معرفی و دانلود کتاب افسانه‌های ازوپ 6

معرفی کتاب افسانه‌های ازوپ 6

کتاب افسانه‌های ازوپ 6 که توسط گروه نویسندگان گریباودو به زبان امروزی بازنویسی شده، یکی از مجلدهای مجموعه‌ی «افسانه‌های ازوپ» نشر برکه‌ی آبی است. بچه‌ها با خواندن قصه‌های این کتاب آموزنده، مهربانی، آینده‌نگری و تصمیم‌گیری عاقلانه را یاد خواهند گرفت.

درباره‌ی کتاب افسانه‌های ازوپ 6

هیچ‌چیز از یک کتاب قصه‌ی خوب و آموزنده با تصاویر جذاب و تمرین‌های سرگرم کننده بهتر و مفیدتر نیست. قصه‌های ازوپ (Aesop) از آن دست داستان‌های کوتاه و ساده‌اند که در عین جذابیت، عمیق‌ترین مفاهیم اخلاقی را هم به بچه‌ها یاد می‌دهند. نشر برکه‌ی آبی داستان‌های ازوپ، این شخصیت تاریخی یونانی را در مجموعه‌ای جذاب در اختیار مخاطبانش قرار داده. این افسانه‌های کهن یونانی توسط گروه ادبی گریباودو بازنویسی شده است تا فهمشان برای بچه‌های امروزی، ساده‌تر باشد. کتاب افسانه‌های ازوپ 6 هم مانند دیگر جلدهای این مجموعه، چند قصه‌ی کوتاه را درون خودش جا داده. قصه‌ی شتر و فیل و میمون، شیر و موش و الاغ و گرگ، سه داستان کوتاه این کتاب هستند که مهربانی، آینده‌نگری و تصمیم درست را به بچه‌ها یاد می‌دهند.

در قصه‌ی شتر و فیل و میمون، ماجرای روزی را می‌خوانیم که حیوانات جنگل دور هم جمع شدند تا برای انتخاب سلطان جنگل، رای‌گیری کنند. در میان همه‌ی حیوانات، شتر و فیل که از بقیه بزرگ‌جثه‌تر و قوی‌تر بودند، امید بیشتری داشتند تا به عنوان سلطان و رهبر انتخاب بشوند. در این میان، میمون نقش سخنگو و نماینده‌ی حیوانات را بر عهده گرفت و نکته‌ی مهمی را گوشزد کرد. او به نمایندگی از بقیه توضیح داد که گرچه فیل و شتر از دیگران قوی‌ترند، اما هر کدام عیب‌هایی دارند که اگر به عنوان رهبر انتخاب شوند، می‌تواند بقیه را در معرض آسیب قرار دهد. بنابراین حیوانات جنگل باید هوشمندانه انتخاب کنند و مسئولیت این انتخاب را هم به عهده بگیرند.

کتاب افسانه‌های ازوپ 6 کاری از انتشارات برکه‌ی آبی است که توسط کتایون مهرآبادی به فارسی ترجمه شده.

کتاب افسانه‌های ازوپ 6 برای شما مناسب است اگر

• به دنبال قصه‌ای تصویری و آموزنده برای بچه‌های 7 تا 10 ساله هستید.
• مایلید مفاهیمی مثل آینده‌نگری و تصمیم‌گیری را به کودکتان یاد بدهید.
• می‌خواهید افسانه‌های ازوپِ یونانی را با زبان امروزی به گوش کودکان برسانید.

در بخشی از کتاب افسانه‌های ازوپ 6 می‌خوانیم

موش به سرعت طناب‌های دام را جوید و پاره کرد و سلطان حیوانات را نجات داد.
سپس به او گفت:
«روزی که گفتم من برای تو سود خواهم داشت، تو به من خندیدی.
امروز نشان دادم که من به این کوچکی می‌توانم جان جانور تنومند و نیرومندی مانند تو را نجات دهم!»