معرفی و دانلود کتاب به آن‌ها دروغ نگویید: مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه جنایی روانشناختی

معرفی کتاب به آن‌ها دروغ نگویید: مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه جنایی روانشناختی

یک مجموعه داستان خوش‌خوان و درگیرکننده! داستان‌های کوتاه کتاب به آن‌ها دروغ نگویید، پر از تعلیق‌های روان‌شناختی هستند؛ با شخصیت‌هایی که همه به‌نوعی با کشمکشی درونی دست‌و‌پنجه نرم می‌کنند. کالی تیلور، با دقت و تیزبینی به مسائلی مانند ضمیر ناخودآگاه، احساسات سرکوب‌شده، توهم، انتقام، تروما و... پرداخته و چالش‌های فردی و اجتماعی زنان در بستر فرهنگی مدرن را مورد بررسی قرار می‌دهد.

درباره‌ی کتاب به آن‌ها دروغ نگویید

مجموعه داستان به آن‌ها دروغ نگویید (Tell Them No Lies)، شامل 8 داستان کوتاه است. هر کدام از این داستان‌ها با روایتی مستقل، تصویر جذابی را از زنان در موقعیت‌های بحرانی و شکننده ارائه می‌دهند. از این نظر می‌توانیم کالی تیلور (Cally Taylor) را یک نویسنده‌ی دغدغه‌مند بدانیم. این نویسنده با آثار دلهره‌آور و رازآلودش شناخته شده است و در این مجموعه داستان از ظرفیت‌های ژانر جنایی بهره می‌گیرد تا به لایه‌های پنهان روان انسان نفوذ کند و مسائل پیچیده‌ای مانند خشونت، سوءاستفاده‌های روانی و فشارهای اجتماعی را زیر ذره‌بین قرار دهد.

برای نمونه نگاهی به داستان «زن در قطار» می‌اندازیم. کالی تیلور در این داستان کوتاه از کتاب به آن‌ها دروغ نگویید، با بهره‌گیری از عناصر تعلیق، نشانه‌گذاری روان‌شناختی و شخصیت‌پردازی دقیق، یک تریلر روان‌شناختی تمام‌عیار را خلق کرده است. فران، شخصیت اصلی داستان، زنی است که در رفت و آمد روزانه‌اش با قطار، هیچ وقت به بقیه‌ی مسافران توجه نمی‌کند و ترجیح می‌دهد خود را با کتاب سرگرم نگه دارد. اما در این روز خاص، تمرکز او از بین رفته و نگاهش به زن و مردی که روبه‌رویش نشسته‌اند، خیره مانده است.

داستان کوتاه زن در قطار؛ یک تریلر روان‌شناختی تمام‌عیار

مرد با سرفه‌های مکرر، نوعی بی‌قراری را منتقل می‌کند، اما آنچه بیشتر توجه فران را به خود جلب می‌کند، زن است؛ زنی با دست‌های نحیف، کتاب‌هایی با عناوین غیرمعمول در دست دارد. کتاب‌هایی که هر کدام حامل پیامی هستند. گویی فریادی خاموش برای کمک هستند! کالی تیلور با استفاده از این نشانه‌ها، تعلیقی جان‌دار در داستان ایجاد کرده که مخاطب را به شدت درگیر می‌کند. کتاب‌ها با عناوینی همچون «به دام افتاده» و «دروغگو»، ابداً نمی‌توانند انتخاب‌هایی تصادفی باشند؛ بلکه تمام آن‌ها کدهایی هستند که زن از طریق آن‌ها با دیگران سخن می‌گوید و درخواست کمک می‌کند.

کالی تیلور در سایر داستان کوتاه‌های کتاب به آن‌ها دروغ نگویید نیز با همین دقت و ظرافت، به لایه‌های پنهان روان انسان نفوذ کرده و از دل موقعیت‌های روزمره، بحران‌های عمیق و هولناکی را بیرون می‌کشد. تمرکز او بر تجربه‌ی زنان در مواجهه با ترس، خشونت، فشارهای اجتماعی، منجر به خلق داستان‌هایی شده که هر کدام به تنهایی مخاطب را به تفکر و تعمق وادار می‌کنند. این کتاب با ترجمه‌ی ام. درخشش از سوی انتشارات سبزان چاپ و روانه‌ی بازار شده است.

نکوداشت‌های کتاب به آن‌ها دروغ نگویید

• این مجموعه داستان کوتاه خوش‌خوان، انتخابی عالی برای خواندن در مسیر رفت‌و‌آمد روزانه یا قبل از خواب است. تمامی داستان‌ها شما را به‌شدت مجذوب می‌کنند. (کاربر آمازون)
• تجربه‌ی خواندن این کتاب جنایی و روان‌شناختی واقعاً عالی بود! داستان‌های فوق‌العاده‌ی کالی تیلور، مخصوص روزهای شلوغ هستند و زمان‌هایی که با کمبود تمرکز و فرصت کافی برای شروع یک رمان حجیم مواجهیم. (کاربر گودریدز)

کتاب به آن‌ها دروغ نگویید برای شما مناسب است اگر

• مخاطب و پیگیر ادبیات انگلستان هستید و نویسندگان مدرن و معاصر انگلیسی را دنبال می‌کنید.
• تریلرهای جنایی و روان‌شناختی برای شما جذاب هستند.
• می‌خواهید یک مجموعه داستان کوتاه را در دست بگیرید که در آن به دغدغه‌ی زنان در جوامع مدرن پرداخته شده باشد.

در بخشی از کتاب به آن‌ها دروغ نگویید: مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه جنایی روانشناختی می‌خوانیم

نمی‌دانم پدرم پول نظافت‌چی را نداده بود یا زنک دیگر نیامده بود، اما خانه به‌هم‌ریخته بود؛ لایه‌ای از چربی روی اجاق، مو روی فرش، گردوغبار روی همه‌جا و بدتر از همه، بویش بود. هنوز در را درست باز نکرده، نفسم گرفت.

وقتی پا گذاشتم توی گلخانه و چشمم به پرنده‌ها افتاد، نزدیک بود جیغ بکشم. ده‌ها پرنده، مرده ته قفس بزرگ ولو بودند، مانند قالیچه‌ای رنگارنگ از پر پرنده. چند ثانیه طول کشید تا بفهمم یک مرغ‌عشق آبی هنوز زنده است. با ورودم به اتاق نه جیک زد، نه تکان خورد، نه حتی نگاهم کرد. همان‌طور خشک نشسته بود روی میله، مثل گیرۀ لباس، و زل زده بود به دیوار.

مامان یک قناری داشت به اسم بابی. قفسی توی اتاق نشیمن داشت و کل زمان پخش برنامه‌های مورد علاقه‌ام جیک‌جیک می‌کرد. برایم مهم نبود. از بودنش خوشم می‌آمد. نه خواهر داشتم، نه برادر. تو مدرسه هم محبوب نبودم. تِس تقریباً تنها دوست من بود. نه، او تنها دوست من بود. تا وقتی جولیا او را ازم گرفت.

وقتی زندان بودم، مامان هیچ‌وقت نامه ننوشت. پدرم نوشت. می‌گفت مامان هنوز با کاری که کرده‌ام کنار نیامده است. از خانه بیرون نمی‌رفت. در را باز نمی‌کرد. حتی پرده‌ها را کنار نمی‌زد. پدرم امیدوار بود نقل‌مکان از بث به بریستول حالش را بهتر کند، اما بدتر شد. برای همین توی گلخانه براش یک قفس بزرگ ساخت و پُر از پرنده کرد. می‌گفت مامان باید چیزی زیبا ببیند تا فکرش از اتفاقات گذشته بیرون بیاید. جواب نداد. شش ماه بعد از زندانی ‌شدن من، سکته کرد و مرد. یعنی جولیا، دو نفر را ازم گرفت.

فهرست مطالب کتاب

دربارۀ نویسنده
زنِ در قطار
خوابگرد
دختر دیگر
زن فضول پرده‌باز
همسایه
پرنده در قفس
عمیق‌تر و عمیق‌تر
تا سپیده‌دم خواهی مُرد