نوعی نگاه که خواننده به تفکر وا میدارد،،، مستقیم گفته نمیشه بیشتر در مورد جامعه و انواع تنهاییها و دردها که پشت انواع نقابها پنهانند،،، هر انسانی درد دارد که به ظاهر پیدا نیست در عمق جان و روح،،، زندگی که زندگی نیست اکثرا شبیه مرده متحرک،،، تلخ بود،،، معنا و مفهوم زنده بودن از دست رفته،،، داستانهایی به ظاهر معمولی اما مفهوم درام،،،
پنجره را باز کرد. ملافه را روی هره پنجره انداخت، روز را دید.
پرندهای در چشمانش خیره شد. گفت: «تنهایم».
زیرِ لب گفت: «زندهام.» وارد اتاق شد. آینه هم پنجرهای است
اگر از آن پایین بپرم، در بازوان خود جای میگیرم. 🌹🌹🌹
پنجره را باز کرد. ملافه را روی هره پنجره انداخت، روز را دید.
پرندهای در چشمانش خیره شد. گفت: «تنهایم».
زیرِ لب گفت: «زندهام.» وارد اتاق شد. آینه هم پنجرهای است
اگر از آن پایین بپرم، در بازوان خود جای میگیرم. 🌹🌹🌹