خیلی کتاب خوبی بود. هیجان به شدت بالا و روند جذابی داشت
فقط اخرش یکم ناامید شدم یه سری قضایا خیلی بی دلیل و زیادی بود پس اخرشم بهش پرداخته نشد مثلا مرگ ریچارد یا قتل سونی. داستان جیمی هم با اون پسر دبیرستانی خیلی ناقص موند اصلا علت مرگ و دلیلش مشخص نشد. و جالب اینه که تا اخر داستان نفهمیدم اینا همه زیاده گوییه و فکر میکردم سرانجامی دارن یا بهم مرتبطن. مثلا عکس جیمی تو اون دوربین باز خیلی عجیب بود. برای چی برادربزرگه اصلا با خودش دوربین برده بود اگه فکر میکرد خونه خالیه
ولی با همه این ایرادات سه چهارم اولیه کتاب عالی بود و اگه اخرش اینقدر اخته نمیموند خیلی بهتر بود. ولی خوشحال شدم که خواهربرادرا در اخر کنار هم بودن و رابطشونو تریمیم کردن. اشارهای که به مفهوم خانواده داشت برام زیبا بود
فقط اخرش یکم ناامید شدم یه سری قضایا خیلی بی دلیل و زیادی بود پس اخرشم بهش پرداخته نشد مثلا مرگ ریچارد یا قتل سونی. داستان جیمی هم با اون پسر دبیرستانی خیلی ناقص موند اصلا علت مرگ و دلیلش مشخص نشد. و جالب اینه که تا اخر داستان نفهمیدم اینا همه زیاده گوییه و فکر میکردم سرانجامی دارن یا بهم مرتبطن. مثلا عکس جیمی تو اون دوربین باز خیلی عجیب بود. برای چی برادربزرگه اصلا با خودش دوربین برده بود اگه فکر میکرد خونه خالیه
ولی با همه این ایرادات سه چهارم اولیه کتاب عالی بود و اگه اخرش اینقدر اخته نمیموند خیلی بهتر بود. ولی خوشحال شدم که خواهربرادرا در اخر کنار هم بودن و رابطشونو تریمیم کردن. اشارهای که به مفهوم خانواده داشت برام زیبا بود