معرفی و دانلود کتاب جنگل مرگ: کتاب سوم مجموعه عصر اساطیر

معرفی کتاب جنگل مرگ: کتاب سوم مجموعه عصر اساطیر

وقتی آخرین برگ‌های جنگل مرگ در باد می‌سوزند و صدای ارواح خاموش می‌شود، تنها هیولایی که باقی می‌ماند، در قلب آدمیان لانه دارد. کتاب جنگل مرگ، جلد سوم سه‌گانه‌ی عصر اساطیر نوشته‌ی نویسنده‌ی پرفروش نیویورک‌تایمز کلی آرمسترانگ، فرجامی است برای سفری که با سایه‌ها آغاز شد و حالا در آتش و خون به اوج خود رسیده است. در این کتاب آخرین نبرد آغاز می‌شود؛ نبردی که با تصمیم دوقلوها می‌تواند نابودی یا رستگاری امپراتوری را برای همیشه رقم بزند.

درباره‌ی کتاب جنگل مرگ

داستان کتاب جنگل مرگ (Forest of Ruin) از کلی آرمسترانگ (Kelley Armstrong) از همان‌جا آغاز می‌شود که کابوس جلد دوم رهایمان کرده بود؛ موریا در چنگال توطئه‌ها و نقشه‌های شوم، از همه جدا افتاده و مجبور است با دشمن همیشگی‌اش، گاوریل کیتسون، همراه شود؛ پسری که خون خائن در رگ‌هایش جاری است و گذشته‌ای پر از دروغ و خیانت بر دوش دارد و حال باید انتخاب کند که آیا می‌تواند دوباره به این شخص اعتماد کند یا نه، آن‌هم وقتی امپراتور خودش موریا را به سمت مأموریتی پرابهام فرستاده است. در سوی دیگر، آشین در کوهستان‌های شمال، با حقیقتی تکان‌دهنده روبه‌رو می‌شود. او که پیش‌تر تنها یک جست‌وجوگر اشباح بود، حالا نقشی اساسی در بیداری موجودی اسطوره‌ای دارد که می‌تواند موازنه‌ی قدرت را در کل سرزمین برهم بزند. اژدهایی خفته که خون و آتش و خشم در رگ‌های سردش موج می‌زند.

غارهایی ساخته‌شده از جمجمه‌ی اژدها، اردوگاه‌های پرالتهاب، حمله‌ی سگ‌های خبیث و رازهای برملا، و... همه چیز در این جلد به نقطه‌ی اوج خود می‌رسد. موریا میان خشم و بخششِ نفرت از گاوریل و خاطرات مشترکشان، در نوسان است و آشین میان وظیفه و عشق، بین بیداری اژدها و پیداکردن خواهرش در تقلاست و درست در لحظه‌ای که هرکدام گمان می‌کنند راهی برای رهایی یافته‌اند، سرنوشت ضربه‌ی آخرش را وارد می‌کند و پرده‌ی نهایی را با انتخابی خون‌بار و غیر قابل بازگشت کنار می‌زند...

جنگل مرگ پایان باشکوهی برای سه‌گانه‌ی عصر اساطیر رقم زده است. کلی آرمسترانگ در این جلد با مهارت تمام چندین عنصر مهم و تعیین‌کننده را به هم پیوند می‌زند: اسطوره و جادو، خیانت و سیاست، عشق و وفاداری. شخصیت‌ها دیگر نوجوانانی ساده نیستند و زخم‌ها، داغ‌ها و انتخاب‌هایشان آن‌ها را به جنگجویانی پخته بدل ساخته است.

اگر به دنبال داستانی در ژانر فانتزی تاریک با تم‌های اساطیری، پر از تعلیق، دوگانگی‌های اخلاقی و صحنه‌های نفس‌گیر نبرد هستید، این کتاب همان چیزی است که می‌خواهید. جنگل مرگ با ترجمه‌ی ندا شادنظر از نشر ایران‌بان به منتشر شده و در اختیار علاقه‌مندان به این مجموعه قرار گرفته است.

نکوداشت‌های کتاب جنگل مرگ

• ما عاشق فضای فانتزی تاریک و عاشقانه‌های پرشور در این داستان دوقلوهای همسان با شخصیت‌های کاملاً متفاوت شدیم. این قصه‌ای از قهرمانان است، آکنده از موجودات اسطوره‌ای، شجاعت و فداکاری. طرف‌داران فانتزی‌های حماسی با اشتیاق وارد این روایت پرهیجان و پرماجرا خواهند شد. (Justine Magazine)
• کلی آرمسترانگ پایانی رضایت‌بخش برای طرف‌داران این مجموعه ارائه می‌دهد، همراه با فداکاری نهایی و رستگاری‌ای غافلگیرکننده. (نشریه Voice of Youth Advocates)
• آرمسترانگ به‌راحتی از فضای پارانرمال مدرن همیشگی‌اش به یک ماجراجویی فانتزی حماسی تغییر مسیر می‌دهد. شخصیت‌های زن قدرتمند، این سه‌گانه را به اثری برجسته تبدیل کرده‌اند. (Kirkus Reviews)

کتاب جنگل مرگ برای شما مناسب است اگر

• نوجوانی هستید که از داستان‌های هیجان‌انگیز و ماجراجویانه با تم وحشت لذت می‌برید.
• به فانتزی تاریک با فضای اسطوره‌ای علاقه‌مندید.
• عاشق داستان‌هایی با موجودات افسانه‌ای، جادو و اتفاقات ماورایی هستید.
• به دنبال نبردهای حماسی و صحنه‌های اکشن نفس‌گیر می‌گردید.
• از سفرهای پرماجرا در سرزمین‌های خیالی و جادویی لذت می‌برید.

در بخشی از کتاب جنگل مرگ: کتاب سوم مجموعه عصر اساطیر می‌خوانیم

زنی کنار بستر رنان نشسته بود. شنل نازکی به تن داشت و کلاهش را عقب زده بود. از چهره‌ و موهای زرد و خاکستری‌اش به نظر می‌رسید بیش از چهل سال داشته باشد. آشین حدس زد او درمانگر باشد. پیرزنی نیز کنار او نشسته بود که شاید دستیارش بود. درمانگر مشغول کارش بود و آشین نمی‌خواست مزاحمش شود؛ اما وقتی از دستیار درمانگر درباره وضعیت رنان پرسید، زن حتی سرش را بلند نکرد.

ادوین گفت:

اون به زبون ما حرف نمی‌زنه. سرزمین‌های شمالی سه دهه پیش تصاحب شدن و خیلی از بومی‌هایی که در اقلیت بودن، به نشانه اعتراض به زبون خودشون حرف می‌زنن.

آشین رویش را برگرداند و گفت:

یعنی اونا زبون رایج رو یاد نگرفتن؟ این بیش‌تر باعث عقب‌افتادگی‌شون می‌شه تا اینکه کمکی بهشون بکنه.

ادوین شانه‌هایش را بالا انداخت و گفت:

آدما وقتی چیز زیادی براشون باقی نمی‌مونه، هر کاری می‌کنن تا قدرت هرچند ضعیفی برای خودشون به دست بیارن. من مخالف زندگی کردن با اصول و روش امپراتوری نیستم. ما اغلب احساس می‌کنیم فراموشمون کردن، چون جز یخ و برف چیز دیگه‌ای نداریم؛ البته امپراتور جنگجوهاشو برای حمایت از ما می‌فرسته و برای اینکه تو زمستون سخت و طولانی اینجا دووم بیاریم، برامون با قطار برنج می‌فرسته. من هم به پاس محبت امپراتور سعی می‌کنم بهش وفادار باشم و زبان مردمش رو یاد بگیرم؛ اما بقیه مثل من فکر نمی‌کنن.