معرفی و دانلود کتاب نیم قرن و اندی تنهایی
برای دانلود قانونی کتاب نیم قرن و اندی تنهایی و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب نیم قرن و اندی تنهایی
فخرالمولک ساداتی، تنها دختر یک خانواده مذهبی و سنتی آذری است که پس از جنگ جهانی دوم به تهران مهاجرت کردهاند. فخری که قهرمان کتاب نیم قرن و اندی تنهایی است، در آستانهی نوجوانی با مردی ازدواج کرده که اختلاف سنی زیادی با او دارد و همین سرآغاز رنجهای تازه در زندگیاش شده است. نیره موسوی دلخوش در این اثر، داستانی اجتماعی از فشارهای خانوادگی، ازدواج زودهنگام و تأثیرات سنت و جامعه بر زندگی زنان میگوید و با زبانی روان و تصویرگرانه، تاریخ، فرهنگ و زندگی شخصی را در هم میآمیزد.
دربارهی کتاب نیم قرن و اندی تنهایی
در گرمای تابستان تهران، فخری برای آرامش و فرار از غصههای زندگی، باغچهی خانهی بزرگ خانوادهاش را آبیاری میکند. او در خانوادهای مذهبی و محترم رشد کرده که پدرش معتمد محل و سه برادرش پشتیبان و حامی او بودند. زندگی او پر از خاطرات شیرین کودکی و عشق به پدر و مادر بود؛ اما این آرامش با ازدواج او با مردی بنام تقی بنگاهی به چالش کشیده میشود. در کتاب نیم قرن و اندی تنهایی نوشتهی نیره موسوی دلخوش داستانی خانوادگی و اجتماعی از زندگی یک زن زیر فشار سنتها میخوانید.
رمان نیره موسوی دلخوش نه تنها روایت زندگی شخصی یک زن در بستر جامعهی معاصر ایران است، بلکه رابطه فرد با سنت، جامعه و قدرتهای خانوادگی را به تصویر میکشد. نویسنده با استفاده از خاطرات کودکی، لحظات روزمره و زبان آذری، تجربهی تاریخی و فرهنگی را با احساسات شخصی ترکیب میکند و تضاد بین آزادی فردی و سنتهای اجتماعی، فشارهای روانی و عاطفی زنان را در خانواده و جامعه به خواننده منتقل میکند. نسل نواندیش با انتشار این کتاب از یک سو، سرنوشت گروهی از زنان را در جامعهی ایران بازتاب میدهد و از دیگر سو، به مخاطب کمک میکند تا نگاه جامعه و سنتها را به زن زیر سؤال ببرد و بکوشد تا رویکرد تازهای به زن داشته باشد.
کتاب نیم قرن و اندی تنهایی برای شما مناسب است اگر
- به رمانهای خانوادگی و اجتماعی با محوریت مسائل زنان علاقهمند هستید.
- به سنتها نگاهی انتقادی میاندازید و در زمینهی تأثیر فشارهای اجتماعی بر زندگی زنان مطالعه میکنید.
در بخشی از کتاب نیم قرن و اندی تنهایی میخوانیم
خسرو را میان راه بازگشتم دیدم. جعبه شیرینی روی دستهایش که به دیگران تعارف میکرد، ما را که دید ذوق زده به سمت خانجون آمد و گفت: حاج خانم بفرمایید.
خانجون نگاهی به جعبه شیرینی انداخت و نگاهی به من و گفت: ان شالله خیره؟ خیره حاج خانم خیره. بعد بادی به غبغب انداخت و گفت: امروز لباس پاسبانیام را توی شهربانی تحویل گرفتم. حالا پاسبان خسرو در خدمت شماست. حالا من هم مواجب بگیر دولت شدم.
نگاهش چرخید و روی من نشست.
سرخ شدم، خانجون یک دانه شیرینی گرفت و گفت: بالام موفق باشید (بچهام موفق باشید).
حاج خانم یکی کم است، برای بچهها بگیرید.
نه پسرم من که نمیخورم همین یکی بس است.
جلوتر از خانجون خودم را داخل خانه انداختم. خانجون پشت سرم وارد شد. شیرینی روی دستش ماسیده بود. آن را روی لبه تخت گذاشت و به مطبخ رفت، شاید فکر میکرد من بخورم!
روی سنگفرشهای حیاط ولو شده بودم. هنوز حال و هوای دخترها را داشتم. فاطمه خیلی بیقراری میکرد اما زهرا اصلاً من را نمیشناخت!
خانجون با چشمهای پیله کرده و پیشانی پر از خط داشت ذغالهای توی گردان را میچرخاند تا آتش سماور را بگیراند. زن داداش ثریا بچه به بغل وارد اتاق زاویه شد و کنار سماور نشست. ثریا من را صدا کرد که کنارش بروم. مهدی برای من بیتابی میکرد. وقتی بغلم را برایش باز میکردم، یاد زهرا میافتادم که بغل مرا ندید. بعد گریه میکردم. ثریا میگفت: تو راخدا فخری بس کن. مهدی را ازت بگیرم؟
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب نیم قرن و اندی تنهایی |
نویسنده | نیره موسوی دلخوش |
ناشر چاپی | انتشارات نسل نواندیش |
سال انتشار | ۱۴۰۳ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 169 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-622-220-883-7 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان اجتماعی ایرانی |