نقد، بررسی و نظرات نمایش صوتی کالیگولا - آلبر کامو
4.6
43 رای
مرتبسازی: پیشفرض
دو نکتهای در نمایش ذهن من رو بخودش جلب کرد۱. کالیگولا خودش رو تنها فرد آزاد میدونه، و این آزادی باعث تجاوز، عصیان گری و کشت و کشتار وی میشه. واقعا آزادی واقعی چیه؟ آیا آزادی در حیطه خود انسان تعریف میشه یا میتونه به حریم دیگران وارد بشه؟ ۲. آیا کالیگولا به اختیار (آزادانه) این کارها رو میکرد یا جبر بود که باعث میشد کشتار و عصیان کنه؟ آیا ما انسانها کاملا آزادیم یا در جبر الهی زندگی میکنیم؟نمایشنامه زیبایی بود. دوستان راوی هم خوب اجرا کردند
عالی بود
گذشته از وجوه و پیامهای مختلف نمایش برداشت من این است که دیکتاتور تنها یک فرد با ویژگیهایی که همه شان به صورت مشترک دارند نیست بلکه مجموعهای از آدمها هستند که صحنه گردان آن هستند و هر یک نقشی دارند گاه این نقش میتواند حتی دیالوگ هم نداشته باشد و فقط با سکوت به دیکتاتور کمک کند شخصیت کره اً را خیلی دوست داشتم
گذشته از وجوه و پیامهای مختلف نمایش برداشت من این است که دیکتاتور تنها یک فرد با ویژگیهایی که همه شان به صورت مشترک دارند نیست بلکه مجموعهای از آدمها هستند که صحنه گردان آن هستند و هر یک نقشی دارند گاه این نقش میتواند حتی دیالوگ هم نداشته باشد و فقط با سکوت به دیکتاتور کمک کند شخصیت کره اً را خیلی دوست داشتم
شخصیت اصلی کالیگولا، امپراتور کایوس کالیگولا است. او پس از مرگ خواهرش دروسیلا با مفهوم جدیدی مواجه شد که زندگیاش را دگرگون ساخت. او پس از مرگ خواهر از کاخ فرار میکند و تا چند روز باز نمیگردد و زمانی مراجعت میکند که آدم متفاوتی شده است. از نظر من حوادث تاریخی نمایشنامه بستری برای مطرح کردن دغدغه فلسفی کامو یعنی “ مفهوم پوچی” است. کایوس در جستجوی یک واقعیت برتر است، واقعیتی غیر ممکن، حیاتی ابدی. به نظرم بیرحمیها و کشتارهای کایوس را میتوان مدرکی دال بر تاریکی ابدی این جهان تصور کرد. کامو معتقد است که برای نرسیدن به نتایج پوچ گرایانه زندگی بهتر ایت در این موارد تفکر نکنیم و پوچ بودن آن را بپذیریم. او میگویید “ این دنیا بیاهمیت است و هر که به این خقیقت برسد آزادیاش را بدست میآورد”
از نظر من کالیگولا نماد آزادی است، اما آزادیی که بیقید و شرط است و در آن، انسان میتواند به دلخواه خود و با بیپروایی، دست به هر کاری بزند. کشار، قتل، تحقیر، هرج و مرج. او آزادی خود را بیحد و مرز معرفی میکند. او که با مرگ خواهر فناپذیری را تجربه کرده، تصمیم میگیر در زندگی کوتاهش از هیچ جنایتی درغ نکند و به گفته خود “ به ماه دست یابد”. اما در او تناقضی هم مشاهده میشود. او در کتاب میگویید که میخواسته مرد عادلی باشد اما اعمال او خود پدیدآورنده بیعدالتی و ظلم است. آن جا که با تحقیر بزرگان را وامیدارد تا به دنیال ارابهاش بدوند. عدالت او در حقیقت نشان دهنده ظلم درونی و نهفته وجودیاش است.