موسیقی بین قسمتها مناسب و بجا انتخاب شده، صدا و اجرای حرفهای کتابخوان و لحن خوانشاش همگی خوشایندست. کتاب، توصیفات دقیقی داره برای همین حسی شبیه نمایشهای صوتی یا عین فیلم تصاویر جلوی چشم میآیند و میروند؛ اینقدر ملموس است که حتی بوی اتفاقها به مشام میرسد!
خوبه که گاهی از وهم و خیال فاصله بگیریم و واقعیت رو که درست جلوی چشم خودمون هست، با دقت مشاهده کنیم!
این حرف در حین گوش دادن به کتاب «آس و پاس در پاریس و لندن» به ذهنم اومد:
«پاریس با اون زیباییهای کارت پستالیش،
و در واقع اونی هست که ما انتخاب میکنیم ببینیم و نه اونی که بواقع هست».
کتاب آس و پاس،
که از پاریس و لندنِ حوالی قرن ۲۰ میگه، واقعا خوندنیه:
نیمهی اول کتاب در پاریس میگذره و از نظر توالی زمانی تا حدود زیادی مبتنی بر واقعیت هست. نیمهٔ دوم، که در لندن میگذره تجربیات خود اورول هست؛ از دورههای مختلفی که خودخواسته با خیابانخوابها سر میکرده و توالی وقایع در واقع اونطور نبوده.
راوی، در بخش اول یا همان پاریس بعد از گرسنگی، فلاکت و بیپولی محض، در یک آشپزخانه کار پیدا میکند و ریز تا درشت اتفاقات اونجا رو از دید یه ظرفشور و خدمتکار تعریف میکنه؛ بخش دوم روزهای اورول در لندن رو شرح میده، زمانی که بعنوان یک ولگرد آس و پاس در خیابانها با فقر و کثافت زندگی میکرده؛ همچنین در بخشِ لندن، اشاره نامحسوس نویسنده به اینست که چقدر خوراک روی شخصیت و عزتنفس افراد موثر هست؛ و اینکه حتی مفلوکترین آدمها بین هرچیز در زندگی و آزادی، همیشه آزادی را انتخاب میکنند، حتی در تنگنا.
در بخش پاریس، لحن نویسنده توصیفی و رمانگونه هست ولی در بخش لندن بیشتر حالت گزارشنویسی دارد، شبیه خاطرهنویسی.
حس خوبی داشتم وقتی تموم شد.
خوبه که گاهی از وهم و خیال فاصله بگیریم و واقعیت رو که درست جلوی چشم خودمون هست، با دقت مشاهده کنیم!
این حرف در حین گوش دادن به کتاب «آس و پاس در پاریس و لندن» به ذهنم اومد:
«پاریس با اون زیباییهای کارت پستالیش،
و در واقع اونی هست که ما انتخاب میکنیم ببینیم و نه اونی که بواقع هست».
کتاب آس و پاس،
که از پاریس و لندنِ حوالی قرن ۲۰ میگه، واقعا خوندنیه:
نیمهی اول کتاب در پاریس میگذره و از نظر توالی زمانی تا حدود زیادی مبتنی بر واقعیت هست. نیمهٔ دوم، که در لندن میگذره تجربیات خود اورول هست؛ از دورههای مختلفی که خودخواسته با خیابانخوابها سر میکرده و توالی وقایع در واقع اونطور نبوده.
راوی، در بخش اول یا همان پاریس بعد از گرسنگی، فلاکت و بیپولی محض، در یک آشپزخانه کار پیدا میکند و ریز تا درشت اتفاقات اونجا رو از دید یه ظرفشور و خدمتکار تعریف میکنه؛ بخش دوم روزهای اورول در لندن رو شرح میده، زمانی که بعنوان یک ولگرد آس و پاس در خیابانها با فقر و کثافت زندگی میکرده؛ همچنین در بخشِ لندن، اشاره نامحسوس نویسنده به اینست که چقدر خوراک روی شخصیت و عزتنفس افراد موثر هست؛ و اینکه حتی مفلوکترین آدمها بین هرچیز در زندگی و آزادی، همیشه آزادی را انتخاب میکنند، حتی در تنگنا.
در بخش پاریس، لحن نویسنده توصیفی و رمانگونه هست ولی در بخش لندن بیشتر حالت گزارشنویسی دارد، شبیه خاطرهنویسی.
حس خوبی داشتم وقتی تموم شد.