نظر Nazanin برای کتاب دروغ های صمیمانه

وقتی که به جیل ترنر خبر داده می شه که همسر محبوبش الکس مفقود شده و به فرض خودکشی مشکوکن، جیل به شدت در ترس و نگرانی و غم فرو می ره. واکنش زن دیگه، هالی گریگسون به مرگ شوهرش، خیای متفاوته. با شنیدن این خبر، احساس آرامشی آمیخته به عذاب وجدان و حس گناه، بهش دست می ده. با توجه به خلاصه داستان، سوال پیش میاد که: شوهر هر دو زن، یک نفره؟! هر دو زن با مزاحمت ها، دزدی و هک، تهدیدهایی گنگ توسط غریبه ها مواجه می شن و همین به سمت کشف ماجرا، سوقشون می ده، اینکه بفهمن واقعاً همسرشون چه کسی بوده... داستان از چیزی که به نظر میاد، کسل کننده تره. نویسنده بدون ذهنیت مناسب برای نوشتن داستان مافیایی، سعی کرده اون جرایم و پیچیدگی ها رو وارد داستان کنه که خیلی بد و ناملموس پیش رفته. شخصیت ها واقعاً فرق خاصی با هم ندارن و در اوج افکار کسل کننده، هر دو هم گاهی به شدت احمق و غیرقابل باورن و هم یهویی به کشفی می رسن. خود پلات سعی کرده با پیچیدگی های فرعی جذاب شه، اما فرعی ان و نویسنده حتی تلاشش رو برای پردازششون نکرده و همه چیز روی اسکلتی کسالت بار و کلیشه ای، چیده شده.