معرفی و دانلود کتاب الماس و طالع نحس: کتاب ششم مجموعه اسرار کلاغ قلعه

معرفی کتاب الماس و طالع نحس: کتاب ششم مجموعه اسرار کلاغ قلعه

در کتاب الماس و طالع نحس، آخرین جلد از مجموعه اسرار کلاغ قلعه، مارکوس سجویک تمام دردسرهای عالم را روی سر خانواده‌ی آدرهند می‌ریزد؛ حتی یک سکه هم در خزانه باقی نمانده، قلعه قرار است به فروش برود، یک کلاغ کوچک وارد قلعه می‌شود و ادگار هم ناپدید شده است. برای همین معلوم نیست چه کسی قرار است قلعه و ساکنان آدرهند را نجات بدهد.

درباره‌ی کتاب الماس و طالع نحس

کتاب الماس و طالع نحس (Diamonds and Doom) نوشته‌ی مارکوس سجویک (Marcus Sedgwick) برخلاف همیشه، با صحبت‌های ادگار شروع نمی‌شود و ما با خواندن یادداشت‌های سلستیس در دفترچه‌ی خاطرات کاملاً محرمانه و خصوصی‌اش به این موضوع پی می‌بریم که ادگار در قلعه نیست. او درست بعد از ماجراجویی در میان کلم‌ها و خرگوش‌ها ناپدید شده و یک هفته است که هیچ‌کس از او خبری ندارد. البته پدر و مادر سلستیس می‌گویند قبلاً هم این اتفاق افتاده است و ادگار بعد از دو هفته به خانه برگشته است، اما الان وقت مناسبی برای ناپدید شدن و تعطیلات رفتن نیست، چون خانواده‌ی آدرهند بدجور به دردسر افتاده‌اند و چیزی نمانده که قلعه را از دست بدهند. در چنین وضعیتی ادگار تنها نجات‌دهنده است.

ادگار یا راب؟ مسئله این است

خانواده‌ی آدرهند حسابی به دردسر افتاده‌اند، تمام پول‌های خزانه را خرج کرده‌اند، از گنجینه‌ی خانوادگی هم خبری نیست و مهم‌تر اینکه چون نتوانسته‌اند از پسِ پرداخت وام بانک بربیایند، خانه‌شان قرار است به فروش برسد. شب وقتی سلستیس توی رختخواب در حال سروکله زدن با افکار شیطانی‌اش درباره‌ی خریدارهای قلعه بود، متوجه کلاغی شد که پشت پنجره‌ی اتاقش نشسته است. پنجره را باز کرد و کلاغ کوچکی وارد اتاق شد. او ادگار نبود و اسمش روی کاغذِ دور مچ پایش نوشته شده بود: راب کوچولو. آیا این کلاغ کوچک می‌تواند کاری از پیش ببرد یا ساکنان قلعه همچنان باید منتظر ادگار بمانند؟

الماس و طالع نحس، ترکیب ماجراجویی، ترس و خنده

کتاب الماس و طالع نحس، ششمین و آخرین جلد از مجموعه‌ی ماجراجویانه، رازآلود و ترسناک اسرار کلاغ قلعه (Raven Mysteries) است و مارکوس سجویک خانواده‌ی آدرهند را بی‌وقفه با اتفاقات ترسناک و در عین حال خنده‌داری روبه‌رو می‌کند؛ از تمساح‌های رودخانه‌ای گرفته تا پله‌هایی که از ژله‌ی تمشک ساخته شده‌اند. پیت ویلیامسن، تصویرگر کتاب، نیز با نقاشی‌های گوتیک و بامزه‌ی خود به داستان جان بخشیده و آن را جذاب‌تر کرده است. همکاری این نویسنده و تصویرگر، این داستان سرگرم‌کننده و معمایی کودکان و نوجوانان را به شکلی هوشمندانه به دل ماجراهایی می‌برند که هم پررمز و راز و ترسناک‌اند و هم خنده‌دار و مفرح. به همین خاطر مخاطبانی هم که به تازگی کتاب خواندن را به طور مستقل تجربه می‌کنند، از خواندن نثر روان و ماجراهای پرهیجان آن لذت خواهند برد، بی‌آنکه احساس خستگی و دل‌زدگی کنند.

گفتنی‌ست که کتاب الماس و طالع نحس، این داستان جذاب و خواندنی را ندا شادنظر به فارسی برگردانده و انتشارات ایران‌بان برای چاپ و نشر آن کوشیده است.

نکوداشت‌های کتاب الماس و طالع نحس

• آخرین کتاب این مجموعه. کتاب‌هایی که سرگرم‌کننده و آسان‌خوان‌اند و شما را با ماجراهای ادگار و خانواده‌ی آدرهند همراه می‌کنند. قلم مارکوس سجویک واقعاً شگفت‌انگیز است و مجموعه‌ای بامزه و لذت‌بخش خلق کرده که برای همه‌ی سنین مناسب است. (کاربر گودریدز)
• این کتاب برای خوانندگان کودک و نوجوان عالی است. حتی آن‌هایی که خیلی اهل کتاب خواندن نیستند یا به‌تازگی مطالعه‌ی مستقل را شروع کرده‌اند. فاصله‌ی بین متن‌ها مناسب است و شادمانی سرخوشانه‌ی جاری در داستان خواننده را صفحه به صفحه پیش می‌برد. تصویرگری شگفت‌انگیز پیست ویلیامسن نیز نه‌تنها معنای جملات را روشن می‌کند بلکه به آن غنا می‌بخشد و باعث می‌شود خواننده روی تصاویر تأمل کند و از جذابیت‌های آن لذت ببرد. (وب‌سایت The Bookbag)

کتاب الماس و طالع نحس برای شما مناسب است اگر

• فرزندی 9 تا 12 سال دارید که به داستان‌های رازآلود با فضاهای گوتیک و ترسناک علاقه دارد.
• می‌خواهید فرزند خود را با یک داستان کودک سرگرم‌کننده، خلاقانه و پرماجرا به وجد بیاورید.
• در پی داستانی جذاب و مفرح می‌گردید که فرزندتان را به مطالعه ترغیب کند.

در بخشی از کتاب الماس و طالع نحس: کتاب ششم مجموعه اسرار کلاغ قلعه می‌خوانیم

وقتی بالای دره، به طرف قلعه پرواز می‌کردم، اوضاع ظاهراً روبه‌راه بود.

در قسمت‌هایی که توده‌ی هوای گرم جمع شده بود، نرم و سنگین پرواز می‌کردم، چون بیش‌ از حد، احساس چاقی و خستگی می‌کردم.

فکر کردم بهتر است اول به تالار قرمز بروم و بعد جای گرم و نرمی برای خوابیدن پیدا کنم.

در مسیرم، از مقابل پنجره‌ی اتاق سلستیس گذشتم.

وقتی نگاهی به داخل اتاق انداختم، آن‌قدر شوکه شدم که یک‌راست به طرف جلو پرواز کردم و به دیوار خوردم.

فکر کنم نوکم خمیده‌تر شد. کلی هم بال بال زدم و پرهایم ریخت؛ به‌خصوص به دلیل آن‌چه که در وهله‌ی اول باعث شد به دیوار بخورم.

آن‌چه دیده بودم، آزاردهنده‌تر از آن بود که فکر کنی.

باور آن‌چه با چشم‌هایم می‌دیدم، خیلی سخت بود. عقلم که سر جایش آمد، خودم را جمع و جور کردم. پرواز کردم و خودم را به لب پنجره‌ی اتاق او رساندم.

پنجره بسته بود، وگرنه یک‌راست وارد اتاق می‌شدم. سلستیس در اتاقش بود و کلاغی کوچک، روی مچ ظریف او نشسته بود؛ در واقع، یک بچه کلاغ بود؛ نه از

آن‌هایی که مینتی با پارچه درست کرده بود و می‌خواست بفروشد؛ یک بچه‌ کلاغ واقعی بود.