داستان در کل خوب و درگیر کنندهای داره
اولش از این که آخرش اینجوری تموم میشه جا میخوری ولی
واقعیت اینه که وقتی زندگیت محدود به خوشهای صرفا مادی و جسمی باشه طبیعیه که به عنوان یه آدم فلجی که امکان داشتن خوشیها براش نیست نمیتونی و نمیخوای که زندگی کنی. اگه من هم میتونستم به شخصیت اول داستان توصیهای بکنم بهش میگفتم شرایطی فراهم کن که بتونه از کمک کردن به دیگران لذت ببره از موفقیت توی بورس احساس خوبی داشته باشه با بیان خوبش یه روانشناس بشه و خدا خدا و معنویت رو هم وارد زندگیش کن به زندگیش معنا بده. زندگی وفتی معنا و ارزشش تا حد خوش گذرونی جسمی پایین بیاد اگه فلج نشی هم ممکنه آخرش به افسردگی منجر بشه.
اولش از این که آخرش اینجوری تموم میشه جا میخوری ولی
واقعیت اینه که وقتی زندگیت محدود به خوشهای صرفا مادی و جسمی باشه طبیعیه که به عنوان یه آدم فلجی که امکان داشتن خوشیها براش نیست نمیتونی و نمیخوای که زندگی کنی. اگه من هم میتونستم به شخصیت اول داستان توصیهای بکنم بهش میگفتم شرایطی فراهم کن که بتونه از کمک کردن به دیگران لذت ببره از موفقیت توی بورس احساس خوبی داشته باشه با بیان خوبش یه روانشناس بشه و خدا خدا و معنویت رو هم وارد زندگیش کن به زندگیش معنا بده. زندگی وفتی معنا و ارزشش تا حد خوش گذرونی جسمی پایین بیاد اگه فلج نشی هم ممکنه آخرش به افسردگی منجر بشه.