معرفی و دانلود کتاب قاضی و جلادش

معرفی کتاب قاضی و جلادش

کتاب قاضی و جلادش نوشته‌ی فریدریش دورنمات یک رمان معمایی و جنایی است که در آن بازرس برلاخ برای حل پرونده‌ی قتل یکی از افسرانش به ماجرایی در گذشته‌ی خودش گره می‌خورد. بازرس فاصله‌ی چندانی با مرگ ندارد، اما در کنار همکار جوانش به سوی حل پرونده‌های امروز و دیروز می‌رود تا به شیوه‌ی خودش مجرمان را به سزای اعمالشان برساند.

درباره‌ی کتاب قاضی و جلادش

فریدریش دورنمات (Friedrich Dürrenmatt) رمان قاضی و جلادش (The Judge and His Hangman) را بر محور دو پرونده‌ی جنایی قرار می‌دهد. پرونده‌هایی که یکی در گذشته و دیگری در زمان حال رخ داده و بازرس برلاخ را درگیر خود کرده است. داستان با صحنه‌ی قتل ستوان اشمید آغاز می‌شود. او در خودروی شخصی‌اش و به ضرب یک گلوله کشته شده است. با اینکه برلاخ در حال دست‌وپنجه نرم کردن با سرطان است، خود را مأمور می‌کند تا با همکار جوانش، چانتس، تحقیقات برای این قتل را آغاز کند.

از آن‌جا که اشمید در مسیر ملاقات با گاستمان از اشراف بانفوذ شهر به قتل رسیده است، چانتس بر قاتل بودن گاستمان اصرار می‌ورزد. مردی که در گذشته‌ی بازرس برلاخ نقش پررنگی داشته است. او و برلاخ چهل سال گذشته با شرط‌بندی بر سر عقایدشان رویاروی یکدیگر قرار می‌گیرند و در تمام این سال‌ها گاستمان با موفقیت‌های خود در دنیای تبهکاری همیشه یک قدم از برلاخ جلوتر بوده است. حالا با قتل ستوان اشمید، برلاخ با اینکه برخلاف چانتس، در مورد این قتل به گاستمان مظنون نیست اما به بهانه‌ی این پرونده تصمیم می‌گیرد به شکلی ناشناس وارد دنیای اشرافی و مافیایی گاستمان شود تا شرط‌بندی چهل سال پیش را به نفع خود تمام کند و قاتل اشمید را هم به سزای عملش برساند.

چرا کتاب قاضی و جلادش اثری منحصربه‌فرد در ادبیات جنایی است؟

رمان کارآگاهی قاضی و جلادش اولین بار در یکی از نشریات سوئیس به انتشار رسید و به شکل داستان دنباله‌دار از دسامبر 1950 تا مارس 1951 منتشر شد. فریدریش دورنمات در این رمان با پایان شگفت‌انگیز و غافلگیرکننده‌اش تمام چیدمانی را که خواننده در ذهن شکل داده، درهم می‌ریزد و پای معضل اخلاقی و نگاه عمیقی از هستی‌شناسی را به میان می‌کشد.

دورنمات با اینکه این رمان را از سر نیاز مالی به نگارش درآورد اما توانست اثری موفق خلق کند و راه را برای رمان‌های معمایی بعدی خود هموار سازد. او که از نمایشنامه‌نویسان برجسته نیز به‌شمار می‌آید بعد از خلق این رمان و آثار پس از آن، نام خود را به‌عنوان یکی از نویسندگان آثار کلاسیک جنایی نیز به ثبت رساند. نویسنده‌ای که طرحی تازه را بنا نهاد و ادبیات کارآگاهی و فلسفه‌ی اگزیستانسیالیستی را به هم آمیخت.

کتاب قاضی و جلادش، این رمان جنایی رازآلود را سید محمود حسینی‌زاد به فارسی برگردانده و نشر ماهی برای چاپ آن کوشیده است.

نکوداشت‌های کتاب قاضی و جلادش

• یک رمان معمایی افسون‌گر. (واشنگتن پست)
• فریدریش دورنمات با این اثر رمان کارآگاهی را بازتفسیر کرد و سپس مشعل را به دست نویسندگانی مثل اومبرتو اکو و پل استر سپرد. (The National)

اقتباس‌های سینمایی و فرهنگی از کتاب قاضی و جلادش

• در سال 1957 اولین اقتباس سینمایی از رمان قاضی و جلادش صورت گرفت و شبکه‌ی رادیو و تلویزیون جنوب آلمان بر پایه‌ی این رمان یک فیلم بلند برای تلویزیون تولید کرد.
• شبکه‌ی بی‌بی‌سی در سال 1962 سریالی براساس این رمان و با همین نام تولید کرد.
• ایمره میهالیفی (Imre Mihályfi) با الهام از این رمان پلیسی فریدریش دورنمات، در سال 1968 فیلمی به همین اسم را برای تلویزیون مجارستان ساخت.
• دانیله د آنزا (Daniele D’Anza) کارگردان ایتالیایی در سال 1972 و دانیل لوکمت (Daniel Le Comte)، کارگردان فرانسوی در سال 1974 با اقتباس از این رمان فیلم‌هایی را روانه‌ی سینما کردند.
• یکی از شناخته‌شده‌ترین اقتباس‌ها از این رمان، فیلمی به کارگردانی ماکسیمیلیان شل (Maximilian Schell) در سال 1975 است.
• در سال 1988 رمان قاضی و جلادش در قالب کتاب کمیک به انتشار رسید.
• در سال 1986 رادیو سوئیس این رمان را به‌صورت نمایشنامه‌ی رادیویی تولید و اجرا کرد و فرانتش هومل (Franz Hummel) آن را در قالب اپرا روی صحنه برد.

کتاب قاضی و جلادش برای شما مناسب است اگر

• به داستان و رمان جنایی و معمایی خارجی علاقه دارید.
• دلتان می‌خواهد یک داستان جنایی کلاسیک و در عین حال متفاوت بخوانید.
• فریدریش دورنمات را به‌عنوان نمایشنامه‌نویس می‌شناسید و می‌خواهید با خواندن اثری متفاوت از این نویسنده، شگفت‌زده شوید.

در بخشی از کتاب قاضی و جلادش می‌خوانیم

برلاخ غرقِ فکر، نه طبق عادتش در رستوران اشمید، بلکه در دو تئاتر21 نشسته بود و ناهار مى‌خورد و با دقت پرونده‌اى را که از اتاق اشمید آورده بود، ورق مى‌زد و مطالعه مى‌کرد. بعد از گردش کوتاهى در پارکِ ملى، حدود ساعت دو بعدازظهر به دفترش بازگشت که خبر ورود اشمیدِ مرده از بیل در انتظارش بود. اما برلاخ از ملاقات با کارمندِ سابقش صرف‌نظر کرد، چون مرده‌ها را دوست نداشت و براى همین هم مزاحمشان نمى‌شد. قرار ملاقات با لوتس را هم دلش مى‌خواست ندیده بگیرد، اما چاره‌اى نداشت. پرونده‌ى اشمید را، بدون این‌که یک بار دیگر مطالعه کند، با دقت در کشوى میز تحریرش گذاشت و درِ کشو را قفل کرد، سیگارى روشن کرد و به دفتر لوتس رفت؛ مطمئن بود که لوتس مثل همیشه از این‌که پیرمرد بى‌اجازه و سرخود سیگار مى‌کشد، عصبانى مى‌شود. فقط یک بار چند سال پیش لوتس جرئت کرده بود تذکرى بدهد، ولى برلاخ با حرکت تحقیرآمیزِ دست جواب داده بود که ده سالى براى تُرک‌ها خدمت کرده است و همیشه در اتاق رؤسایش سیگار دود کرده است، که البته از آن توضیحاتى بود که کسى نمى‌توانست برود و صحت و سقمش را بررسى کند.

دکتر لوتسیوس لوتس که به نظرش هنوز هیچ اقدامى صورت نگرفته بود، با حالتى عصبى برلاخ را پذیرفت و مبل راحتى نزدیک میز تحریرش را تعارفش کرد.

برلاخ پرسید: «هنوز از بیل خبرى نرسیده؟»

لوتس جواب داد: «هنوز نه.»

برلاخ گفت: «عجیب است، با وجودى که آن‌قدر هم زحمت مى‌کشند.»