معرفی و دانلود کتاب گربههای تهران: کتاب اول مجموعه مجیدو بارسا و تیم ملی دارآباد
برای دانلود قانونی کتاب گربههای تهران و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب گربههای تهران: کتاب اول مجموعه مجیدو بارسا و تیم ملی دارآباد
فقط آدمهای عشق فوتبال میفهمند که وقتی دو قدمی دروازه توپ از زیر پایت دربرود، چه حالی دارد. کتاب گربههای تهران، اولین جلد از مجموعهی مجیدو بارسا و تیم ملی دارآباد نوشتهی مجتبا شول افشارزاده، قصهی چندتا بچهی شیفتهی فوتبال است که برف یا باران هیچ فرقی برایشان ندارد و حتی اگر از آسمان سنگ هم ببارد، باز هم باید وسط زمین خاکیِ ته باغ دور هم جمع شوند و یکنفس بدوند و پشت هم گل بکارند.
دربارهی کتاب گربههای تهران
اشتباه نکنید، مجیدو بارسا تنها بچهی فوتبالی روستای دارآباد نیست، اینجا یک عالم دیوانهی فوتبالی و هوادارِ دوآتیشهی دیگر هم دارد. از مجیدخرشوت بگیر تا حسنپنالتی و سعیدچلسی... شاید باورت نشود، اما بچهها توی تیمشان یک پیرزنِ فوتبالی به اسم بیبینسا هم دارند. در کتاب گربههای تهران، کتاب اول مجموعهی مجیدو بارسا و تیم ملی دارآباد نوشتهی مجتبا شول افشارزاده، تازه مدرسه تمام شده، امتحانات آخر ترم ته کشیده، بچهها حسابی خوشحالند و از آسمان روستا دارد کاغذپارههای برگههای امتحانی پایان سال میبارد. حالا یک زمین خالی مانده و یک توپ تنها و تیم تازهنفسِ از بند امتحان رها شدهی بروبچههای دارآباد...
همهچیز داشت خوب پیش میرفت و برای شروع یک لیگ تابستانی فوق خفن آماده بود که یک دردسر کوچک سروکلهش پیدا شد؛ مردم ده زمین بازی بچهها را کرده بودند چراگاه و حالا هرلحظه ممکن بود یکی از گاوها بیاد وسط بازی و توپ را با شاخهایش پرت کند آنطرف تپهها. تازه بیبینسا هم قانون جدید وضع کرده که بزهایش باید حتماً تماشاگر باشند و بنشینند وسط بازیها. از آن طرف بچهها هم با بیل و کلنگ و داد و قال میافتند به جانِ خارها، که ناگهان سعیدچلسی داد میزند: توپ افتاد ته قنات بچهها! مجیدو بارسا هم از بابایش کتک خورده این وسطها.... یعنی قرار است لیگ تابستانی دارآباد قبل از شروع شدن، تمام شود و همهچیز برود هوا؟ یعنی همین بود تمام آن ذوق و شوق برای بازی و بالا و پایین پریدنها؟
یک مشت بچهی خاکی با رؤیای جام جهانی
کتاب گربههای تهران قصهی رفاقت، تلاش و رؤیای بچههایی است که فوتبال بازی کردن برایشان راهی است برای ایستادن در برابر ناامیدی، زور و محدودیتهایی که به آنها تحمیل شده است. مجتبا شول افشارزاده در این داستان با نثر شیرین و پرشور خود، دنیای پرجنبوجوشِ کودکی و عشق به فوتبال را با طنزی دلنشین و لحظاتی احساسی درهم آمیخته. این کتاب یادآور خاطرات زمینخاکی و توپهای کهنهی بچگی است، قصههایی از دلهای کوچک پر از امید، جسارت و دوستی که با هر شوتشان میخواهند به دنیا اعلام کنند هنوز میشود رؤیا داشت و هنوز میشود جنگید، حتی اگر دروازهی روبهرویت دو تا سنگ باشد و تماشاگرانت فقط گربههای ته باغ.
اگر تو هم عاشق فوتبالی و شبها توپ چهلتیکهات را بغل میکنی و میخوابی، کتاب گربههای تهران از انتشارات هوپا را بخوان که قرار است حسابی عشق کنی و دست به دست باقی بروبچههایِ زمینخاکیهای دارآباد گل بکاری.
کتاب گربههای تهران برای شما مناسب است اگر
- فوتبالی هستید.
- 11 تا 15 سال سن دارید.
- بزرگترید اما اهل خواندن داستانهای فوتبالی بامزه و خندهدارید.
- دنبال یک قصهی پرماجرا، هیجانانگیز و بهشدت باحالید.
- قصد دارید از یک بچهی فوتبالدوست، یک عدد فوتبالیِ کتابخوان بسازید.
در بخشی از کتاب گربههای تهران: کتاب اول مجموعه مجیدو بارسا و تیم ملی دارآباد میخوانیم
فعلاً روبهروی برج خان، تنها زمینبازی بچهها بود با چهار تیرک چوبی. برج خان در اصل قلعهای خشتی و قدیمی بود با دیوار بلندی دورتادورش که تابستانها دیوارش میشد سایهگاه تماشاچیان فوتبال. هنوز هیچی نشده، چند تا کلاس اولی و دومی پارچهای شربت را گرفته بودند دستشان و توی سایهی دیوار برج خان ایستاده بودند و تماشا میکردند که زمین چهجوری آماده میشود. ساسانسهسوت خودش را دواندوان رساند به کلاساولیهای تدارکاتچی و پارچ شربت خاکشیر را گرفت و سرکشید. بعد دوید وسط زمین پر بوته و علف. مجیدخرشوت شوتی زیر بوتهی خار کشید. صدای جعفرفرغونی بلند شد: «بعله! یک شوت سرکش از خود مجیدخرشوت! یک شوت مُهلک!»
صدای جعفرفرغونی لابهلای صدای کِلِخکِلِخِ بیل وحیدو چپ که برای کندن بوتهای سخت جان میکند، پیچید. چند تا چکاوک کاکُلی آنطرفتر پرکشیدند به هوا و سعی کردند به کمک جریان باد، بدون بالزدن در آسمان بمانند. بوی یونجهزارِ صاحبجان از دورتر پیچیده بود توی دماغها و کهرهها را مست کرده بود.
مجیدخرشوت به جعفرفرغونی گفت: «بندهخدا! بذار فوتبال شروع بشه، اونوقت شروع کن به گزارشکردن. مدرسه که نیست اینجا هی بخوای از دستشوییرفتن بچهها هم گزارش فوتبالی تهیه کنی!»
بیبینسا عصایش را پرت کرد سمت بُزی که داشت از همه جدا میشد تا بدود سمت یونجهزار صاحبجان. بیبی به بز گفت: «یِخ!» بز مسیرش را عوض کرد و برگشت.
بعد بیبی رو به جعفرفرغونی گفت: «ننه! گزارش کن.»
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب گربههای تهران: کتاب اول مجموعه مجیدو بارسا و تیم ملی دارآباد |
نویسنده | مجتبا شول افشارزاده |
ناشر چاپی | انتشارات هوپا |
سال انتشار | ۱۴۰۳ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 208 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-622-204-425-1 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان سرگرم کننده کودک، کتابهای داستان و رمان معمایی و ماجراجویانه نوجوان، کتابهای داستان و رمان طنز نوجوان، کتابهای کودک 9 تا 12 سال |