معرفی و دانلود کتاب انعکاسی از دریا

معرفی کتاب انعکاسی از دریا

کتاب انعکاسی از دریا، داستانی درباره‌ی رویدادهایی پس از جنگی خانمان‌سوز را در بر گرفته است. سارینا باباخانی تیمور، نویسنده‌ی کتاب، خواننده را در این اثر با ماجراهای دختری با نام هایکو، همراه می‌کند که به همراه مادرش به جزیره‌ای پناه می‌برند. در این جزیره، قوانین سفت و سخت و محدود کننده‌ای برای محدودیت زنان وجود دارد و هایکو برای رهایی از این قوانین و مبارزه با تبعیض جنسیتی، تصمیم می‌گیرد یک جا ننشیند و دست به کار شود.

درباره‌ی کتاب انعکاسی از دریا

کتاب انعکاسی از دریا، داستانی احساسی با مضمون نابرابری میان زنان و مردان در جامعه‌ای کوچک را در بر گرفته است. سارینا باباخانی تیمور، نویسنده‌ی داستان، خواننده را با داستان هایکو، دختری نوجوان، همراه می‌کند که به همراه مادرش به جزیره‌ای کوچک مهاجرت کرده‌اند. در این جزیره، قوانین دست‌وپاگیری برای زنان وجود دارد. تلاش هایکو برای غلبه بر تبعیض جنسیتیِ حاکم بر زنان جزیره، به عنوان مضمون اصلی داستان شناخته می‌شود.

مادر هایکو بیمار است و نیاز به مراقبت دارد. هایکو به رغم مخالفت‌های اجتماعی، برای تأمین هزینه‌های درمان مادرش مشغول به کار می‌شود. ماهیگیری با نام جیمز، هایکو را دعوت به کار می‌کند. هایکو با این مرد ماهیگیر به دریا می‌رود و هزینه‌های درمان مادرش را به دست می‌آورد.

استقامت، تنها راه نجات در طوفان جنگ

در ادامه‌ی داستان انعکاسی از دریا، جنگی نابرابر شکل می‌گیرد. این جنگ، زندگی هایکو و دیگر اعضای جزیره را دستخوش تغییرات زیادی می‌کند. نظم اجتماعی در جزیره به هم می‌ریزد و شخصیت‌های داستان مجبور به فرار می‌شوند. سارینا باباخانی تیمور، در ادامه‌ی کتاب انعکاسی از دریا، تصمیم‌های حیاتی و حساسی پیش روی هایکو قرار داده است. این تصمیم‌ها، شخصیت اول داستان را به بلوغ فکری می‌رساند و باعث می‌شود تا خواننده به درک بهتری از مفهوم فداکاری، پایداری در برابر تبعیض‌ها و مقاومت در شرایط دشوار برسد.

کتاب انعکاسی از دریا را انتشارات متخصصان، چاپ و روانه‌ی بازار کرده است.

کتاب انعکاسی از دریا برای شما مناسب است اگر

• نوجوان هستید و به مطالعه‌ی داستان‌هایی با شخصیت اول دختر، علاقه دارید.
• در فکر خواندن داستانی هستید که پیام‌آور امید و پایداری در روزهای دشوار باشد.

در بخشی از کتاب انعکاسی از دریا می‌خوانیم

آن روز با جیمز پس از آنکه ماهی‌ها را صید کردیم به بازار رفتیم و آنها را فروختیم. در پایان روز، پاداشی را که جیمز قول داده بود به من داد و بعد از آن به خانه رفتیم. آن روز خیلی خوشحال بودم؛ چون اولین روز کاری‌ام بود و همین‌طور اولین حقوقم را دریافت کردم. شاید این تابستان، اتفاق‌های جدید با حس‌های متفاوتی رقم خورد.

بعد از اینکه رسیدم خانه با ذوق و شوق ماجرا را برای مادرم تعریف کردم.

به نظرم بهترین بخش روز، قسمتی بود که با لیا حرف زدم. نمی‌دانم ولی حس جالبی داشت؛ حسی که تا حالا تجربه‌اش نکرده بودم.

فردا هم صبح زودتر می‌روم تا شاید لیا آنجا باشد.

تصمیم گرفتم جعبه‌ای را برای حقوقی که هر روز دریافت می‌کنم در نظر بگیرم تا بخشی‌ از درآمدم را پس‌اندازکنم و بخش دیگر را صرف چیزهای دیگر.

(صبح روز بعد)

لحظه‌شماری می‌کردم تا ببینمش. ممکنه امروز هم ببینمش؟

ساعت هنوز 6 نشده. دیروز هم همین موقع‌ها همدیگر را دیدیم.

دوباره مثل دیروز خیره به آسمان شدم. شن‌های ساحل هنوز سرد و دلنشین بود. باز هم حس خوبی داشت.

نیم ساعت گذشت مثل برق و باد با خیالات و تصورات من؛ یعنی واقعاً دیگر قرار نیست ببینمش؟

کلافه شده بودم و تصمیم گرفتم کمی راه بروم تا حواسم پرت شود و کمتر فکر و خیال کنم.

اون موقع تمام فکرم مشغولش شده بود. حس جدیدی بود و در عین حال عجیب....