معرفی و دانلود کتاب غم‌های عجیب و زیبای اوا لاوندر

معرفی کتاب غم‌های عجیب و زیبای اوا لاوندر

امشب نزدیک سد، جشن بزرگی برقرار است. اوا می‌داند نباید به این جشن و در کل هر جایی که ممکن است کسی به بال‌هایش شک کند برود، اما می‌خواهد برای یک شب هم که شده نوجوانی معمولی باشد. کتاب غم‌های عجیب و زیبای اوا لاوندر نوشته‌ی لزلی والتون ما را با یک خانواده‌ی بزرگ آشنا می‌کند. هر کدام از افراد این داستان ویژگی‌های خاصی دارند، اما ویژگی مشترکشان عادی نبودن است. این رمان ما را با دغدغه‌های یک دختر نوجوان که باید رازی بزرگ را از همه پنهان کند، مواجه می‌کند. این اثر همچنین در فهرست پرفروش‌ترین آثار نیویورک‌تایمز قرار دارد.

درباره‌ی کتاب غم‌های عجیب و زیبای اوا لاوندر

این داستان واقعاً عجیب است. خودم (منظورم از خودم، دقیقاً یعنی خودم که دارم این جمله‌ها را می‌نویسم و این کتاب خیلی عجیب را به شما معرفی می‌کنم.) هم نمی‌دانم چرا در حال خواندن این اثر هستم. تصور می‌کردم قرار است با زندگی دختری به‌نام اوا لاوندر آشنا شوم، اما الان فصل دوازدهم را تمام کردم و اوا لاوندر تازه سه ساله شده! تا دو فصل قبل که اصلاً به‌دنیا نیامده بود! شاید تصور کنید به امید اینکه اوا بزرگ شود و در جریان زندگی‌اش قرار بگیرم مشغول خواندن بقیه‌ی فصل‌های کتاب غم‌های عجیب و زیبای اوا لاوندر (The Strange and Beautiful Sorrows of Ava Lavender) هستم، اما نه واقعاً! تنها موضوعی که الان برایم اهمیت دارد، آن شیرینی خامه‌ای است که املیَن (مادر ویلیون که با او آشنا خواهید شد.) با خوردنش انگار جادو شده و دیگر نمی‌تواند در برابر خوردن تمام شیرینی‌های دنیا مقاومت کند! حالا املیَن از صبح تا شب مشغول خوراکی خوردن است. او دیگر به کلیسا نمی‌رود و به هیچ‌کس و هیچ‌چیز جز کیک‌های خامه‌ای توجهی ندارد. (شاید هم کار درستی می‌کند!)

شاید بپرسید املین کیست؟ ویوین دیگر چه کسی است؟ اوا لاوندر با این دو نفر چه صنمی دارد؟ ما که هستیم؟ اینجا چه کار می‌کنیم؟ که خب پاسخ این پرسش‌ها را باید در کتاب غم‌های عجیب و زیبای اوا لاوندر پیدا کنید؛ اما ما هم می‌توانیم به شما کمک کرده و ده‌ها شخصیتی که لزلی والتون (Leslye Walton) آن‌ها را خلق کرده، معرفی کنیم. این کتاب نه تخیلی است، نه فانتزی و نه کمدی؛ اما همه‌ی این موارد را با همدیگر دارد و در عین حال به‌طور کامل در هیچ‌کدام از این دسته‌بندی‌ها قرار نمی‌گیرد. صرفاً می‌توانیم آن را خیلی عجیب و واقعاً بامزه توصیف کنیم که وقتی خواندنش را آغاز می‌کنیم دلیلی برای ادامه دادنش نمی‌یابیم، اما آن را ادامه می‌دهیم!

اوا لاوندر بال دارد، اما پرواز نمی‌کند

اوا با دو بال به‌دنیا آمده! ابتدا همه تصور می‌کردند او فرشته‌ای، پری‌ای، موجودی افسانه‌ای یا چیزی شبیه به این‌هاست، اما به‌زودی معلوم شد او صرفاً دختری معمولی است که حتی نمی‌تواند پرواز کند. اوا و هنری دو قلو هستند اما ربط و شباهت خاصی به یکدیگر ندارند. هنری تا سه سالگی کلاً حرف نزد و وقتی هم که زبان باز کرد، کلمه‌ای فرانسوی گفت! ویوین با این واقعیت که فرزندانش عجیب و غریب هستند کنار آمده و حالا در پی این است که از دختر نوجوانش در برابر موضوعات مخربی مثل «عشق» محافظت کند.

«گیب» مراقبت از هنری را به‌عهده گرفته است. گیب پدر بیولوژیک اوا و هنری نیست، اما این موضوع خللی در خوشبختی این خانواده‌ی چهار نفره ایجاد نمی‌کند. پدر بیولوژیک اوا و هنری، «جک» نام دارد. در این آدم هیچ ویژگی مثبتی وجود ندارد. او کسی است که سال‌های سال ویوین را عاشق خود نگه‌داشت و در نهایت هنگامی که نامزد داشت، به ویوین تجاوز کرد! اوا و هنری حاصل همان تجاوزند. گیب هم که پیش از این اتفاق تلخ به ویوین عشق می‌ورزید و او را دوست داشت، با این دختر ازدواج کرد و حالا دو فرزند خارق‌العاده دارد که مجبور است یکی از آن‌ها را از دید همه پنهان کند. هیچ کس نباید بفهمد اوا لاوندر دو بال بزرگ بر روی کمر خود دارد. اوا همیشه با شنلی پهن و سبزرنگ راه می‌رود تا کسی متوجه بال‌هایش نشود، اما اوضاع همین‌قدر خوب باقی نمی‌ماند و بالاخره هیجانات دوران نوجوانی، او را رسوا می‌کند.

از نظر دوستانش او پرنده‌ای است که نمی‌تواند بپرد! البته بعضی از آن‌ها که به او لطف دارند اوا لاوندر را «فرشته» خطاب می‌کنند، اما ناتوانی در پرواز موضوعی است که موجب شده تا حس کمبود و ناکافی بودن رهایش نکند. او حالا برای ادامه‌ی زندگی دو راه دارد؛ یا باید بتواند پرواز و از بال‌های بی‌مصرفش استفاده کند، یا اینکه با ناتوانی‌اش کنار بیاید و این چالشی است که امیدواریم بتواند برطرفش کند. داستان غم‌های عجیب و زیبای اوا لاوندر واقعاً غم‌انگیز است، اما لحنی طنزآمیز دارد. لزلی والتون توانسته غم‌بارترین حوادث زندگی آدم‌ها را با رئالیسم جادویی در هم آمیزد و شخصیت‌های داستان را به‌گونه‌ای معرفی کند که حس کنیم آن‌ها را می‌شناسیم و حتی در زندگی واقعی‌مان با ایشان معاشرت کرده‌ایم.

رمان تخیلی غم‌های عجیب و زیبای اوا لاوندر با ترجمه‌ی ثمین صداقت کار در انتشارات میلکان چاپ شده است.

جوایز و افتخارات کتاب غم‌های عجیب و زیبای اوا لاوندر

• از پرفروش‌ترین کتاب‌های نیویورک تایمز
• نامزد دریافت جایزه‌ی کتاب برگزیده‌ی گودریدز در بخش فانتزی و تخیلی برای نوجوانان سال 2014
• برنده‌ی جایزه‌ی ویلیام سی موریس در سال 2015

نکوداشت‌های کتاب غم‌های عجیب و زیبای اوا لاوندر

• محتوای داستان غم‌های عجیب و زیبای اوا لاوندر همچون نامش زیبا عجیب است. هر کسی که عاشق کتاب خواندن است - در هر سن و سال - باید این کتاب را بخواند. (بکی کیروگا کرتیس - نویسنده‌ی داستان‌های کودکان و نوجوانان)
• رمان غم‌های عجیب و زیبای اوا لاوندر باید به خاطر شخصیت ویرانگر و در عین زیبا و جذاب اوا لاوندر و ویژگی‌های متمایز و منحصربه‌فرد او در خاطره‌ها ثبت شود. (روزنامه‌ی گاردین)
• اندوه‌های عجیب و غریب شخصیت اصلی داستان برای خوانندگانی که فانتزی، رئالیسم جادویی و افسانه‌ها را دوست دارند، جذاب خواهد بود. این قصه یکی از اندوه‌بارترین، ایده‌آل‌ترین و فاخرترین آثار در زمینه‌ی رئالیسم جادویی است. (مجله‌ی Bookmarks)

کتاب غم‌های عجیب و زیبای اوا لاوندر برای شما مناسب است اگر

• به داستان‌های فانتزی، کمی تخیلی، مقداری طنزآمیز و با شخصیت‌های بسیار زیاد علاقه دارید.
• می‌خواهید با دختری بال‌دار که این خصیصه‌ی منحصربه‌فرد به هیچ دردش نمی‌خورد آشنا شوید.
• نوجوان هستید و می‌خواهید داستانی را مطالعه کنید که اصلاً قصد نصیحت کردن یا پند دادن به شما را ندارد.

در بخشی از کتاب غم‌های عجیب و زیبای اوا لاوندر می‌خوانیم

جک با ایستادن زیر لبه‌ی بام می‌توانست از روی آب‌های آرام دریاچه‌ی پشت سد به جایی چشم بدوزد که ویوین لاوندر زمانی ناپدید‌شدن ماه را تماشا کرده بود و چند ماه پیش، گروهی از نوجوانان بدبین با افسانه‌ای که هرگز کاملاً باورش نکرده بودند، روبه‌رو شده بودند. جک از آن جا می‌توانست تمام چیزهای اهدایی فاطیما اینس جه دوریس کوچک و برادر ناخدای کشتی‌اش را ببیند: دفتر پست، داروخانه، ساختمان آجری مدرسه‌ی ابتدایی، کلیسای لوتران. او می‌توانست مغازه‌ی املین را ببیند، جایی که مشتری‌ها هر روز صبح می‌آمدند تا از زن سرخ‌پوست پشت پیشخوان رول دارچین بخرند، جایی که رایحه‌های تندوتیز دارچین و وانیل، حتی غمگین‌ترین روح‌ها را نیز تسلی می‌داد. او می‌توانست پاسگاه جدید پلیس و ردیف خانه‌های مشابهی را ببیند که پس‌از جنگ ساخته شده بودند، و او می‌توانست در انتهای کوچه‌ی اوج، خانه‌ای را ببیند که با رنگ آبی ارغوانی کم‌رنگ رنگ شده بود. خانه ایوان سفیدی داشت و برجکی هم پشتش داشت که گنبدش شبیه پیاز بود. اتاق‌های طبقه‌ی دوم پنجره‌های غول‌آسایی داشتند. ایوانی روی پشت‌بام وجود داشت که بالکن آن به‌سمت خلیج سالمون بود.

من دوست دارم فکر کنم وقتی جک گریفیث آن لحظه به آن بالا نگاه کرد، شمایلی روی بالکن ایوان بالای خانه‌ی لاوندرها دید که به‌طرز خطرناکی آن جا نشسته بود و دسته‌ای از پرندگان عجیب‌غریب احاطه‌اش کرده بودند و به نظر می‌رسید آوازی می‌خوانند که فقط خودشان آن را درک می‌کنند. دوست دارم فکر کنم که او من را با انتهای شل‌شده‌ی بانداژهای بلندم و فرهای درهم‌وبرهم و نامنظم موهایم دیده که به‌سمت باد کشیده می‌شد و دامن لباس‌خوابم که با امواجی دل‌پذیر در باد می‌رقصید. دوست دارم فکر کنم من را درحالی‌ دیده که از پنجره‌ی شُل‌ووِل ایوان روی بام خانه بالا می‌رفتم، انگشت‌های پاهایم روی برآمدگی طاقچه قرار داشتند و انگشتان دستم به میله‌ی پشت‌سرم چنگ زده بودند. شاید با کمی طنز متوجه شده باشد که هیچ‌کس هرگز آن‌قدر شبیه یک فرشته نبوده است. دوست دارم فکر کنم که او از انبوه بانداژهایی که کاملاً باز شدند و روی زمین افتادند و یک جفت بال سفید خالص که از استخوان کتفم بیرون زده‌ و بزرگ و با قدرت زیاد از هم باز شده بودند، شگفت‌زده شده است.