معرفی و دانلود کتاب من هم نون نوشتن را دوست دارم

معرفی کتاب من هم نون نوشتن را دوست دارم

گروهی از نویسندگان نوجوان در کتاب من هم نون نوشتن را دوست دارم دغدغه‌ها، رؤیاها و احساسات نسل جدید را به نمایش گذاشته‌اند و با زبان خود، داستان‌هایی از جهان پیرامونشان روایت می‌کنند. این کتاب که در گروه داستان‌های کوتاه نوجوان دسته‌بندی می‌شود، شامل تجربیات و نگاه رنگارنگ چهارده نویسنده‌ی نوجوان می‌شود که به سرپرستی الهام کریمی گرد آمده است.

درباره‌ی کتاب من هم نون نوشتن را دوست دارم

کتاب من هم نون نوشتن را دوست دارم مجموعه‌ای از چهارده داستان کوتاه است که چهارده نویسنده‌ی نوجوان و بااستعداد آن را نگاشته‌اند. این مجموعه که به سرپرستی الهام کریمی تهیه و منتشر شده است، شامل داستان‌هایی است که دانش‌آموزان انجمن داستان‌نویسی دبیرستان فرزانگان 8 تألیف کرده‌اند. این داستان‌ها رخدادهایی کوتاه هستند که از دل زندگی روزمره انتخاب شده‌اند و تجربه‌هایی کوتاه از ترس، دوستی، دشمنی، رشد و کشف معنا و هویت را بازتاب می‌دهند.

کتاب من هم نون نوشتن را دوست دارم که از نگاه چهارده نوجوان نوقلم نگاشته شده، توانایی‌های بالقوه‌ی این نویسندگان جوان را بازتاب می‌دهد.

کتاب حاضر را انتشارات نواندیشان دنیای کتاب منتشر کرده است.

کتاب من هم نون نوشتن را دوست دارم برای شما مناسب است اگر

• نوجوان هستید و به داستان‌ کوتاه علاقه‌مندید.
• دوست دارید با نگاه نوجوانان به داستان و زندگی آشنا شوید.
• می‌خواهید نوشتن را آغار کنید و با تجربیات دوستان هم‌سن‌وسال خود در این زمینه آشنا شوید.

در بخشی از کتاب من هم نون نوشتن را دوست دارم می‌خوانیم

به محض اینکه در جاکفشی رو باز کردم با صحنه عجیبی مواجه شدم. نمی‌دونستم داشتم خواب می‌دیدم یا واقعا این شوخی مسخره واقعیت داشت. جاکفشی خالی خالی بود! با صدای بلند گفتم: ماماااان، شما کفش‌های توی جاکفشی رو برداشتی؟

نه دخترم مگه چی شده؟

آخه هیچ‌کدوم از کفش‌ها سرجاش نیست!

امکان نداره کفش‌ها دیشب تو جاکفشی بود!

مامانم با سرعت به سمتم اومد وقتی توی جاکفشی رو نگاه کرد با تعجب گفت: واااای راست می‌گی نکنه دزد اومده باشه؟

بعد از گفتن این حرف برای اینکه من نترسم گفت: حالا عیبی نداره نگران نباش فعلا مجبوری با کفش‌هایی که توی مهمونی می‌پوشی بری مدرسه. من حتما برای مدیر و ناظمتون توضیح می‌دم که کفشامون گم شده. الان می‌رم از توی کمد کفش مهمونیت رو میارم.

وقتی مامانم به سمت کمد می‌رفت یهو یه چیز براق زیر جاکفشی دیدم. خم شدم تا اونو بردارم. یک گردنبند الماس نشان!!! روی الماس با خطی کوچک نام یک حاکم حک شده بود: میرزا‌ محمدحسین.

باورم نمی‌شد یه روزی یه همچین گردنبندی رو توی موزه ببینم دیگه چه برسه توی خونه زیر جاکفشی!

آن‌قدر الماس بزرگ و درخشانی داشت که چشم رو می‌زد. اما با اون اسمی که روش حک شده بود؛ معلوم بود متعلق به یه دوره تاریخی و قدیمیه.

فهرست مطالب کتاب

پیش‌گفتار
خانه‌ای به رنگ ارواح
نقابی از جنس جنون
روز نفرین شده
عجوزه‌ی چندش دراز از خود راضی
وقت روییدن
تصورات یک ذهن آشفته
اتفاقی بی‌کلام
فّر توسی
بهترین روز زندگی
گم شدن
اجنه
کبوتر سیاه
اشک آسمان
چرخ و فلک