معرفی و دانلود کتاب کابل 1400

معرفی کتاب کابل 1400

کتاب کابل 1400 نوشته‌ی تقی اخلاقی، یک رمان اجتماعی و تاریخی است که با روایتی روان و واقع‌گرایانه وضعیت جامعه‌ی افغانستان پس از روی کار آمدن طالبان در مرداد سال 1400 را به تصویر می‌کشد. قهرمان رمان که در ظاهر کارگر و درواقع یک نویسنده است، با قطعه‌هایی از اعضای بدن آدم‌هایی که در انفجار از بین رفته‌اند نوشتن یک کتاب درمورد شرایط هولناک جامعه‌اش را آغاز می‌کند.

درباره‌ی کتاب کابل 1400

تقی اخلاقی روایت رمان کابل 1400 را به مهدی سپرده‌ است؛ مرد جوانی که در کابل در یک نهاد مددرسان (NGO) آلمانی به عنوان نظافت‌چی مشغول به کار است. با اینکه مهدی تحصیل‌کرده است، زبان انگلیسی می‌داند و دست به قلم است اما در این سازمان مثل یک فرد بی‌سواد ظاهر شده. زیرا در جامعه‌ای زندگی می‌کند که برای دوام آوردن چاره‌ای به‌جز نقاب زدن و تظاهر کردن نیست و اظهار به آگاهی و حق‌طلبی می‌تواند تیغ تیزی باشد که قبل از هر چیز گردن خود فرد را می‌برد. چراکه حالا کابل به دست طالبان افتاده و بحرانی بزرگ تمام کشور را فرا گرفته است.

کابل 1400؛ نوشتن زیر تیغ مرگ

راوی رمان اجتماعی کابل 1400، بی‌آنکه بخواهد در نقطه‌ای ایستاده که به او این امکان را می‌دهد تا از زوایای مختلف به یک جامعه‌ی بحران‌زده نگاه کند. تقی اخلاقی از نگاه این راوی و در روایتی سیال، تصویری از افغانستان را در طی سال‌های 1397 تا 1400 پیش روی مخاطب خود قرار می‌دهد. مهدی، قهرمان این رمان، به‌عنوان نظافت‌چی اجازه‌ی ورود به تمامی اتاق‌های سازمان را دارد، به همین سبب می‌تواند رفتار آلمانی‌ها و هم‌وطنانش را ببینید، تحلیل کند و آن‌ها را با یکدیگر مقایسه‌ کند. کار دیگر مهدی که کسی از آن اطلاعی ندارد، نوشتن نامه است. آدم‌های مختلف از اقصی‌نقاط کشور قصه‌ی زندگی‌شان را برایش شرح می‌دهند و او با تنظیم این روایت‌ها در قالب نامه و ارسال به سفارتخانه‌ها، به این آدم‌ها کمک می‌کند تا پذیرش بگیرند. ازاین‌روست که با تجربه‌ی زیسته‌ی بسیاری از هم‌وطنانش مواجهه‌ای نزدیک را تجربه می‌کند.

اما مهم‌ترین اتفاقی که باعث دگرگونی او می‌شود، در یک روز عادی رخ می‌دهد. زمانی که از محل کارش بیرون می‌آید و با یک انفجار، از بین رفتن آدم‌ها را پیش چشمش می‌بیند. اگرچه کشتار و مرگ در دنیای تازه‌ای که طالبان شکل داده‌اند، به امری روزمره تبدیل شده است اما چیزی در این اتفاق وجود دارد که این رویداد را در نگاه مهدی منحصربه‌فرد می‌کند و آن ساق پای یک زن است. پس از این اتفاق، مهدی با جمع کردن تکه‌های بدن کشته‌شدگان، وارد مسیر فکری تازه‌ای می‌شود که آتش میل به نوشتن را بیش از پیش در وجودش شعله‌ور می‌کند؛ کاری که در چنین شرایطی به مثابه‌ی امضا کردن حکم مرگش است.

روایتی واقع‌گرایانه و روشن از کابل 1400

تقی اخلاقی نویسنده‌ی کتاب کابل 1400 بخش عمده‌ای از عمرش را در ایران سپری کرده و در کابل روابط بین‌الملل خوانده و زبان انگلیسی و آلمانی را فراگرفته است. او که حالا به آلمان مهاجرت کرده، کتابش را با تکیه بر تجربیات زندگی در بحران‌های پیاپی افغانستان به نگارش درآورده است. او در این رمان سیاسی تاریخی از احساس و ملی‌گرایی افراطی فاصله می‌گیرد و با نگاهی واقع‌گرایانه شخصیت‌های مختلف را در داستانش به تصویر می‌کشد. تقی اخلاقی بی‌آنکه گرفتار احساسات‌گرایی شود، نمایی روشن از رنج‌های تحمیل‌شده بر جامعه‌اش را پیش چشم مخاطب زنده می‌کند تا از این رهگذر دلیل شکست سازمان‌های خارجی کمک‌رسان در افغانستان را روشن سازد و مهم‌تر اینکه خودش نیز بتواند با حقیقت تلخ سقوط کابل روبه‌رو شود و آن را بپذیرد.

ناگفته نماند که کتاب کابل 1400 این رمان اجتماعی تأثیرگذار و شایسته‌ی توجه را نشر برج به چاپ و انتشار رسانده است.

کتاب کابل 1400 برای شما مناسب است اگر

• به خواندن رمان اجتماعی علاقه دارید.
• می‌خواهید با روایتی تأثیرگذار و بی‌پرده به عمق فجایع رخ‌داده در افغانستان پی ببرید.
• دلتان می‌خواهد از خلال مطالعه‌ی یک داستان تاریخی گیرا، درک بهتری نسبت به زندگی مردم افغانستان پیدا کنید.

در بخشی از کتاب کابل 1400 می‌خوانیم

مثل این بود که با چشمان باز خواب می‌بینم. آن‌همه بی‌احتیاطی چطور از من سر زده بود! چگونه او را ندیده بودم و بعد چرا خودم را نویسنده معرفی کردم؟ تمامش تقصیر کاکاوحید بود. اگر به‌خاطر لجبازی کودکانه‌ی او نبود، هیچ‌کدام این‌ها پیش نمی‌آمد. در لحظه‌ای احساساتی شدم، عکس‌العملی احمقانه نشان دادم و در زمانی که فکر می‌کردم همه‌چیز تحت کنترل است، غافل‌گیر شدم. در آن ثانیه‌ها، با خودم فکر می‌کردم: «پس این‌طور اتفاق می‌افتد!» همه‌ی آن‌هایی که با رازهایشان عمری موفقانه پنهان می‌شوند در نهایت همین‌طور نامنتظر و ساده‌لوحانه به دام می‌افتند. قاتلان زنجیره‌ای، سارقان بانک‌ها، قاچاقچیان، جنایتکاران! اما من چرا خودم را با آن‌ها مقایسه می‌کنم؟

خانم هانه گفت: «من همین ‌امروز رسیدم. باید ایمیل‌های زیادی رو جواب بدم. اما خوش‌حال می‌شم فردا بیشتر صحبت کنیم. وقت داری؟ بعد از ناهار، مثلاً ساعت یک، دفتر من. خوبه؟»

گفتم: «حتماً. فردا ساعت یک.»

و بعد در تاریکی دهلیز گم شد. من و کاکاوحید جرئت نکردیم چیزی بگوییم. می‌ترسیدیم دوباره از میان سیاهی بیرون بیاید و غافل‌گیرمان کند. آرام‌آرام از دهلیزهای تنگ گذشتیم تا این‌که به حویلی رسیدیم و بعد دوان‌دوان به کتاب‌خانه رفتیم. آن‌جا مثل همیشه هیچ‌کس نبود.

- این چه وقت آمده بود دفتر که ما هیچ خبر نشدیم؟

- من چه بفهمم، کاکاوحید؟

- تو چرا خودت را نویسنده معرفی کردی؟ فردا که یونیفرم صفاکاری را بپوشی، می‌فهمد دروغ گفتی.

- من دروغ ن... خوب گفتم. اشتباه کردم.