معرفی و دانلود کتاب جادو و قلعه‌ی عوضی: کتاب پنجم مجموعه اسرار کلاغ قلعه

معرفی کتاب جادو و قلعه‌ی عوضی: کتاب پنجم مجموعه اسرار کلاغ قلعه

مارکوس سجویک در کتاب جادو و قلعه‌ی عوضی، ماجراجویی تازه‌ی خانواده‌ی آدرهند را برای کودکان و نوجوانان تعریف می‌کند. هیچ‌کس فکرش را هم نمی‌کرد که گردش و تماشای سیرک تا این حد دردسرساز شود. فلا گم می‌شود و یک فالگیر مرموز به قلعه راه پیدا می‌کند. جدا از این‌ها یک اردک، چندین واگن کلم کشنده و سیصد و چهل و دو خرگوش، ساکنان آدرهند را گرفتار می‌کنند.

درباره‌ی کتاب جادو و قلعه‌ی عوضی

در کتاب کودک جادو و قلعه‌ی عوضی (Magic and Mayhem) اثر مارکوس سجویک (Marcus Sedgwick)، مثل همیشه ادگار، کلاغ پیر قلعه راوی ماجراست و از آن‌جایی که مدت‌هاست در قلعه‌ی آدرهند اوضاع آرام است و هیچ آشوب و دردسری به راه نیفتاده، ادگار تبدیل به یک کلاغ خسته و بی‌حوصله شده است و به قول مادرش یک پرنده‌ی خسته و بی‌حوصله، یک پرنده‌ی خطرناک است که می‌تواند کمی بدذات و شرور باشد. برای همین بود که ادگار تصمیم گرفت اول دیوار قلعه را با نوک زدن سوراخ کند و بعد از آن به سراغ کله‌ی ساکنان قلعه آدرهند برود. چون می‌دانست اگر به همین زودی اتفاق هیجان‌انگیز و ترسناکی رخ ندهد، عقلش را از دست خواهد داد.

وقتی پای جادو به قلعه باز می‌شود

ادگار با تعقیب دیگران و نوک زدن به سر آن‌ها، خودش را به دردسر می‌اندازد و سر از قفس درمی‌آورد اما سلستیس عقیده دارد که لازم است این کلاغ بیچاره را درک کنند تا ببینند چه چیزی در فکرش می‌گذرد. او پیشنهاد می‌دهد مدتی از قلعه بیرون بروند و پدر را با اختراع تازه‌اش تنها بگذارند. به این ترتیب همگی راهی سیرک می‌شوند تا کمی خوش بگذرانند. البته حتماً خوش می‌گذشت اگر مینتی، مادر خانواده برای درک رازهای جهان پیش فالگیر نمی‌رفت و او را به قلعه راه نمی‌داد و جادو به قلعه نفوذ نمی‌کرد.

کم‌کم اتفاقات شوم راهشان را به قلعه پیدا می‌کنند، دزدها وارد قلعه می‌شوند، دستگاه کلم‌شمار لرد ولوین باید چند واگن کلم کشنده را بشمارد و سلستیس خبردار می‌شود که کادوید سیصد و چهل و دو خرگوش در اتاقش قایم کرده و فقط ادگار می‌داند چطور باید خانواده را از این گرفتاری‌ها نجات دهد. آیا او می‌تواند از پس این همه مشکل بربیاید؟

مارکوس سجویک مخاطبش را با طنز، ترس و جادو شگفت‌زده می‌کند

کتاب جادو و قلعه‌ی عوضی، پنجمین جلد از مجموعه‌ی رازآلود و ترسناک اسرار کلاغ قلعه (Raven Mysteries) است که ماجرای دیگری از زندگی پرآشوب خانواده‌ی آدرهند را پیش روی مخاطبان کودک و نوجوان قرار می‌دهد. مارکوس سجویک با داستان‌پردازی گوتیک و طنزآلود خود در کنار تصویرگری‌های دیدنی پیت ویلیامسن، خوانندگانش را به دل یک قلعه‌ی مخوف می‌برد که اتفاقات و دردسرهای آن بیش از آنکه ترسناک باشند، خنده‌دار و مفرح‌اند. به ویژه اینکه تمام ماجرا از زبان یک کلاغ روایت می‌شود و حرف‌های طعنه‌آمیزش درباره‌ی قلعه بر جذابیت داستان اضافه می‌کند. این رمان کودک با اینکه پر از ماجراهای درهم تنیده است اما به سادگی مخاطبش را با خود همراه می‌کند و او را سر ذوق می‌آورد.

داستان جادو و قلعه‌ی عوضی، این کتاب کودک سرگرم‌کننده، طنز و ترسناک را ندا شادنظر به فارسی ترجمه کرده و انتشارات ایران‌بان برای نشر آن کوشیده است.

نکوداشت‌های کتاب جادو و قلعه‌ی عوضی

• جادو و قلعه‌ی عوضی، فوق‌العاده است. از آن داستان‌هایی که شما را به‌شدت می‌خنداند. شخصیت‌ها واقعاً عالی‌اند، به‌نظرم نابغه و شگفت‌انگیزند. همه باید این کتاب را بخوانند. امیدوارم روزی مارکوس سجویک تصمیم بگیرد، باز هم این مجموعه را ادامه بدهد. حتی داوران جایزه‌ی بلو پیتر هم باور دارند این مجموعه گنجینه‌ای از کمدی است و به‌هیچ‌وجه نمی‌توان با این حقیقت مخالفت کرد. (وب‌سایت Wondrous Reads)
• یک داستان سبک و روان، با پیرنگی که غیرقابل پیش‌بینی است اما به سادگی می‌توان آن را دنبال کرد. در کتاب جادو و قلعه‌ی عوضی، کلمات و تصاویر در کنار هم فضایی دلنشین و اوقاتی سرگرم‌کننده را فراهم می‌آورند. (وب‌سایت The Bookbag)
• اگر عاشق داستان‌های پررمز و راز هستید یا دلتان می‌خواهد حسابی بخندید، پس این کتاب درخشان همان چیزی است که دنبالش می‌گردید. (نشریه‌ی Anorak Magazine)

کتاب جادو و قلعه‌ی عوضی برای شما مناسب است اگر

• کودک 9 تا 12 سال دارید که به رمان‌های رازآلود با فضای گوتیک علاقه دارد.
• در پی یک کتاب کودک سرگرم‌کننده، هیجان‌انگیز، ترسناک و در عین حال خنده‌دار هستید.
• فرزندتان می‌خواهد مطالعه‌ی داستان‌های طولانی را به شکل مستقل تجربه کند.

در بخشی از کتاب جادو و قلعه‌ی عوضی: کتاب پنجم مجموعه اسرار کلاغ قلعه می‌خوانیم

داخل چادر بودم، ارتفاع پروازم محدود بود. مردم جیغ کشیدند و به طرف در خروجی فرار کردند.

اما متأسفانه نزدیک در خروجی، یکی از فیل‌ها روی یکی از دو تیرک اصلی چادر که آن را نگه داشته بودند، سکندری خورد و بلافاصله تیرک بزرگ از جا کنده شد و روی سر جمعیت افتاد.

بار دیگر همه فریاد زدند: اوووووووووه!

که مفهومش این بود: ما فکر می‌کردیم می‌تونیم از این‌جا فرار کنیم و جون سالم به در ببریم، ولی مثل این‌که مرگمون حتمیه.

به‌محض آن‌که شکاف کوچکی را یافتم، از چادر خارج شدم و خوشبختانه سلستیس، کادوید، مینتی و بقیه را دیدم که آن‌ها هم از زیر چادر بیرون آمدند.

سلستیس فریاد زد: دِ بیا! واقعاً که وضعیت خطرناکی بود.

کادوید گفت: به گمونم خطر هنوز در کمینه. نگاه کنین!

زیر چادر بزرگ واژگون شده، صدها آدم دست و پا می‌زدند و تلاش می‌کردند که هر طور شده، راه فراری پیدا کنند.

مینتی سرش را تکان داد و گفت: فکر کنم آقای باکس امروز بعدازظهر سرش حسابی شلوغ بشه.

کادوید جیغ کشید: خدای من! فلا هنوز اون‌جاست.