معرفی و دانلود کتاب داستان شهر دود
برای دانلود قانونی کتاب داستان شهر دود و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب داستان شهر دود
تعجب نکنید؛ هنوز هم بعضی مدرسهها هستند که بچهها را سر کلاس با خطکش کتک میزنند. مدرسهی نوبخت در کتاب داستان شهر دود نوشتهی امین حسینیون هم یکی از همان جهنمهای بیدروپیکر است. اما وقتی کاظم و رفقایش میخواستند از تنبیه آن روز فرار کنند، هیچ فکرش را نمیکردند با حملهی کلاغها و دزدیدهشدنشان روبهرو شوند و سر از سرزمینی ناشناخته، تاریک و اسرارآمیز درآورند؛ شهری پوشیده از مه و دود که جادوگری سیاه آسمانش را تیره کرده و بچهها را در قفسهای آهنی نگه میدارد تا هیچوقت یادشان نرود که چیزهایی بدتر و ترسناکتر از خطکش خوردن هم در این دنیا وجود دارد.
دربارهی کتاب داستان شهر دود
هیچکس در مدرسهی نوبخت حق نطق کشیدن ندارد. مبادا معلم شاکی شده، خطکش بنفشش را بیرون بکشد و دمار از روزگار فرد خاطی درآورد. خطکش بنفش تیز و برنده است و لاکردار بدجوری درد دارد. اما آنروز که کاظم تنبیه شد و درد خطکش را نوش جان کرد، نه تنها اشکی نریخت، بلکه هیچ صدایی هم ازش درنیامد... و اینگونه شد که جمع او را قهرمان کلاس انتخاب کرد و لقب کاظم دست سنگ را برایش انتخاب کرد. ماجرای کتاب داستان کتاب شهر دود از امین حسینیون با همین مراسم دلانگیز خطکشخوران شروع میشود و تنبیهی که قرار بود فقط چند لحظه طول بکشد، سرنوشت کاظم و رفیقش، باقرپور، را برای همیشه عوض میکند.
چند روز بعد، وقتی هنوز ردِ خطکش روی دست کاظم بود، خودش و رفیقش باقرپور تصمیم گرفتند برای فرار از دست کتکهای معلم به مدرسه نروند و زنگ هندسه را بپیچانند. آنها نقشه کشیدند که بروند بوستان، چند مشت گندم برای کفترها بپاشند و تا زنگ دوم لم بدهند روی چمنها و به خیال خودشان یک نفس راحتی بکشند. اما مگر دردسر به این سادگیها دست از سرشان برمیدارد؟

از تنبیهِ مدرسه تا کابوسِ شهر دود
آفتاب نیمهجان است و باد بوی دود میدهد. بچهها گندم را از جیب درمیآورند و پخش زمین میکنند. اما هنوز دانهها به زمین نرسیده که آسمان یکهو تیره و تار میشود؛ صدای قارقار دستهجمعی کلاغها همهجا را میگیرد و کاظم و باقرپور خودشان را وسط یک حملهی دستهجمعی کلاغی و فوق وحشتناک میبینند. هر طرف را که نگاه میکنند کلاغ است، کلاغهایی بزرگ، سیاه مثل قیر با نوکهایی تیز و چنگالهایی برنده مثل شمشیر.
باقرپور که جیغش هوا میرود کاظم به خودش میآید که او زیر چنگال چند کلاغ نامرد گیر افتاده. پس جای فرارکردن میافتد وسط آن بلبشو تا رفیقش را نجات دهد. کلاغها مثل طوفان پایین آمدند، دورشان چرخ زدند و ناگهان باقرپور جیغ زد و بعد همه چیز تیره شد. وقتی کاظم به خودش آمد، دیگر خبری از درختها و نیمکت و گندم نبود. خاک زیر پایش خاکستری بود، هوا بوی سوختگی میداد و در دوردست صدایی شبیه به هم خوردن زنجیر به گوش میرسید... اینجا دیگر کدام جهنمدرهای بود؟ کاظم همانطوری که پر کلاغ از لای موها و سوراخ دماغش بیرون میآورد، محو اطرافش شده بود و در دل فکر میکرد شاید بهتر بود تنبیه مدرسه را نپیچاند تا سر از این ناکجاآباد عجیب درنیاورد...
داستان شهر دود روایتی است از ترس و شجاعت در قالبی فانتزی و ماجراجویانه؛ سفری از دنیای واقعیِ سرکوب و تنبیه به جهانی استعاری که در آن ظلم، ترس و دود چهرهی تازهای پیدا کردهاند. در این کتاب، مدرسه و زندان، معلم و جادوگر، و نظم و وحشت در یک پرده به نمایش گذاشته میشوند. امین حسینیون با زبانی تصویری و طنزی دلچسب، جهانی میسازد که در آن «دود» میتواند استعارهای از ترسهای رسوبشده در جهان ذهنمان باشد.
در قلعهی کلاغها، هیچچیز عادی نیست. غذاها سبزاند، دیوارها قصههای دودزده دارند، و کلاغها در سه دستهی کارگر، نگهبان و جنگجو، همه چیز را کنترل خود ساختهاند. کاظم حالا میداند که باید راهی برای فرار پیدا کند، اما هنوز نمیداند اصلاً چرا به اینجا آمده، یا چه سرنوشتی در انتظارش است...
کتاب داستان شهر دود برای شما مناسب است اگر
- این کتاب برای ردهی سنی 11 تا 15 سال مناسب است.
- عاشق داستانهای تخیلی با فضای تاریک و مرموز هستید.
- از روایتهایی با قهرمانهای نوجوان و ماجراجوییهای غیرمنتظره لذت میبرید.
- به دنبال داستانی هستید که هم هیجانانگیز و هم تأملبرانگیز باشد.
- دنبال کتابی هستید که هم نوجوانان و هم بزرگترها را را جذب کند.
در بخشی از کتاب داستان شهر دود میخوانیم
کاظم تا آن زمان بر فرازِ تهران پرواز نکرده بود. وقتی از بالای حیاط مدرسه رد شدند، یک لحظه از پنجرهی کلاسشان آقای امیرحسینی را دید که خطکش شیشهای بنفش را بالا میبُرد، ولی ندید چه کسی را تنبیه میکرد. اینکه کلاغها کاظم را دزدیده بودند دستکم باعث میشد باقرپور تنبیه نشود. تا او قصه را برای بزرگترها تعریف کند و بهش آبقند بدهند و حالش جا بیاید، چند ساعت طول میکشید. کمکم این سؤال در ذهن کاظم شکل گرفت که پروازکردن با کلاغها بهتر بود یا کتکخوردن از آقای امیرحسینی؟ توی دلش به اولی رأی داد؛ با اینکه ترسناک بود، برایش تازگی داشت.
مردم بیتوجه به او رد میشدند. بچهای از بالکن خانهشان او را با دست نشان داد، ولی کسی به بچه توجهی نکرد. مردی دم پنجره ایستاده بود و چای میخورد. کاظم را که در آسمان دید، سر جایش خشک شد. بعد از چند لحظه سیلی محکمی به خودش زد و پنجره را بست. کاظم فکر کرد اگر خودش بچهای را در آسمان میدید که کلاغها با خودشان میبردند، چه کار میکرد؟ آیا ممکن بود کسی حرفِ باقرپور را باور کند؟ آقافری چی؟ البته چندتا بزرگتر هم صحنه را دیده بودند، آنها چه فکری میکردند؟ مغز کاظم نمیتوانست اینهمه چیز را یکجا هضم کند و بهسرعت این سؤالات جای خود را به تعجب از پرواز دادند. کلاغها کمکم بالاتر میرفتند. آدمها برای کاظم خیلی ریز شده بودند و احتمالاً کاظم هم برای آدمها همانقدر ریز شده بود؛ بخشی شده بود از یک گله کلاغِ ساکت. کاظم که خودش بچهی ساکتی بود، میدانست در شهرِ تهران اگر سروصدا نکنی، معمولاً کسی کاری به کارت ندارد.
فهرست مطالب کتاب
یادداشت نویسنده
فصل اول: خطکش شیشهای بنفش
فصل دوم: باغبان سبزپوش
فصل سوم: سهشنبهای که کفترها نبودند
فصل چهارم: در جستوجوی نخودِ سیاه
فصل پنجم: خوابیدن در قفس سخت است
فصل ششم: ماندن یا دررفتن، مسئله این است
فصل هفتم: شهری که در زیر بود
فصل هشتم: تا کوه برف
فصل نهم: کلاغ خردمند
فصل دهم: همایش کبوترها
فصل یازدهم: شهر امید یا شهر دود؟
فصل دوازدهم: طلسم دود
فصل سیزدهم: بازگشت به قلعه
فصل چهاردهم: پایان
مشخصات کتاب الکترونیک
| نام کتاب | کتاب داستان شهر دود |
| نویسنده | امین حسینیون |
| ناشر چاپی | انتشارات هوپا |
| سال انتشار | ۱۳۹۸ |
| فرمت کتاب | EPUB |
| تعداد صفحات | 260 |
| زبان | فارسی |
| شابک | 978-622-204-136-6 |
| موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان علمی و تخیلی نوجوان |

















