معرفی و دانلود رایگان کتاب صوتی من، عشق و جنگ

معرفی کتاب صوتی من، عشق و جنگ

کتاب صوتی من، عشق و جنگ نوشته‌ی آمنه موسایی روایتی از پیدا کردن دوباره‌ی آزادی‌های زنانه در جهان مردسالار است. زنی که در مقام استاد دانشگاه مشغول به کار است، از خاطرات سال‌های جوانی‌اش برای یکی از دانشجویانش می‌گوید و اینکه چطور جنگیده تا در میان سنت‌های قوم و قبیله‌ای در جنوب، خودش برای زندگی‌اش تصمیم بگیرد.

درباره‌ی کتاب صوتی من، عشق و جنگ

آمنه موسایی در کتاب صوتی من، عشق و جنگ داستان را از روزهای اول سال تحصیلی در دانشگاه آغاز می‌کند. همه‌جا صدای خنده‌ها و گپ‌وگفت‌های میان دانشجویان به گوش می‌رسد. همه در جنب‌وجوش‌اند. ترم اولی‌ها با ترکیبی از کنجکاوی و گیجی، محیط دانشگاه را بالا و پایین می‌کنند تا از فضای آموزشی تازه سر در بیاورند. در گوشه‌ای هم، امیر و دوستانش دور هم جمع شده‌اند و صدای خنده‌هایشان دانشگاه را برداشته است.

امیر در حال بگو و بخند است که ناگهان به خانمی برخورد می‌کند و جزوه‌هایش را روی زمین می‌ریزد. او در حین تلاش برای عذرخواهی و جمع کردن کاغذهای ریخته بر زمین، چشمش به چشمان زن می‌افتد و حسی از آشنایی را درون قلبش حس می‌کند. گویی او را قبلاً دیده یا از جایی می‌شناسد.

بعد از حضور در کلاس درس، امیر متوجه می‌شود که آن زن، دکتر آرام افشار نام دارد و استاد یکی از درس‌هایش در ترم جاری خواهد بود. او که در یک نگاه دلبسته‌ی استادش شده، تلاش می‌کند تا به او نزدیک‌تر شود و او را بهتر بشناسد. دکتر افشار نیز از خاطرات دوران جوانی‌اش به‌عنوان دختری جنوبی تعریف می‌کند و اینکه چطور قوانین سنتی جامعه‌ی مردسالار در آن زمان، حسابی عرصه را به او تنگ کرده بوده...

کتاب صوتی من، عشق و جنگ کاری از نشر صوتی چوک است. این کتاب را با صدای سارا خوش‌روش می‌شنوید.

کتاب صوتی من، عشق و جنگ برای شما مناسب است اگر

• به داستان‌های عاشقانه‌ی فارسی علاقه دارید.
• از طرفداران داستان‌های اجتماعی ایرانی با محوریت زنان هستید.

در بخشی از کتاب صوتی من، عشق و جنگ می‌شنویم

سال تحصیلی برخلاف سال‌های قبل چند روز زودتر شروع شده بود. تعدادی از دانشجویان نیامده بودند و تعدادی که اهل درس بودند از همان روزهای اول آمده بودند. به‌خصوص ترم‌اولی‌ها مشتاقانه به هر گوشه‌ی دانشگاه سرک می‌کشیدند و پرس‌وجو می‌کردند. تعدادی دانشجوی پرسروصدا گروه‌گروه جمع شده بودند و بلندبلند حرف می‌زدند. بعضی‌ها دوتا دوتا روی نیمکت‌ها آرام صحبت می‌کردند. پسران شیطان ترم‌بالایی سال اولی‌ها را دست می‌انداختند. امیر با چند تن از دوستانش کنار آسانسور تجمع کرده بود و بلندبلند می‌خندیدند. ناگهان در آسانسور باز شد. امیر پشت به آسانسور در یک چرخش سریع برای ورود به آسانسور بود که محکم به خانمی که در حال خروج بود برخورد کرد. پوشه‌ای که دست خانم بود به زمین افتاد و کاغذهای درون آن به زمین ریخت. بچه‌ها اول بلند خندیدند ولی حرکت سریع امیر و معذرت‌خواهی تندتند و چشم‌غره‌ی او به بچه‌ها باعث شد که آن‌ها هم سریع خود را جمع‌وجور کردند. خانم نگاهی از بالا به امیر کرد که روی یک پا نشسته و سرش را بالا گرفته بود و پوشه را سمت او گرفته بود.

فهرست مطالب کتاب صوتی