفته شده است. طلبهای مسیحی که نجوای ارواح موهوم تاریکی را بر روشنایی ایمان ترجیح داد و در جستوجوی اسراری ممنوعه به دنبال قدرتهای ماوراءالطبیعی و جادوگری میگشت.
زمزمهای از دل خاک
در پس این جستوجوی تاریک، مردمانی گرفتار عشق و ایمان نیز زندگی میکنند. هر چیزی که آینهای از شفافیت و صداقت است، در پیش چشم لفتور شکسته میشود. استینون، دختری روستایی دل به این مرد باخته، لفتور اما تنها چیزی که از این عشق میجوید، تجربهای روحانی است و با رفتار سردش، احساسات این دختر را زیر پا لگدمال میکند. از سویی دیگر اولاوور، پسرعموی استینون و دوست صمیمی لفتور، دل در گروی استینون دارد و در عین حال نمیخواهد در این مثلث عشقی، دوستیاش را فدا کند. اما این آدمها برای لفتور اهمیتی ندارند، او میخواهد تنها به قبرستان برود، روی مقبرهی اسقف گوتسکالک سنگدل دراز بکشد و گوشهایش را به نجواهای ارواحی بسپارد که دانشی کهن و دست نیافتنی را برای او بازگو میکنند.
یوهان سیگوریونسان با ایجاد کردن فضایی وهمآلود، پرتنش و در عین حال دوسوگرایانه، نبرد میان روشنایی و تاریکی را به تصویر کشیده است. همچنان که در نمایش پیش میرویم، قلبهای جوان مثل شیشههایی لرزان میشکنند و عشق در دالان تردید و شهوت، به سردی میگراید. این نمایشنامهی تراژدی فلسفی با ارجاعاتی سرشار از ظرافت، آیینهای میسازد که در آن سرنوشت تکراری افراد انعکاس مییابد. مرد نابینایی که لفتور از او کتاب ممنوعه را میگیرد، در پاسخ به آرزویش برای دوباره بینا شدن چنین میگوید: «آرزو کردم، اونقدر که آرزوم تبدیل به گناه شد. تا وقتی هم که از آرزوم نگذشتم، روحم آروم نگرفت.» گویی که یوهان سیگوریونسان میخواهد با تلاشی غیرمستقیم از همان ابتدا توجه خواننده را به عاقبت داستان جلب کند. اما این هشدار، در میان کنجکاوی و دلهرهی خواننده برای دانستنِ ادامهی ماجرا، بهآرامی در پستوی ناخودآگاه گم میشود.
فروغ سفید سنگ آرزو از قعر چاه
پس از گسستن از دوستانش، لفتور به رابطهای تازه با دیسا، دختر اسقف هولار، پناه میبرد. دیسا، دختری جذاب و شوخطبع است که به تازگی از مسافرت بازگشته است، او چیزی دربارهی تغییرات جدید لفتور نمیداند و گویی به نوری بدل شده که باید به هر نحوی تصاحبش کرد. در یک صحنه لفتور دیسا را بر قالیچهای جادویی سوار میکند تا به او سنگهایی با سرشت جادویی را نشان دهد تا خودش سنگ آرزو را تصاحب کند. گویی که عشق برای او به ابزاری بدل شده که میتواند از طریق آن جادو را بشناسد.
این نمایشنامهی تراژیک ایسلندی را علی تدین و سارا رعیتی در نشر قطره به چاپ رساندهاند.
کتاب سنگ آرزو برای شما مناسب است اگر
- به افسانههای فولکلور ایسلندی، جادوی سیاه و داستانهای ماوراءالطبیعی باستانی نوردیک علاقه دارید و میخواهید نمایشنامهای مبتنی بر واقعیت بخوانید.
- مضمون تسلیم کردن روح به تاریکیها برای دستیابی به دانش که در نمایشنامهی «فاوست» گوته با آن مواجه شدید برایتان جالب است و میخواهید نسخهی ایسلندی آن را هم بخوانید.
- ایدههای نیچه دربارهی اَبرانسان برایتان جالب است و میخواهید اثری نمایشی بخوانید که این ایده را نقض میکند.
- فضاهای گوتیک، عشقهای ممنوعه، بازی با احساسات و تراژدی چیزهایی است که شما را به وجد میآورد.
در بخشی از کتاب سنگ آرزو: نمایشنامه در سه پرده میخوانیم
دیسا بهسوی او میرود، قدم بر قالیچه میگذارد. همینطور که دیسا و لفتور حرف میزنند، غروب آفتاب اندکاندک تیرگیاش را در سرتاسر آسمان میافشاند.
لفتور: (دستانش را دور کمر دیسا میاندازد.) حالا بیا چشمهامون رو ببندیم تا بتونیم بهتر ببینیم. (دیسا چشمانش را میبندد. لفتور زیرِلب حرف میزند، انگار وردی جادویی میخواند.) به پرواز درآ، به پرواز درآ، ای قالیچهی جادو به هر کجای جهان که میخواهی! (نفسش را بهآرامی بر پلکهای بستهی دیسا میدمد.) حالا باد تو چشمهامون میوزه. (لفتور هم چشمانش را میبندد. آرام به جلو و عقب تاب میخورند.) ببین زمین چطوری زیر پامون میلغزه. حالا داریم میریم بالا، بالای ابرها. صداهای غرش رو از اون پایین، اون دوردورها، میشنوی؟ صدای دریاست. (زیرِلب) به پرواز درآ، به پرواز درآ، ای قالیچهی جادو! (چشم میگشاید و به دیسا مینگرد.) چاه آرزو رو میشناسی، همون چاهی که سنگها توش میرقصن؟ داریم پرواز میکنیم میریم اونجا.
همونجا که سنگها مدام از توی آب خودنمایی میکنن. یه عالمه سنگ، خالدار و ساده. هرکدوم با سرشت خاص خودشون، جورواجور، مثل افکار آدمها. (از پنجره صدای ملایم پیشدرآمد موسیقی کلیسا به گوش میرسد.) اون یکی سنگ زندگیه، سرخ مثل خونی که میچکه. اون یکی سنگ هم نامرئیت میکنه، همون که آبیه با رگههای طلایی. اون سنگ قلبیشکل سیاه هم هست که همهی زنجیرها رو پاره میکنه. (لفتور، همزمان با آخرین جمله، مشتش را گره کرد و بعد دوباره گشود.) ولی خود سنگ آرزو رو نمیتونی ببینی، چون ته چاهه و هیچوقت نمیآد با سنگهای دیگه برقصه. فقط فروغ سفیدش از اون ته آب دلربایی میکنه. (صدایش از سرمستی بلند میشود.) وقتی اون فروغ به صورت آدم میتابه، آرزوهای آدم برآورده میشه. الان هم داره به صورت من میتابه! دیسا! دیسا!
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب سنگ آرزو: نمایشنامه در سه پرده |
نویسنده | یوهان سیگوریونسان |
مترجم | سارا رعیتی، علی تدین |
ناشر چاپی | نشر قطره |
سال انتشار | ۱۴۰۳ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 88 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-622-308-140-8 |
موضوع کتاب | کتابهای نمایشنامه تراژدی خارجی، کتابهای نمایشنامه فلسفی خارجی |