معرفی و دانلود کتاب فریاد خورشید: کتاب سوم مجموعه خورشید نفرین شده
برای دانلود قانونی کتاب فریاد خورشید و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب فریاد خورشید: کتاب سوم مجموعه خورشید نفرین شده
نوری که روزی بر فراز کوهها میدرخشید، حالا زخمی است بر چهرهی زمین؛ خورشیدی که دیگر نمیتابد و تنها میسوزاند. کتاب فریاد خورشید، سومین جلد از مجموعهی خورشید نفرین شده نوشتهی زهرا افشار زیبا، ادامهی همان روایت اساطیری است که با طلوع خورشید آغاز شد و با غروب خورشید به تاریکی رسید. این همان خورشیدی است که روزی در دستان کیوان، جادوگر سیاه، به شکل گردنبندی از پنج گوهر نفرین شده زاده شد؛ گردنبندی که سرنوشت سرزمین و مردمانش را برای همیشه دگرگون کرد. این بار، کوروش، آخرین نگهبان خورشید باید بفهمد آیا هنوز نوری از آن خورشید در وجودش زنده است، یا تنها سایهای سوخته از آن در جانش باقی مانده...
دربارهی کتاب فریاد خورشید
از همان صفحات نخست کتاب فریاد خورشید از زهرا افشار زیبا، ضرباهنگ تند و تبدار روایت مخاطب را به دل جهنمی یخزده پرتاب میکند: جایی میان قلعهای در مه، خون یخزدهی هیولایی چندقلبی، و نفرینی که اگر بیدار شود، جهان را خواهد بلعید. کوروش، تارا، مازیار و آرش تنها بازماندگان نبردی هستند که از آن جز خاکستر و خاطراتشان باقی نمانده. آنها اکنون هرکدامشان درون خود زخمی دارند که از شمشیر خطرناکتر هم است، زخمی دردناک، تلخ و گزنده از جنسِ خاطره.
تارا در کمایی عمیق فرو رفته و سمی مرگبار در رگهایش جریان دارد. مازیار و آرش به دنبال معجزهای هستند که شاید دیگر وجود نداشته باشد و کوروش میان دو دنیا معلق مانده. او در خود صدای خورشید را میشنود؛ همان نوری که جهان را ساخت و حالا در پی بلعیدنش است. کوروش نمیداند صدایی که در ذهنش میپیچد، ندای نجات است یا وسوسهی نابودی. در هر گام، سایههایی از گذشته سر برمیآورند. چهرههایی که در آتش سوختهاند ولی هنوز در حال فریاد کشیدناند. درست در میانهی این آشوب، جرقهای از امید زبانه میزند؛ نوری که شاید نشانهی تولدی دوباره باشد، یا آخرین سوسوی خورشید پیش از خاموش شدنش.

آخرین بارقههای خورشید
در نقطهی اوج داستان، نویسنده ما را به میدان نبردی میبرد که بوی خون و برف درهمآمیخته. صحنهها چنان ملموس و نفسگیر نوشته شدهاند که تپش قلب خواننده با هر ضربهی شمشیر همزمان حس میشود. و درست همانجا که مرگ از رگ گردن نزدیکتر است، نبرد واقعی خودی نشان داده و پرده از حقایق هولناک داستان برمیدارد. در این بخش، قلم زهرا افشار زیبا از مرز روایت صرف عبور میکند و به کاوشی درونی در مفهوم فداکاری، درک رنج، و درهمتنیدگی روشنایی و تاریکی درون انسان بدل میشود.
این کتاب حرفهای زیادی برای گفتن دارد و میتواند در لایههای پنهان خود دربارهی پذیرش و بازگشت باشد. پذیرش دردها و تاریکیها در کنار زیباییها و دوستداشتنیها و بازگشت به زندگی، به عشق و به زمینی که هنوز زیر لایهای از خاکستر در حال نفسکشیدن است. کتاب فریاد خورشید انفجاری از احساس، اسطوره و رستاخیز است؛ پایانی باشکوه بر روایتی که با خون آغاز شد و با نور به پایان رسید.
کتاب فریاد خورشید با همکاری نشر موج به انتشار رسیده و در اختیار علاقهمندان آثار فانتزی و حماسی قرار گرفته است.
کتاب فریاد خورشید برای شما مناسب است اگر
- نوجوانی طرفدار ژانر فانتزی، تخیلی و حماسی هستید.
- از خواندن داستانهای فانتزی ایرانی با حالوهوای اسطورهای و پرماجرا لذت میبرید.
- به دنبال مجموعهای پرهیجان، احساسی و پرکشش هستید.
- از داستانهایی با نبرد خیر و شر، جادو و جهانهای ناشناخته و آخرالزمانی خوشتان میآید.
در بخشی از کتاب فریاد خورشید: کتاب سوم مجموعه خورشید نفرین شده میخوانیم
«من... من محال بود که بدانم خواهر او هستم و در گذشتهی پیش از رفتنم به آن دروازه، دل به او بسته باشم!»
با صدای بلند به خنده افتاد و گفت: «بس کن دختر! بس کن! میخواهی تو را به تمام آن روزها ببرم تا به یاد بیاوری که بهواقع چه گذشت؟ کوروشی که تو را بزرگ کرد، گفته بود تو دختر واقعی خودش هستی تا تو از مرگ پدرت بهرام عذاب نکشی. آن بیچاره چه میدانست که پیش از آنکه بخواهد در زمانی مناسب، حقیقت را به تو بگوید، بوسیلهی هیربد ربوده میشوی! هیربد، ذهن تو را از بسیاری حقایق خالی کرد! خواهر کوچک و دلدادهی برادر! دیگر میانتان هزاران فرسخ فاصله افتاده. نمیتوانی به احساسی که به او داری ادامه بدهی. دیگر هرچه که میانتان بوده تمام شده!»
آیا همه چیز تمام شده بود؟ وقتی به خود آمدم، الماس را شکسته و چند قطره معجون درونش را در دهان کوروش ریخته بودم.
بهیاد آوردم که مهتاب همیشه میگفت؛ روزی زمستان به پایان میرسد؛ هرچقدر هم که طولانی باشد، سرانجام گلها از میان زمین پوشیده از برف، بیرون میآیند! درختان جوانه میزنند و شکوفهها در باد به رقص درمیآیند و بوی خوش بهار، جانها را سرمست میکند و روحها را زنده! دیگر چیزی برایم مهم نبود. من و کوروش همه چیز را از دست داده بودیم، اما مطمئن بودم که بهار روزی به نزدمان بازخواهد گشت.
خورشید من الماس دیگری نداشت و تنها دایرهای درخشان بود و بس! لحظهای برایم زمین و زمان از گردش و حرکت بازایستاده بود و جز خلأ چیز دیگری را درک نمیکردم. انگار جهان خالی بود و کوروش هنوز باید زنده میماند. جز او چیزی برایم اهمیت نداشت. انگار مرده بودم ولی هنوز انتظار آمدن بهار را میکشیدم تا در روحم بدمد و مرا بار دیگر زنده کند. هرچند که با دلِ شکستهی کوروش، میدانستم که بهار هم زیباییاش را برایم از دست خواهد داد.
فهرست مطالب کتاب
فصل اول: بازگشت به دروازهی خورشید
فصل دوم: الماس سرخسر
فصل سوم: بیداریِ هزارم
فصل چهارم: باور
فصل پنجم: پذیرش حقیقت
فصل ششم: بازیابی الماس سیاه
فصل هفتم: سُها
فصل هشتم: دیدار با خواهرم
فصل نهم: مرگ هیربد
فصل دهم: دیداری در نهایت شگفتی و شوق
فصل یازدهم: سرزمین شرقیان
فصل دوازدهم: بازگشت بهار
فصل سیزدهم: مبارزهای دیگر
فصل چهاردهم: فریاد عشق
فصل پانزدهم: بازگشت
فصل شانزدهم: دیداری دوباره
فصل هفدهم: فصلی از آرامش
فصل هجدهم: همه در کنار هم
فصل نوزدهم: ضدالماس سرخ
فصل بیستم: نبرد پایانی
فصل بیستویکم: پایان افسانهی خورشید
مشخصات کتاب الکترونیک
| نام کتاب | کتاب فریاد خورشید: کتاب سوم مجموعه خورشید نفرین شده |
| نویسنده | زهرا افشار زیبا |
| ناشر چاپی | نشر موج |
| سال انتشار | ۱۴۰۳ |
| فرمت کتاب | EPUB |
| تعداد صفحات | 261 |
| زبان | فارسی |
| شابک | 978-622-6826-05-1 |
| موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان علمی و تخیلی نوجوان |





















