معرفی و دانلود کتاب فرانک انیشتین و موتور پادماده: کتاب اول مجموعه فرانک انیشتین

معرفی کتاب فرانک انیشتین و موتور پادماده: کتاب اول مجموعه فرانک انیشتین

کتاب فرانک انیشتین و موتور پادماده، خواننده‌ی کودک و نوجوان را با داستانی جذاب و علمی همراه می‌کند. جان سشکا، نویسنده‌ی کتاب، با لحنی بامزه، داستانی درباره‌ی دوستی، کار گروهی و ایستادگی را در این اثر گنجانده است. خواننده در حین مطالعه‌ی این داستان برگزیده‌یِ معلمینِ آمازون، با ماجراهای فرانک انیشتین و دوستش همراه می‌شود که برای ساخت موتور پادماده، باید با دشمنی دیرینه رقابت کنند.

درباره‌ی کتاب فرانک انیشتین و موتور پادماده

کتاب فرانک انیشتین و موتور پادماده (Frank Einstein and the Antimatter Motor)، داستانی سرگرم‌کننده و آموزنده را پیش روی مخاطب قرار می‌دهد. جان سشکا (Jon Scieszka)، نویسنده‌ی کتاب، چهره‌ای سرشناس در حوزه‌ی ادبیات کودک و نوجوان به حساب می‌آید.

داستان علمی فرانک انیشتین و موتور پادماده، با ماجراهای دو پسر ماجراجو با نام‌های فرانک و واتسون آغاز می‌شود. این دو پسر نوجوان، سودای دانشمند شدن در سر می‌پرورانند. آن‌ها می‌خواهند در مسابقه‌ای علمی شرکت کنند. واتسون، آدامس بادام‌زمینی اختراع کرده و فرانکِ نابغه، می‌خواهد یک موتور پادماده درست کند. موتور پادماده‌ی فرانک، اختراعی علمی تخیلی است که محیط زیست را نجات می‌دهد. جان سشکا، شخصیت فرانک انیشتین را با الهام از داستان فرانکنشتاین، ابداع کرده است. در آن داستان، دانشمندی قصد بازسازی انسانی جدید را از مردگان داشت. دانشمندان نوجوانِ داستان علمی فرانک انیشتین و موتور پادماده نیز قصد ساخت روباتی را دارند. این روبات نیز همانند انسان‌نمای داستان فرانکنشتاین از برق انرژی می‌گیرد. جان سشکا برای توضیح مراحل ساخت اختراع‌های فرانک و دوستش، از معادله‌های ساده‌ی ریاضی و آموزه‌های علمی کمک گرفته است. این ویژگی، ذهن خواننده را برای درک مفاهیم علمی آماده می‌کند.

اتحاد علم و رفاقت برای نابودی شر

در ادامه‌ی کتاب فرانک انیشتین و موتور پادماده، تلاش فرانک و واتسون برای ساخت روبات با شکست روبه‌رو می‌شود. با این حال، روز بعد متوجه می‌شوند که این روبات، خودش را سرهم کرده و روباتی دیگر هم ساخته است. فرانک قصد دارد تا از این روبات‌ها برای ساخت اختراعش کمک بگیرد. در این حیص‌وبیص، شخصیت شرور داستان وارد ماجرا می‌شود. تی. ادیسون، به همراه دستیارش شامپانزه، از هیچ کاری برای شکست قهرمان‌های قصه، فروگزار نمی‌کند.

در این شرایط، فرانک و واتسون برای مبارزه با این شرورِ نابکار هم‌پیمان می‌شوند. دوستی و همکاری جالبی میان فرانک و واتسون شکل می‌گیرد و داستان فرانک انیشتین و موتور پادماده با پایانی جذاب و آموزنده، خاتمه پیدا می‌کند. جان سشکا، در کنار متن در این داستان از تصویرهایی دیدنی و بامزه کمک گرفته است.

کتاب فرانک انیشتین و موتور پادماده را انتشارات ایران‌بان با ترجمه‌ی زینب طاهری چاپ و روانه‌ی بازار کرده است.

جوایز و افتخارات کتاب فرانک انیشتین و موتور پادماده

• نامزد جایزه‌ی کتاب جوانان جامعه‌ی سلطنتی (2015)
• نامزد جایزه‌‌ی سیبیلز اِواردز در دسته‌ی داستان تخیلی برای کودکان و نوجوانان (2014)
• نامزد جایزه بهترین کتاب نوجوان پنسیلوانیا برای رده‌ی سنی 3 تا 6 سال (2016)
• نامزد جایزه‌ی مگنولیا برای رده‌ی سنی 3 تا 5 سال (2016)

نکوداشت‌های کتاب فرانک انیشتین و موتور پادماده

• جان سشکا برای هر سنی یک نویسنده‌ی بسیار لذت‌بخش است. داستان فرانک انیشتین و موتور پادماده، یک افزودنی فوق‌العاده برای هر کتابخانه‌ای است. دختر 7 ساله‌ی من عاشق علم است، بنابراین ترکیب شدن فرمول‌ها و نمودارها در بطن داستان برای او هیجان‌انگیز بود. خود داستان هم خوب است. شخصیت‌ها بامزه هستند و هنگام بلندخوانی، فرصت خوبی برای ساختن صداهای دیوانه‌وار فراهم می‌کنند. ما از خواندن این کتاب بسیار لذت بردیم! (کاربر آمازون)
• من عاشق این کتاب شدم. روشی که علم با یک داستان سرگرم‌کننده درهم‌تنیده شده، فوق‌العاده است. طنز آن نیز کاملاً مطابق سلیقه‌ی من بود! (کاربر آمازون)

کتاب فرانک انیشتین و موتور پادماده برای شما مناسب است اگر

• فرزند 9 تا 12 ساله‌ی دارید عاشق علم که از مطالعه‌ی داستان‌های بامزه درباره‌ی اکتشاف‌های علمی لذت می‌برد.
• در حوزه‌ی ادبیات کودک فعالیت می‌کنید و به دنبال منبعی برای مطالعه و الهام درباره‌ی داستان‌های علمی کودکان می‌گردید.
• معلم یا تسهیل‌گر کودکان مقطع ابتدایی هستید و می‌خواهید داستان علمی کودکانه‌ای را مطالعه کنید.

در بخشی از کتاب فرانک انیشتین و موتور پادماده: کتاب اول مجموعه فرانک انیشتین می‌خوانیم

رعد و برق گرومب گرومب‌کنان از آن جا دور می‌شود.

صدایی از جلوی در آشپزخانه می‌گوید: «فرانک؟ شما پسرها حالتون خوبه؟»

صورت پدربزرگ آل با شمعی که در دست دارد روشن شده است. او به درون آزمایشگاه سرک می‌کشد.

واتسون می‌پرسد: «چی شد؟»

پدربزرگ آل می‌گوید: «چه دستکش‌های قشنگی. فکرکنم برق رفته. گرچه فکر می‌کنم فقط برق ما رفته.»

شمعِ پدربزرگ آل دایره‌ای از نور زرد به روی اجزای شکسته‌ی چیزی که قبلا ربات هوشمند بود می‌اندازد.

«اینا چیه؟»

فرانک می‌گوید: «خُب، چیزی بود که من برای جایزه‌ی علمی آخر هفته داشتم روش کار می‌کردم.»

«خراب که نشده، شده؟»

فرانک که نمی‌خواهد پدربزرگش را نگران کند، می‌گوید: «فقط یه کم.»

فرانک سر بی‌جان ربات هوشمند و بقیه‌ی اجزای بدنش را جمع می‌کند و به آرامی آن‌ها را روی میز کارش می‌گذارد. «صبح درستش می‌کنم.»

واتسون دستکش‌هایش را در می‌آورد، سر ربات بی بدن را نوازش می‌کند، بعد کوله پشتی‌اش را روی شانه‌اش می‌اندازد. «رباتی که بتونه خودش یاد بگیره، هنوز هم ایده‌ی فوق‌العاده‌ایه.»