اخطار اسپویل داستان
داستان بسیار جذاب بود ولی خیلی جاها روی اعصاب بود بسیار از اندام هما تعریف میکرد و حماقتهای آهو روی اعصاب بود اون قسمت داستان که آهو رو از خونخ بیرون میکنه من گریه م گرفت و بسیار از دست هما حرص میخوردم از دست سید میران که اصلا مرد منصفی نبود فقط واسه مردم خودشو منصف میگرفت یا حماقتهای آهو که واسه هووش غذا درست میکرد و لباساشو میشست به شوهرش پولهایی ک خودش کار کرده بود میداد تا با هما خانوم بره مسافرت و خرید واقعا زن مفلوکی بود واقعا روی اعصاب بود فک نمیکنم دیگه نسل چنین زنهایی وجود داشته باشه البته بعید هم نیس هنوز باشن ولی امیدوارم هیچ زنی اینقدر خفت و خواری نکشه وای از چیزهایی که این زن دید و شنید
امیدوارم شمام بشنوید و خوشتون بیاد مخصوصا از تیکه کلامهای جالب اون زمان درضمن گوینده هم عالی عمل کرد وقتایی که صداشو با عشوه و زنانه میکرد خیلی بامزه میشد
با تشکر مامان صوفیا از مشهد
داستان بسیار جذاب بود ولی خیلی جاها روی اعصاب بود بسیار از اندام هما تعریف میکرد و حماقتهای آهو روی اعصاب بود اون قسمت داستان که آهو رو از خونخ بیرون میکنه من گریه م گرفت و بسیار از دست هما حرص میخوردم از دست سید میران که اصلا مرد منصفی نبود فقط واسه مردم خودشو منصف میگرفت یا حماقتهای آهو که واسه هووش غذا درست میکرد و لباساشو میشست به شوهرش پولهایی ک خودش کار کرده بود میداد تا با هما خانوم بره مسافرت و خرید واقعا زن مفلوکی بود واقعا روی اعصاب بود فک نمیکنم دیگه نسل چنین زنهایی وجود داشته باشه البته بعید هم نیس هنوز باشن ولی امیدوارم هیچ زنی اینقدر خفت و خواری نکشه وای از چیزهایی که این زن دید و شنید
امیدوارم شمام بشنوید و خوشتون بیاد مخصوصا از تیکه کلامهای جالب اون زمان درضمن گوینده هم عالی عمل کرد وقتایی که صداشو با عشوه و زنانه میکرد خیلی بامزه میشد
با تشکر مامان صوفیا از مشهد