معرفی و دانلود کتاب خانم جان این جوری: کتاب پنجم مجموعه داستان‌های خبیث

معرفی کتاب خانم جان این جوری: کتاب پنجم مجموعه داستان‌های خبیث

خانم‌جان این‌جوری بود؛ یک پیرزن فسقلی با دامن گل‌گلی و دمپایی‌های طلایی که اگر دنیا هم لجش را درمی‌آورد برایش فرقی نداشت، دنیا را می‌شست و می‌گذاشت سرِ جایش! کتاب خانم جان این جوری نوشته‌ی محمدرضا یوسفی، قصه‌ی تنهایی‌های یک خانم‌جان پیر و خیلی باحال است که همیشه وسط دردسرهای خنده‌دار خودش گیر می‌افتد، با دیو و شبح و آینه و مرغ سعادت دعوا می‌کند و آخر سر، خودش می‌نشیند یک گوشه و از آتشی که به پا کرده حظ‌ها می‌کند.

درباره‌ی کتاب خانم جان این جوری

قصه‌ی کتاب خانم جان این جوری نوشته‌ی محمدرضا یوسفی از اینجا شروع می‌شود که خانم جان یک روز به خودش می‌آید، یک نگاهی به دوروبرش می‌اندازد و می‌بیند که خیلی تنها است. و این تنهایی کم‌کم می‌رود روی اعصابش. جوری که انگاری تبدیل به یک غول بی‌شاخ و دم شده، بیخ خرش را چسبیده و توی گوشش داد می‌کشد که آخر چرا تنها است... خانم‌جان هم از لجش بلند می‌شود، دامن گل‌گلی‌اش را صاف و صوف می‌کند و تصمیم می‌گیرد تنهایی را با یک نقشه‌ی خفن، یک‌تنه از زندگی‌اش بیرون کند، و از همین‌جا ماجراهای عجیب و خنده‌دارش شروع می‌شود. از جنگیدن با غول تنهایی و سروکله زدن با شبح‌ها گرفته تا دعوا با همای سعادت و حتی آتش زدن چیزهایی که نباید! چون خب، خانم‌جان همین‌جوری بود دیگر... وقتی غصه‌دار می‌شد، دنیا باید حواسش را خوب خوب جمع می‌کرد!

پیش به سوی شکست غول تنهایی

این پیرزن عجیب‌ترین مادربزرگ دنیا است؛ نه اهل نوه‌داری و خاله‌زنک‌بازی است، نه اهل خیاطی و بافتنی. سرش پر از نقشه‌های بامزه‌ست و ذهنش پر از جادو و ماجراجویی. این وسط هم هرکسی از کارهاش ایراد بگیرد، حسابش را می‌ذارد کف دستش تا یاد بگیرد. محمدرضا یوسفی در کتاب خانم جان این جوری یک قصه‌ی خنده‌دار و جادویی از پیرزنی خودخواه و دوست‌داشتنی ساخته؛ قصه‌ی پیرزن تنهایی که به جای اینکه بنشیند یک گوشه و از تنهایی آه بکشد، با شبح و دیو و روباه و حتی با خودش مشغول جنگ و تو سروکله‌ی هم زدن و بازی‌ست. هر فصل این کتاب یک ماجرای تازه است با یک‌جور شیطنت، خیال، طنازی و دیوانه‌بازی.

خانم‌جان با اخلاق‌های این‌جوری و اون‌جوری هم می‌خنداندت، هم حرصت می‌دهد، هم آخر سر کاری می‌کند دوستش داشته باشی و دلت برایش تنگ شود. این کتاب با تصویرگری‌های حمید خلوتی از انتشارات هوپا به چاپ رسیده و در اختیار علاقه‌مندان قرار گرفته است.

کتاب خانم جان این جوری برای شما مناسب است اگر

• 6 تا 10 سال سن دارید.
• برای تنهایی‌هایتان یک خانم جان مهربان قصه‌گو می‌خواهید.
• مادربزرگی هستید که قصد خرید یک هدیه‌ی بامزه برای نوه‌هایتان دارید.
• از دار دنیا مادربزرگی دارید که خیلی خاطرش را می‌خواهید.
• دنبال یک داستان ماجراجویانه‌ی خنده‌دار و پرشور و حالید.

در بخشی از کتاب خانم جان این جوری: کتاب پنجم مجموعه داستان‌های خبیث می‌خوانیم

خانم‌جان برای اینکه بچه‌ها و نوه‌هایش را دور خودش جمع کند، یعنی آن‌ها را مجبور کند که به او سر بزنند به فکر یک کلک افتاد. کلک، همان حقه‌ای ا‌ست که آقاروباهه به خانم‌کلاغه زد و قالب پنیر او را قُلپی خورد و خانم‌کلاغه هم به جاش حسرت و آه نوشِ جان کرد.

حالا چه کلکی؟ خانم‌جان، گوشی تلفن را برداشت، به دخترش طوسی دینگ‌دینگ زنگ زد و گفت: «دختر، خاک بر سرت! نباید به مادرت سر بزنی؟»

گومب گوشی را سر جاش گذاشت. یک لحظه بعد، دوباره آن را برداشت، شماره‌ی بیژی، پسرش، را گرفت و گفت: «پسر بی‌غیرت! نباید حال و احوال مادرت رو بپرسی؟»

باز گوشی را روی تلفن کوبید، اما اینکه نشد کلک، یاد قصه‌ی آقاروباهه و خانم‌کلاغه افتاد. دوباره گوشی را برداشت، شماره‌ی طوسی را گرفت و گفت: «خانم‌کلاغه، تو که خوب آواز می‌خونی، بیا یه سر به مادرت بزن و واسه‌ش آواز بخون!»

بعد به بیژی تلفن کرد و گفت: «آقا‌کلاغه، بیا حال مادرت رو بپرس و ببین چه قالب پنیری واسه‌ت درست کرده!»

البته با لحن شوخی و صدای مهربان این حرف‌ها را زد. گوشی را گذاشت و نشست تا چه پیش آید. چون نه طوسی در خانه‌اش بود و نه بیژی و صدای او توی تلفن آن‌ها ضبط شد.

بعد خانم‌جان که توی ویلای بی‌سروته دلش گرفته بود بلند شد. دل که بگیرد، مثل این است که یکی طنابی به گردن تو بیندازد و هی بکِشد، آی بابا، بس است، خفه شدم! ولی طرف باز بکشد. خانم‌جان هم این‌طوری بود، گفت: «لعنت به دنیا!»

فهرست مطالب کتاب

خانم جان و تنهایی
دل که بگیرد
شَبَح
آینه این جوری
آن چیز
دزد باغ
همای سعادت
مهمانی
دماغ
یک چیزی
حوصله
نمره ی چَلغوز