معرفی و دانلود کتاب دفترچه آبی آسمانی، خاطرات گرگ هفلی: کتاب ششم مجموعه خاطرات یک بی‌عرضه

معرفی کتاب دفترچه آبی آسمانی، خاطرات گرگ هفلی: کتاب ششم مجموعه خاطرات یک بی‌عرضه

شما در روزهای برفی که قرار است در خانه گیر بیفتید چه می‌کنید؟ آدم برفی درست می‌کنید؟ کلوچه می‌پزید؟ یا مثل گرگ هفلی ترجیح می‌دهید زیر پتو بخزید و شیرکاکائوی داغ بنوشید؟ در کتاب دفترچه آبی آسمانی، خاطرات گرگ هفلی، جلد ششم از مجموعه‌ی پرفروش و بامزه‌ی خاطرات یک بی‌عرضه اثر جف کینی، ما در یک زمستانی سرد و پرماجرا با گرگ همراه می‌شویم؛ زمستانی که قرار است هم از سرمایش یخ بزنیم و هم از دردسرهای بی‌پایان خانه و مدرسه در هر لحظه‌اش منتظر یک اتفاق غیرمنتظره‌ی رومخ یا خنده‌دار باشیم.

درباره‌ی کتاب دفترچه آبی آسمانی، خاطرات گرگ هفلی

در کتاب دفترچه آبی آسمانی، خاطرات گرگ هفلی (Diary of a Wimpy Kid 6: Cabin Fever) از جف کینی (Jeff Kinney) باد سردی می‌وزد و کریسمس در راه است؛ همه مشغول آماده شدن برای جشن و هدیه و چراغ‌های رنگی‌اند، اما گرگ هفلی بیشتر از همیشه عصبی و نگران است. او مطمئن است اگر کوچک‌ترین اشتباهی بکند، بابانوئل او را در فهرست بچه‌های بد می‌گذارد و از هدیه خبری نخواهد بود! تازه او باید با عروسکی به اسم مأمور بابانوئل هم کنار بیاید؛ موجودی پارچه‌ای و ترسناک که مامانش از ته جعبه‌های قدیمی بچگی‌هایش بیرون آورده و حالا ادعا می‌کند مأمور مراقبت از بچه‌ها برای بابانوئل است! نتیجه؟ گرگ هر لحظه نگران است که حتی توی اتاق خودش هم نمی‌تواند راحت باشد. (برای مثال لخت بچرخد یا دست توی دماغش کند) چون مأمور بابانوئل یک گوشه مشغول وراندازی اوضاع نشسته است.

برفی که بوی دردسر می‌دهد

اما اوضاع در مدرسه از این هم پیچیده‌تر است؛ مدیر و معلم‌ها هر روز قانون تازه‌ای از خودشان درمی‌آورند و هر کاری، از دویدن گرفته تا حتی بازی با دوست‌ها، ممکن است خیلی یکهویی ممنوع شود. (کافی است دلشان بخواهد) تازه وقتی گرگ و بهترین دوستش رالی در یک پروژه‌ی مدرسه‌ای متهم به خرابکاری می‌شوند، دردسر اصلی شروع می‌شود... و درست در همین زمان، کولاک غافلگیرکننده‌ای از راه می‌رسد و خانواده‌ی هفلی دور هم در داخل خانه گیر می‌افتند.

این‌طوری می‌شود که گرگ، مامان، بابا، رودریک (برادر بزرگ همیشه رومخ) و مانی (برادر کوچک خرابکار) حالا مجبورند روزها و شب‌هایی طولانی را کنار هم بگذرانند. آن هم در حالی که هر لحظه ممکن است کسی از کوره در برود! در این شرایط بحرانی، گرگ باید راهی پیدا کند تا هر طوری که هست بر اعصابش مسلط باشد و خودش را از دیوانه شدنِ حتمی نجات دهد.

این کتاب درست شبیه زندگی خودمان است، البته در روزهایی که هیچ‌چیز طبق برنامه پیش نمی‌رود. اگر کنجکاوید بدانید در یک طوفان برفی چه چیزهایی ممکن است از کنترل آدم خارج شود، یا ببینید چطور یک پسر معمولی می‌تواند در بدترین شرایط هم ماجراهای فراموش‌نشدنی خلق کند، دفترچه آبی آسمانی را از دست ندهید. یک داستان زمستانی شیرین، پر از خنده، شلوغی را بخوانید و فراموش نکنید که گاهی لازم است گیر بیفتید تا بفهمید چه چیزهایی واقعاً برایتان مهم است.

این کتاب با ترجمه‌ی ندا شادنظر از نشر ایران‌بان به چاپ رسیده و مثل بقیه‌ی جلدهای این مجموعه، پر از خنده، غافلگیری و لحظه‌های باحال است. چه بچه باشید و چه بزرگ‌تر، احتمالاً بعد از چند صفحه با گرگ همراه می‌شوید، برایش دل می‌سوزانید، از اشتباهاتش می‌خندید و در آخر با خودتان فکر می‌کنید که هرکسی درون خودش یک ذره از دیوانه‌بازی‌های گرگ هفلی را دارد.

کتاب دفترچه آبی آسمانی، خاطرات گرگ هفلی برای شما مناسب است اگر

• در رده‌ی سنی 6 تا 12 سال هستید.
• سن‌تان بیشتر است، اما مغزتان همچنان در حول و هوش همان سنین می‌پلکد و کودک درون‌تان فعال است.
• عاشق کمیک و داستان‌های مصورید و از داستان‌های بامزه و خنده‌دار خوشتان می‌آید.
• عاشق زمستانید و دلتان هوس برف‌بازی و شکلات داغ کرده است.
• گرگ هفلی را می‌شناسید و می‌دانید که این بار هم قرار است چقدر خوش بگذرد.
• گاهی وقت‌ها احساس بی‌عرضگی می‌کنید و لازم است کسی با مشت و لگد حال‌تان را جا بیاورد.

در بخشی از کتاب دفترچه آبی آسمانی، خاطرات گرگ هفلی: کتاب ششم مجموعه خاطرات یک بی‌عرضه می‌خوانیم

گاهی از خودم می‌پرسم این فهرست تا چه اندازه درست و دقیق است؟ پسری به اسم جرد پایل در همسایگی ما زندگی می‌کند که اگر قرار باشد بابانوئل اسم کسی را در فهرست کارهای بد بنویسد، الحق او در رأس فهرست قرار دارد. اما پارسال او برای کریسمس یک موتورسیکلت باحال و خفن هدیه گرفت و از من نپرس که بابانوئل درباره‌ی او چه فکری می‌کرده است.

البته من فقط نگران بابانوئل نیستم. پارسال، وقتی مامان جعبه‌های قدیمی را زیرورو می‌کرد، یکی از عروسک‌های دست‌ساز دوران کودکی‌اش را پیدا کرد.

مامان گفت که آن عروسک «مأمور بابانوئل» نام دارد و وظیفه‌ی او این است که رفتار بچه‌ها را زیر نظر بگیرد و در قطب شمال، به بابانوئل گزارش بدهد.

راستش، اصلاً از آن عروسک خوشم نیامد. اول‌ازهمه، فکر می‌کنم که این حق من است که در خانه‌ی خودم خلوت کنم و چهاردیواری، اختیاری؛ ازاین‌گذشته، مأمور بابانوئل دایم عصبی‌ام می‌کند.

توی کَت من نمی‌رود که این عروسک به بابانوئل گزارش می‌دهد، اما بااین‌حال، همیشه سعی می‌کنم در اتاقی که «مأمور بابانوئل» هست، به بهترین شکل رفتار کنم.

هرچند این کارها فایده‌ای ندارد، چون برادر بزرگم، رودریک، دایم از من به «مأمور بابانوئل» بدگویی می‌کند.

هر روز صبح که بیدار می‌شوم، می‌بینم که «مأمور بابانوئل» جایش را تغییر داده است و به گمانم همین ثابت می‌کند که او هر شب به قطب شمال می‌رود؛ اما کم‌کم به این فکر افتادم که شاید رودریک عروسک را جابه‌جا می‌کند.