معرفی و دانلود کتاب وردهای فراموشی

معرفی کتاب وردهای فراموشی

در میانه‌ی مه و سکوت جزیره، جایی که جادو، راز و خاطره با هم تنیده‌اند، کتاب وردهای فراموشی شما را در خود غرق می‌کند. آدرین یانگ در این کتاب قصه‌ای از عشق ازدست‌رفته، جنایتی هولناک و امیدی به رستگاری دوباره خلق کرده است. جایی که گذشته هیچ‌گاه نمی‌میرد و جادو یا دست‌کم سایه‌ای از آن در هر گوشه و کنار داستان نفس می‌کشد.

درباره‌ی کتاب وردهای فراموشی

در شبی سرنوشت‌ساز، زندگی امری بلک وود دگرگون می‌شود. جنازه‌ی بهترین دوستش، لیلی مورگان، در جنگل پیدا و معشوقش، آگوست سالت، به قتل لیلی متهم می‌شود. 14 سال بعد که آگوست به جزیره‌ی سرشه باز می‌گردد تا خاکستر مادرش را دفن کند، گذشته‌ای که همه تلاش می‌کردند فراموشش کنند، دوباره زنده می‌شود. درختان جزیره در یک شب دگرگون می‌گردند، نور و سایه‌ی عجیب در فضا پدیدار و نشانه‌هایی از جادوی باستانی آشکار می‌شود. همه‌ی این‌ها، نویدبخش بازگشت حقایق دفن‌شده و رویارویی با دروغ‌ها و خیانت‌هایی است که سال‌ها پنهان مانده بودند. آدرین یانگ (Adrienne Young) در کتاب وردهای فراموشی (Spells for Forgetting) عشق و ناگفته‌ها، وفاداری و شک، جادو و واقعیت را در هم می‌آمیزد و داستانی خلق می‌کند که خواننده را بدون وقفه پای کتاب نگه می‌دارد.

جادوی مرموز جزیره؛ رئالیسم جادویی در وردهای فراموشی

آدرین یانگ که یکی از نویسندگان پرفروش نیویورک تایمز و ساندی تایمز است، در کتاب وردهای فراموشی از مکتب رئالیسم جادویی استفاده کرده و به این طریق به داستان جذابیت زیادی بخشیده است. این داستان در جزیره‌ای با نام سرشه با سنت‌های خارق‌العاده و فضایی پر از رمز و راز و جادو اتفاق می‌افتد. جزیره‌ی سرشه فقط پس‌زمینه‌ای ساده نیست؛ بلکه مکانی است زنده با گذشته‌ای رازآلود، اسطوره‌هایی خانوادگی و جادوهایی که در تار و پود زندگی ساکنان جریان دارد. جادو، چه از طریق روایت‌های زنان و چه با نشانه‌هایی طبیعی مثل تغییرات غیرعادی در درختان، به‌طرزی مرموز و نامحسوس با زندگی روزمره ترکیب می‌شود؛ طوری که مرز بین واقعیت و اسطوره کم‌رنگ می‌گردد. این ترکیب رئالیسم و جادو احساسی از هراس، رمز و نوستالژی و جادوی پنهان در زندگی روزانه را خلق کرده و جزیره را به شخصیتی تبدیل می‌کند که هر تغییر در آن، بر زندگی شخصیت‌ها سایه می‌اندازد.

در نهایت رمان وردهای فراموشی با ترجمه‌ی نشاط رحمانی‌نژاد که انتشارات کتابسرای تندیس منتشر کرده، داستانی است پر از رمز و جادو، عشق و گناه، گذشته و حقیقت با حال و هوایی تاریک، مه‌آلود و گیرا. کشمکش احساسیِ شخصیت‌ها در کنار این فضای پررمز و راز، بر جذابیت داستان افزوده و خواننده را مجذوب خود می‌کند.

جوایز و افتخارات کتاب وردهای فراموشی

• پرفروش‌ترین کتاب ساندی تایمز
• کتاب پرفروش ملی
• منتخب ویراستاران آمازون برای بهترین تریلر جنایی

نکوداشت‌های کتاب وردهای فراموشی

• آدرین یانگ چنان جادویی کرده که خواننده را به ورق زدن کتاب تشویق می‌کند. (پابلیشرز ویکلی)
• این داستان حال و هوای کلاستروفوبیکِ (خفگی و محبوس شدن) سریال چیزهای عجیب (Stranger Things) را دارد... بسیار احساسی. (دیلی میل)

کتاب وردهای فراموشی برای شما مناسب است اگر

• به داستان‌هایی با سبک رئالیسم جادویی علاقه‌مندید و عناصر جادویی، اسطوره‌ای، رمز و راز را در داستان می‌پسندید.
• از عاشقانه‌های نافرجام یا بازگشت عاشقان قدیمی لذت می‌برید.
• هوادار رمان‌های جنایی معمایی با طعم فانتزی و جادو هستید و دوست دارید داستانی چندلایه با پس‌زمینه‌ای مرموز و هیجان‌انگیز بخوانید.

در بخشی از کتاب وردهای فراموشی می‌خوانیم

توی خانه بودم، در محاصرۀ چهاردیواری اتاق‌خوابم. اما هنوز هم دریای تاریک جلوی چشمانم دیده می‌شد. نوک انگشتانی روی پوستم کشیده می‌شد و آن را می‌سوزاند. می‌توانستم گزگزی را در جایی که چند ثانیه پیش قرار داشتند، احساس کنم.

طول بازویم را به دنبال آثاری که رویشان دیده بودم، جستجو کردم و با انگشتانی لرزان استخوان‌هایم را حس کردم. می‌توانستم احساسشان کنم، اما آن جاهای سوختگی از بین رفته بودند.

اوایل کابوس‌هایم به صورت تکه‌تکه بازگشته بودند. مثل ریسمانی فرسوده. اما حالا مثل بومی نقاشی شده و کامل در ذهنم نقش بسته بودند. مشت‌هایم پر از موهای خیس و درهم گره خورده بود. موج‌های آرام آب سرد به بدنم می‌خورد. صدای جیغ. هنوز هم می‌توانستم صدای جیغ را بشنوم.

سعی کردم تنفسم را آرام کنم. رویۀ لباس‌خوابم را باز کردم تا بتوانم هوای سرد را روی پوست داغ و آتش گرفته‌ام حس کنم. هیچ‌وقت حتی به یک نفر هم در مورد چیزی که در تاریکی و بین خواب و بیداری می‌دیدم، نگفته بودم. اصلاً جرئت نداشتم آن را با صدای بلند بگویم.

تا کمر در آب ایستاده بودم، پاهای برهنه‌ام هم تقریباً روی کف سنگی دریا بی‌حس شده بود. می‌توانستم دست‌هایم را هم ببینم که او را زیر سطح آب نگه داشته‌اند. وقتی لگد می‌انداخت، موهایش دور سرش شناور بود و سعی می‌کرد پاهایش را روی کف دریا بگذارد. وقتی از زیر سطح آب بیرون زد، صدای فریادهایش سکوت شب را شکست. دوباره او را محکم‌تر زیر آب هل دادم. حباب‌ها به دور انگشتانم بالا آمدند و من او را دوباره محکم به پایین هل دادم. حباب‌ها با سرعت بیشتری از زیر آب بیرون زدند و در هم پیچیدند، عضله‌های بازوهایم فشار بیشتری وارد کردند تا اینکه او بی‌حرکت ماند.