معرفی و دانلود کتاب در دل امواج
برای دانلود قانونی کتاب در دل امواج و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب در دل امواج
الایژا خود را شکست خورده میداند، پس به کلبهی جنگلی متروکه آمده تا زندگیاش را دوباره بسازد؛ دقیقاً جایی که جسد دکتر ارین در آن پیدا میشود. کتاب در دل امواج نوشتهی سارا کروچ داستانی معمایی و جنایی است که با صحنهی حلقآویز شدن یک زن جوان آغاز میشود؛ زنی که مشخص میشود برخلاف تصور اولیه، خودکشی نکرده و به قتل رسیده است. داستان معمایی در دل امواج از پرفروشترین آثار یواسایتودی است.
دربارهی کتاب در دل امواج
ارین لاندری خودکشی کرده است. البته از یادداشت خودکشیای که بهجا گذاشته، اینطور به نظر میرسد که او نتوانسته جهان سیاه و تاریکی را که پس از مرگ دخترش، آنا، در آن گرفتار شده بود تحمل کند و مرگِ خودخواسته را انتخاب کرده است. در نگاه اول همهچیز عادی به نظر میرسد، اما کلانتر نمیتواند چنین صحنهسازیای را بپذیرد. او با کمی دقت به راز بزرگی پی میبرد: اثری از قایقی که دکتر ارین بتواند با آن از دریاچه بگذرد و خود را برای خودکشی به این درخت برساند، وجود ندارد. کفشهای ارین از پاهایش درآمده و اصلاً منطقی نیست که کسی هنگام خودکشی کفشهایش را درآورد! کلانتر باید پاسخ این معما را پیدا کند و کتاب در دل امواج (Middletide) ما را به پیچوخمهای این پروندهی جنایی میبرد. سارا کروچ (Sarah Crouch) دو داستان کاملاً مرتبط با یکدیگر را پیش میبرد و با ردپاها و نشانههای مرموز و مستتر، ما را بهسوی آشکار شدن حقیقت سوق میدهد.

قتل در دل امواج
پزشکی قانونی دیانای دکتر ارین را بررسی کرده است. او کشته شده. تا پیش اینکه شواهد و سرنخها یکی پس از دیگری نمایان شوند، کلانتر تصور میکرد شاید شوهر دکتر ارین همسرش را به قتل رسانده، اما هر روز نشانهی تازهای مبنی بر قاتل بودن الایژا سر برمیآورد. نخستین و واضحترین موضوع محل پیدا شدن جسد است. پیکر بیجان ارین بر روی درخت بسیار نزدیک به خانهی جنگلی الایژا پیدا شده اما از خود او در خانهاش خبری نیست. از طرف دیگر خودروی الایژا بهسرعت عبور کرده و هنوز نشانههایش برجای مانده است. شاهدان محلی میگویند چند روز قبل از قتل ارین، الایژا و مقتول را در حال جروبحث دیدهاند. البته هنوز نشانهی اصلی که به کلانتری ثابت میکند الایژا قاتل دکتر ارین است، به دست کلانتر نرسیده است.
داستان معمایی در دل امواج خوانندگان خود را در موقعیتی میگذارد که خود برای حل و به نتیجه رساندن این پروندهی جنایی موظف بدانند. داستان زندگی الایژا از سال 1977 برای ما روایت میشود تا روحیات، شخصیت و کار روزانهی او را بهتر بشناسیم. سارا کروچ جزئیات اعمال و رفتار الایژا را هم به ما نشان میدهد؛ جزئیاتی که در مسیر حل پروندهی قتل دکتر ارین باید به تکتک آنها توجه کنیم. الایژا نویسنده است و نام مخفف او ا. م. لیث است. شخصی ناشناس کتاب داستان الایژا را همراه با یک نامه برای کلانتر فرستاده است. در این نامه نوشته شده که ارین لاندری خودکشی نکرده و به قتل رسیده است. رمان جنایی در دل امواج ما را با گذشتهی این نویسندهی مظنون به قتل آشنا میکند تا بهتر بتوانیم ارتباط موقعیتی را که سارا کروچ، کلانتر و ما را در آن قرار داده، درک کنیم و از راز و رمز این قصه گرهگشایی کنیم. اما در این داستان یک راز بزرگ وجود دارد؛ رازی که الایژا پیشتر آن را حل و تحریر کرده و حالا نوبت پلیس است که همراه با او در این بازی شرکت کند.
کتاب در دل امواج با ترجمهی سحر توکلی در انتشارات دختر آفتاب به چاپ رسیده است.

نکوداشتهای کتاب در دل امواج
- در این داستان درخشان، مرز میان حقیقت و خیال محو میشود؛ جایی که معمای قتل یک رماننویس ناکام در زندگی واقعی بازتاب پیدا میکند و خود نویسنده مظنون اصلی است. این رمان مسحورکننده دربارهی عشقی گمشده، فقدان و انتقامی شگفتانگیز است. (جیمی فورد - نویسنده پرفروش نیویورکتایمز)
- رمان تکاندهندهی دردل امواج، با نثری سرزنده، فضاسازیهای جذاب و مجذوبکننده و شخصیتهایی واقعی و ملموس، ما را با احساسی مواجه میکند که گویی تمام عمر آن را چشیده بودیم. طرفداران تانا فرنچ، لیان موریارتی و جین هارپر، باید به این داستان توجه کنند. (آندریا بارتز - نویسنده)
کتاب در دل امواج برای شما مناسب است اگر
- به کتابهای معمایی که تمام وقایع و حوادث آنها بر محوریت یک قتل رخ میدهند، علاقه دارید.
- از خواندن آثار جنایی و قرار گرفتن در کنار کارآگاهان و جرمشناسان لذت میبرید.
- به دنبال داستانی هستید که مدام زمان را به عقب و جلو ببرد و از شما توجه و دقت زیادی را طلب کند.
در بخشی از کتاب در دل امواج میخوانیم
شب را سخت خوابید و چند دقیقه پس از ساعت نه صبح بیدار شد، با آن وضوحی که فقط با هدف داشتن پدید میآید. برف طی شب روی زمین جمع نشده بود، پس کفشهایش را پوشید و برای شروع روز، دو مایل در مسیر جنگلی دوید. بعد از آن، صبحانهای مفصل از پنکیک و مربای آلو خورد و دوش گرفت. سپس در حالیکه تنها حولهای دور کمرش بود، مقابل کمد ایستاد و نگاهی به پیراهنهای آویزانش انداخت. همهشان راحت و کهنه بودند، بیشترشان با لکههای روغن، از روزهای کار در گاراژ، پوشیده شده بودند. هیچکدام برای روزی که در پیش داشت، مناسب نبودند.
پس تصمیم گرفت سر راهش به خیابان اصلی برود جایی که یک مغازهی کوچک لباس مردانه و زنانه میفروخت. خوشحال شد که با وجود نزدیکی تعطیلات، فروشگاه باز بود. وقت گذاشت و شلوار جین تیره و پیراهنهایی با یقههای واقعی را امتحان کرد. در نهایت، پیراهن خاکستری روشنی را انتخاب کرد که در قسمت ساعد دکمه میخورد و پهنای شانههایش را برجسته میکرد، و بالاتنهی ورزیده و خوشتراشی را نشان میداد که حاصل ماهها کار در زمین بود.
شلوار جینی که با آن ست کرد بهخوبی روی باسن و پاهایش مینشست. در آینه به خودش خیره شد و لبخند زد. شده بود همان مردی که یکی از دوستدخترهای کوتاهمدت سانفرانسیسکوییاش، روزی او را «بیتلاش جذاب» توصیف کرده بود.
در بازگشت به خانه، چند دقیقهای را صرف شانهزدن به موهای سرکشاش و اصلاح صورتش کرد. سپس، کلیدها را به دست گرفت و دوباره راهی شد، این بار بطری نوشیدنی را هم از کنار در برداشت و روی صندلی شاگرد گذاشت. اما این بار، وقتی از حیاط بیرون زد، به راست پیچید؛ به دور از پوینت اورکاردز و بهطرف منطقهی حفاظتشده.
از کنار تابلوی مرزی گذشت، سرعتش را تنها بهاندازهای کم کرد که لاستیکهایش به خاک برسند. خانهی قدیمی ناکیتا و کلیسایی که پدرش در آن کشیش بود را رد کرد و خودش را در بخشهایی از منطقه یافت که تا آن روز هرگز نرفته بود.
جادهی خاکی مستقیم بهسوی کوهها میرفت. الایژا به چپ و راست و به خانههایی نگاه میکرد که در امتداد مسیر ظاهر میشدند، تا به یک دو راهی رسید. چپ یا راست؟ بجز حس ششمش، راهنمای دیگری نداشت، پس فرمان را به چپ چرخاند و به رانندگی ادامه داد. جاده باریکتر شد و در تپههایی نرم و چرخان که آرام بهسوی کوهها میچرخیدند، شروع به بالارفتن کرد. خانهها در اینجا پراکندهتر و آشکارا بهتر نگهداری میشدند. در سمت راستش، رشتهکوههای برفپوش پشت جنگل قد برافراشته و همچون سایهی پایدار و دائمی طوفان، سایه افکنده بود.
و در سمت چپ، خانههایی شبیه خانهی خودش -کلبههای چوبی و سازههایی شبیه اقامتگاههای کوچک- در میان درختان پیدا و پنهان میشدند، دود از دودکشهایشان بهنرمی بالا میرفت و در هوای سرد پخش میشد.
الایژا به رانندگی ادامه داد، با دقت به هر خانهای که از کنارش میگذشت نگاه میکرد. از کنار دو جادهی باریک گذشت که بهسمت بخش اصلی منطقه پایین میرفتند، اما او در همان مسیری که انتخاب کرده بود باقی ماند. حتی وقتی تابلویی هشدار داد که این مسیر به بنبست میرسد.
مشخصات کتاب الکترونیک
| نام کتاب | کتاب در دل امواج |
| نویسنده | سارا کروچ |
| مترجم | سحر توکلی |
| ناشر چاپی | انتشارات دختر آفتاب |
| سال انتشار | ۱۴۰۴ |
| فرمت کتاب | EPUB |
| تعداد صفحات | 304 |
| زبان | فارسی |
| شابک | 978-622-93756-7-9 |
| موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان جنایی و معمایی خارجی |






















