با سلام
داستان خوبی بود. کسی که هر کاری میکند تا نگذارد همسرش برود. خود را به آب و آتش میزند تا برای همسرش سوپ درست کند و تلاش میکند تا سوپ را به موقع آماده نماید. ولی تنها کاری که نمیکند آن است که احساسش را بیان نمیکند. در حالی که برای همسرش بیان احساسش خیلی مهمتر از سوپی است که او پخته است. اگر واقعا ما در بیان احساساتمان اینهمه ناتوان هستیم پس چرا برای یادگرفتن راه اصولی کاری نمیکنیم. چرا وقتی همه چیزی رو باختیم اون زمان مینشینیم و بقیه را متهم میکنیم. بیان احساس مون کاری هست که هیچ هزینهای ندارد ولی در عوض کاری میکند که هزاران میلیارد هم خرج کنی نمیتوانی آن مقصودی را که داری بهش برسی. اگر جیرمی آن موقع فقط میگفت آره گریه کردم. عاشقتم. دوستت دارم. نمیتوانم از تو جدا بشوم دیگر نیازی به اینهمه تلاش نبود. چون همسرش اینها را میخواست بشنود. چون او منتظر مانده بود که او بیاید و از اینها حرف بزند. ولی بازم اینکار را نکرد. غرور کاذب بیجا. بدترین دشمن انسان. دشمنی که اجازه نمیدهد تا فردی احساسش را بیان نماید و به یک آرامش درونی واقعی برسد.
به امید روزی که همه واقعا به آرامش درونی واقعی برسند و از زندگی لذت ببرند
داستان خوبی بود. کسی که هر کاری میکند تا نگذارد همسرش برود. خود را به آب و آتش میزند تا برای همسرش سوپ درست کند و تلاش میکند تا سوپ را به موقع آماده نماید. ولی تنها کاری که نمیکند آن است که احساسش را بیان نمیکند. در حالی که برای همسرش بیان احساسش خیلی مهمتر از سوپی است که او پخته است. اگر واقعا ما در بیان احساساتمان اینهمه ناتوان هستیم پس چرا برای یادگرفتن راه اصولی کاری نمیکنیم. چرا وقتی همه چیزی رو باختیم اون زمان مینشینیم و بقیه را متهم میکنیم. بیان احساس مون کاری هست که هیچ هزینهای ندارد ولی در عوض کاری میکند که هزاران میلیارد هم خرج کنی نمیتوانی آن مقصودی را که داری بهش برسی. اگر جیرمی آن موقع فقط میگفت آره گریه کردم. عاشقتم. دوستت دارم. نمیتوانم از تو جدا بشوم دیگر نیازی به اینهمه تلاش نبود. چون همسرش اینها را میخواست بشنود. چون او منتظر مانده بود که او بیاید و از اینها حرف بزند. ولی بازم اینکار را نکرد. غرور کاذب بیجا. بدترین دشمن انسان. دشمنی که اجازه نمیدهد تا فردی احساسش را بیان نماید و به یک آرامش درونی واقعی برسد.
به امید روزی که همه واقعا به آرامش درونی واقعی برسند و از زندگی لذت ببرند