معرفی و دانلود کتاب این پرونده: پنجه کوچولو: کتاب اول مجموعه بنگاه نجات حیوانات

معرفی کتاب این پرونده: پنجه کوچولو: کتاب اول مجموعه بنگاه نجات حیوانات

کتاب این پرونده: پنجه کوچولو، داستان کودکانه‌ای سرگرم‌کننده را در خود گنجانده است. الیوت شرفر، نویسنده‌ی سرشناس کتاب‌های کودک، مضمون‌های حفاظت از حیات وحش، اهمیت دوستی و کار گروهی را برای این داستان آموزنده انتخاب کرده است. ماجرای این کتابِ برگزیده‌ی ویراستاران آمازون، درباره‌ی همکاریِ عجیب و غریب، اما سازنده‌ی روباه و خروس است. پنجه کوچولو، توله‌ی خرس قطبی در این داستان بر روی تکه‌ای یخ در دریا سرگردان است و به کمک روباه و خروس نیاز دارد.

درباره‌ی کتاب این پرونده: پنجه کوچولو

کتاب این پرونده: پنجه کوچولو (The Animal Rescue Agency 1: Case File: Little Claws)، داستانی خواندنی برای کودکان را در بر گرفته است. الیوت شرفر (Eliot Schrefer)، نویسنده‌ی کتاب، با لحنی دوستانه و دلنشین برای کودکان، ماجرای جالبی درباره‌ی نجات خرس‌های قطبی را در این اثر مطرح کرده است. نویسنده، شخصیت‌های اِسکوایِر روباه و آقای پِِپِر را به عنوان کاراکترهای اصلی داستان انتخاب کرده است. اسکوایر، روباهی است جسور، خودشیفته و شیک‌پوش. این روباهِ زیرک، زندگی خلافکارانه‌ی خود را کنار گذاشته و عمرش را صرف نجات حیوانات می‌کند. آقای پپر هم خروسی محترم و متشخص است. زوجِ روباه و خروس در داستان این پرونده: پنجه کوچولو، آژانسی را برای نجات حیوانات راه‌اندازی کرده‌اند.

داستان کتاب کودکانه‌ی این پرونده: پنجه کوچولو، در قطب شمال آغاز می‌شود. در ابتدای قصه، پنجه کوچولو، توله خرس قطبیِ بامزه و شیطان، با صدای چِک‌چِک آب بیدار می‌شود. پنجه کوچولو که به همراه مادرش در خواب زمستانی بود، احساس می‌کند که بهار شده است. به همین دلیل مادرش را بیدار می‌کند. پنجه گنده، مادر پنجه کوچولو، حوصله‌ی بیرون آمدن از لانه و دیدن بهار را ندارد. توله خرس کوچک، از لانه بیرون می‌رود و مشغول بازی می‌شود. پنجه گنده که نگران توله‌اش است، مجبور می‌شود تا خواب ناز را کنار بگذارد و بیرون برود.

روایت کودکانه‌ی الیوت شرفر از آسیب‌های محیط زیست

در ادامه‌ی داستان کودکانه‌ی این پرونده: پنجه کوچولو، خرس مادر با توله‌اش مشغول بازی می‌شوند. در این بین، چشم پنجه گنده به هیبت یک مرد می‌افتد. این مرد، یخ‌ها را منفجر می‌کند. انفجار، باعث می‌شود تا پنجه کوچولو روی تکه‌ای یخِ شناور، گیر بیفتد. این تکه یخ، پنجه کوچولو را به وسط دریا می‌برد. پنجه گنده که به تنهایی نمی‌توانست توله‌اش را نجات دهد، پیامی برای بنگاه نجات حیوانات می‌فرستد و از اسکوایر و پپر، درخواست کمک می‌کند.

این قصه‌ی کودکانه‌ی دلنشین را انتشارات دلتا با ترجمه‌ی زهرا غفاری چاپ و روانه‌ی بازار کرده است.

نکوداشت‌های کتاب این پرونده: پنجه کوچولو

• شروعی شایسته برای مجموعه‌ای سرگرم‌کننده. الیوت شرفر در توصیف جزئیاتِ اثر به خوبی عمل کرده است. مفاهیم جالبِ اینترنت حیوانات و کافه‌ای که موش‌ها در زیر یک تعمیرگاه خودرو مدیریت می‌کنند، به خوبی در این قصه توصیف شده‌اند. این داستان فقط جنبه‌ی سرگرمی ندارد و پیام‌های آموزنده‌ی درباره‌ی گرمایش جهانی و بی‌توجهی انسان‌ها به محیط زیست را در خود گنجانده است. (بوک‌لیست)
• کتابی فوق‌العاده برای مجموعه داستانی جدید. (سومان چاینانی، نویسنده)

کتاب این پرونده: پنجه کوچولو برای شما مناسب است اگر

• می‌خواهید داستانی سرگرم‌کننده با مضمون حفظ محیط زیست برای فرزند دلبند 9 تا 12 ساله‌ی خود، تهیه کنید.
• معلم یا فعال آموزشی هستید و قصد دارید داستانی جذاب را به همراه کودکان همخوانی کنید.

در بخشی از کتاب این پرونده: پنجه کوچولو: کتاب اول مجموعه بنگاه نجات حیوانات می‌خوانیم

اسکوایر گفت: «فکر کنم بهتره به این مأموریت نیای. اونجا کلی گرگ و خرس قطبی هست. حتی اگه قسر دربری و لقمه‌ی چپِ ناهارشون نشی، سرمای هوا هم هست. قطب شمال جای مرغ و خروس نیست که.»

بیشتر حیوانات این عادت غریزی و ابتدایی را داشتند که مناطق مختلف را بر اساس موجوداتی که در آنجا زندگی می‌کنند، نام‌گذاری کنند. منطقه‌ی «پرستوهای ساحلی، خرس‌های قطبی، بچه‌گرازهای دریایی» نقطه‌ی بسیار دوری از شمال بود... سردترین بخش قطب شمال. اگر اسکوایر به قطب می‌رفت، می‌توانست در قامت یک روباه دلش به خز پروپیمانش قرص باشد؛ ولی پرهای آقای پپر به‌دردبخور نبودند.

آقای پپر قاق‌قاقی کرد و گردگیر را با عصبانیت زمین انداخت. «منظورت چیه که نباید بیام؟ من همیشه می‌آم! فکر کردی اجازه می‌دم دُمت گیر شکارچی‌ها بیفته؟ کی قراره مطمئن بشه که غذای درست‌وحسابی می‌خوری؟ کی می‌خواد حواسش باشه که یادت باشه دستمزدت رو بگیری؟ معلومه که می‌آم. شک نکن!» بعد همان‌طور دوباره قاق‌قاق کرد، درِ کابینت را باز کرد و با منقارش ساکی حصیری را از آن بیرون کشید. ساک روی زمینِ کاشی‌کاری‌شده افتاد. «اینم از چمدون سنگالی‌ت با سگک‌های برنجی‌ش.»

اسکوایرِ روباه به این فکر کرد که کوتاه نیاید، ولی یادش نمی‌آمد تا آن زمان حتی یک بار هم در بگومگو با آقای پپر پیروز شده باشد. همین که تصمیمی می‌گرفت دیگر هیچ‌جوره کوتاه‌بیا نبود. حالا هم که داشت با عصبانیت در اتاق این‌ور و آن‌ور می‌رفت و مدام زیرلب با خودش می‌گفت: «از دست این روباه‌ها!»