معرفی و دانلود رایگان کتاب خوان گسترده

معرفی کتاب خوان گسترده

کتاب خوان گسترده یک رمان کوتاه مذهبی به قلم محبوبه غفاری است. نویسنده در این اثر داستان زندگی مردی بیابان‌نشین را روایت می‌کند که در آرزوی حج به سر می‌برد و هنگام گذر کاروان از بیابان، با زائران به مراوده و دوستی می‌پردازد. رمانی که با بهره‌گیری از آموزه‌های دینی و سیره‌ی پیامبر اسلام (ص) و با شرح ماجراهای مختلفی از زندگی این مرد و زائران، از مفاهیمی مثل قناعت، مهمان‌نوازی، انسانیت و امید سخن می‌گوید.

درباره‌ی کتاب خوان گسترده

محبوبه غفاری در رمان خوان گسترده از مردی به نام صالح می‌گوید که در کنار مادرش زندگی ساده‌ای را در بیابان سپری می‌کند. او جوانی بسیار قانع است که از بابت داشته‌هایش شاکر و سپاسگزار است؛ داشته‌هایی مثل مادری مهربان با سینه‌ای سرشار از حکمت، خانه‌ی گلی ساخته‌ی پدر، چاه آبی جوشان، سایه‌سار درخت کهن‌سال و شتر و بزی که تنها سرمایه‌های زندگی او محسوب می‌شوند. مردی که زندگی در بیابان او را قناعت‌پیشه بار آورده و معتقد است زندگی بدون امید معنا ندارد؛ امیدی که با طلب کردن آرزو شکل می‌گیرد.

صالح فقط یک آرزو دارد؛ اینکه بتواند به زیارت کعبه برود، اما به سبب نگهداری از مادر پیرش، دستیابی به این آرزو برایش ممکن نیست. صالح هر سال نظاره‌گر عبور کاروانی است که با ذوق و اشتیاق رهسپار حج هستند. با این حال امکان همراهی با آن‌ها را ندارد و تنها با سقایی و پذیرایی از کاروانیان قدری عطش خود را آرام می‌کند. در این برخوردها، صالح با زائران ارتباط دوستانه‌ای برقرار می‌کند، با آن‌ها درباره‌ی موضوعات مختلفی به صحبت می‌نشیند و از داستان زندگی‌شان باخبر می‌شود. به این ترتیب مخاطب نیز در کنار صالح با این داستان‌ها همراه می‌شود و به انتظار می‌نشیند تا ببیند آیا این مرد جوان به مطلوب دل دست خواهد یافت یا نه؟

محبوبه غفاری در رمان مذهبی خوان گسترده، مخاطب را فصل به فصل با شخصیت‌ها و ماجراهای گوناگونی آشنا می‌کند و مواجهه‌ی افراد مختلف با دشواری‌های زندگی را به تصویر می‌کشد، در این بین به احادیث و اشعار حکمت‌آموزی نیز اشاره می‌کند. نویسنده از این رهگذر به مسائلی نظیر انتخاب‌های اخلاقی و رویارویی با سرنوشت می‌پردازد تا مخاطب را به اندیشه‌ورزی در باب ارزش‌های انسانی دعوت کند.

گفتنی‌ست که انتشارات کدیور برای چاپ کتاب خوان گسترده اقدام کرده است.

کتاب خوان گسترده برای شما مناسب است اگر

• از خواندن داستان و رمان مذهبی لذت می‌برید.
• در پی یک داستان مذهبی و سرشار از حکمت و آموزه‌های اخلاقی هستید.
• دلتان می‌خواهد داستانی بر پایه‌ی آموزه‌های سیره‌ی پیامبر اکرم (ص) بخوانید.

در بخشی از کتاب خوان گسترده می‌خوانیم

آهی کشید. کاروان رفته و او مانده بود با یک پهنه‌تنهایی بی‌پایان در پیش رو، صحرایی لوت و عریآنکه همواره خوف را در دلش می‌پرورید، کابوسی که هیچ‌گاه، در طول سال‌ها زندگی در صحرا به آن عادت نکرده بود. او درست مثل طبیعت کویری که در آن زندگی می‌کرد تسلیم‌ناپذیر بود. چاره‌ای نداشت، هنوز با وجود غمی که در دلش سنگینی می‌کرد ناچار به زندگی بود. راهی خانه شد، در سکوت محض هر گامی که برمی‌داشت صدای سلیس شن‌های صحرا سایه‌وار او را تعقیب می‌کردند و با تپش‌های قلبش هم‌نوا می‌شدند تا دروازه‌های جنون‌آسای وهم و خیال را بی‌محابا در سرش باز کنند چه تلاش بیهوده‌ای. هیچ‌گاه یارای آن را نداشت تا از هجوم سیل‌آسای واگویه‌ها ایمن شود و خود را از خود پنهان کند.

سالی دیگر گذشته و او نتوانسته بود به مراد دلش برسد به یاد حرف‌های مادرش افتاد که پیوسته به او سفارش می‌کرد خودش را در آیینه امور و حوادث روزگار ببیند.

خدا می‌دانست چقدر دوست می‌داشت در جوار مادر در شهر بماند و از نزدیک به او خدمت کند اما پیشه آبا و اجدادی‌اش این اجازت را به او نمی‌داد؛ از طرفی هرگز نمی‌توانست مادر را از آسایش زندگی در شهر محروم کرده و همراه خود به گرماگرم صحرا بیاورد. مادری که آرام جانش بود و هر بار از ناملایمات زندگی به ستوه می‌آمد و لب به شِکوه می‌گشود، به جان‌پناه سینه‌ی مادر پناهنده می‌شد؛ او نیز شماتتش می‌کرد تا کمتر در کار خداوندی چون‌وچرا بیاورد و کفر بگوید.